پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٢٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مناسب. متناسب. سازگار ۲. هم ارز. هم نهشت. مساوی. معادل مثال: The sentence was not at all congruent with his crime. رای {دادگاه} اصلا با جرم او مت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. یکپارچگی. وحدت. انسجام ۲. تمامیت مثال: That's why people listen to music or look at paintings. To get in touch with that wholeness. Corita Kent ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. تربیت ۲. {روانشناسی} شرطی سازی // شایسته سازی مثال: Social conditioning makes crying more difficult for men. تربیت اجتماعی گریه کردن را برای مرده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی اهمیتی ۲. ناچیزی. ناقابلی ۳. بی معنایی مثال: Success took him from insignificance to wealth and fame. موفقیت او را از بی اهمیتی به ثروت و شهر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. ارتشبد. ۲. مامور دادگاه. مامور قضایی ۳. رئیس شهربانی. کلانتر ۴. رئیس آتش نشانی ۵. مرتب کردن. اراستن. نظم بخشیدن. چیدن 6. {با تشریفات} هدایت کردن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ملی گرایانه ۲. وطن پرستانه مثال: The script was very independent and nationalistic. حکم خیلی سرخود و ملی گرایانه {و وطن پرستانه} بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رساله، حکم، فرمان، دست خط، فتوای پاپ مثال: His Majesty the Emperor has issued an Imperial rescript regarding Japan's acceptance of the provisions o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. چهار جزئی. چهار بخشی ۲. چهار جانبه. چهار سویه ۳. چهار برابر ۴. چهار برابر کردن ۵. چهار برابر شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابلیت دسترسی مثال: Two new roads are being built to increase accessibility to the town center. دو جاده جدید برای افزایش قابلیت دسترسی به مرکز شهر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قیمت گذاری. ارزش گذاری مثال: the deregulation of natural gas pricing. آزاد کردن قیمت گذاری گاز طبیعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{قیمت و غیره} ازاد کردن. حذف نظارت دولت مثال: the deregulation of natural gas pricing آزاد کردن قیمت گذاری گاز طبیعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. صرفا. تنها. فقط ۲. به تنهایی. شخصا مثال: to read solely for pleasure. صرفا برای لذت کتاب خواندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

{جنگل} بوته های به هم تنیده زیر درختان مثال: The body was found hidden in dense undergrowth. جسد {که} در بوته های انبوه به هم تنیده زیر درختان پنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱. نتیجه. ماحصل. پیامد ۲. عامل مهم. نکته اصلی ۳. حرف اخر. خلاصه کلام ۴. خط پایان ترازنامه {که نشان دهنده سود یا زیان است}

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشتن با حروف بزرگ، جمع اوری سرمایه، جمع مبلغ سرمایه ، سرمایه سازی مثال: the capitalization of proper nouns آغاز کردن اسامی خاص با حروف بزرگ This pr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عضو فرهنگستان. عضو انجمن علمی مثال: He has now retired from the university after thirty - five years as an academician. او الان بعد از سی و پنج سال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خلع کردن. معزول کردن. سرنگون کردن. برکنار کردن ۲. {با قید سوگند} گواهی دادن. قسم خوردن که. . . مثال: They wanted to depose him as leader of the p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سنگ قبر مثال: The writing on the tombstone was barely visible. نوشته روی سنگ قبر به سختی قابل مشاهده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تجسم، تصور، تجسم فکری مثال: Sylvia had eventually to translate her visualization into reality. سیلویا سرانجام تصور {و تجسم فکری} خودش را به واقعیت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تابیدن. ساطع شدن. پخش شدن ۲. تاباندن. بیرون دادن. ساطع کردن. پخش کردن ۳. {از یک نقطه} منشعب شدن ۴. {شادی. اعتماد به نفس و غیره} از کسی بریدن مثال: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بدون مانع. بدون مزاحمت. بدون مداخله ۲. بی وقفه. بلاانقطاع ۳. پشت سر هم. یک ریز. یک بند. یک نفس مثال: Please find a place to read these next few pa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غضب آلود. غضبناک. عصبانی مثال: how we respond to an irate customer or a disobedient child. چگونه به یک مشتری غضبناک و عصبانی یا یک بچه نافرمان واکن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دلیل تراشی. توجیه ۲. {صنعت. تولید و غیره} بهینه سازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضروری. لازم مثال: It will be needful to find them. پیدا کردن آنها لازم {و ضروری} خواهد بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. شلتوک. شالیزار مثال: Gandhi was out in the rice paddies [paddy] گاندی بیرون از شالیزارهای برنج بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

استیلا. چیرگی مثال: the British Empire for their subjugation of the Indian people, امپراطوری بریتانیا برای استیلایش {نسبت به} مردم هندوستان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سازش، تبانی، ساخت وپاخت. همدستی، توطئه. زد و بند مثال: They acted in collusion to control the prices. آنها برای کنترل قیمتها تبانی و ساخت و پاخت کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. استبدادی. دیکتاتوری ۲. مستبد. خودکامه ۳. رئیس مآب ۴. آمرانه. مستبدانه. تحکم آمیز مثال: Hitler's dictatorial regime رژیم مستبد {و دیکتاتوری} هیتلر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. مجموعه اثار ۲. گنجیه. خزانه. منبع. ذخیره ۳. {موسیقی. نمایش و غیره} رپرتوار مثال: a singer with a large repertoire of songs. یک خواننده با یک گنج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اولویت دادن به. در اولویت قرار دادن. مقدم شمردن مثال: The ability to prioritize tasks is essential to good management. قابلیت اولویت دادن به کارها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

{زخم و جراحت} بدست خود وارد کرده. خود کرده مثال: a self - inflicted emotional myopia یک کوته نظری عاطفی خود کرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. نزدیک بینی ۲. کوته بینی. کوته نظری. فقدان چشم بصیرت. عدم بینش مثال: If the myopia is of high degree the vision may not be normal even with glasses ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناتوانی. درماندگی. عجز مثال: a friend is he who helps his friend in adversity and helplessness یک دوست کسی است که به رفیقش در سختی و ناتوانی {و درم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قربانی شدگی، آزار و اذیت مثال: I had feelings of victimization. من احساسهایی از آزار و اذیت {و قربانی شدگی} داشتم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. محدود کردن ۲. {هندسه} محیط کردن مثال: Moral considerations circumscribe the freedom in clothing. ملاحظات اخلاقی آزادی در لباس پوشیدن را محدود می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دوباره گرفتن. دوباره دستگیر کردن. دوباره به دام انداختن ۲. دوباره تصرف کردن. باز پس گرفتن ۳. دوباره احساس کردن ۴. دوباره بدست اوردن. بازیافتن ۵. د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واقعیت دادن، عملی کردن، واقعی کردن. به واقعیت تبدیل کردن مثال: We want to actualize her dreams ما می خواهیم رویاهای او را به واقعیت تبدیل کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کناره گیری کردن. استعفا دادن ۲. {مسئولیت} سلب کردن. از عهده خود برداشتن ۳. صرف نظر کردن. دست برداشتن ۴. از سلطنت کناره گیری کردن مثال: Mohammad A ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مجددا تاکید کردن. مجددا تایید کردن. مجددا اعلام کردن مثال: "That's right, " he reaffirmed. "And we have three children we're really concerned about. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. توی دل {کسی را} خالی کردن. روحیه {کسی را} تضعیف کردن. اعتماد به نفس کسی را ضایع کردن ۲. {خود را} روحا اماده کردن ۳. شناختن. به ماهیت {کسی} پی بردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. بی اختیاری روانی ۲. اغتشاش فکری ۳. فکر بکر ۴. همفکری کردن , فکر رو هم گذاشتن ؛ درگیری فکری مثال: Let us brainstorm and find a solution. بیا فکرها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارایی. عملکرد. عملی بودن. امکان مثال: She is very negative about the long - term viability of the project. او درباره کارایی {و عملکرد} دراز مدت پر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر مغشوش مثال: A clear, undistorted reflection from the social mirror. یک انعکاس شفاف و غیر مغشوش از آینه ی اجتماع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تحقیرامیز. موهن. سبک مثال: I refuse to do demeaning work. من از انجام دادن کار سبک {و تحقیر آمیز } امتناع می کنم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. نامطبوع. زننده ۲. نفرت انگیز مثال: We were tired of the obnoxious behavior of these spoiled children. ما از رفتار زننده {و نامطبوع} این بچه های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زورگو. تحمیل گر. تحمیل کنننده. مثال: Her parents were never pushy although they encouraged her acting ambitions from an early age. والدینش هرگز زور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجربی. عملی مثال: Learning has got to be active and experiential. یادگیری باید پویا و عملی {و تجربی} باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طولانی. ممتد // کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی . دنباله دار مثال: We won victory through protracted struggle. ما پیروزی را بخاطر تلاش طولانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

فراسوی {چیزی} رفتن یا بودن. فراتر رفتن، پا فرا گذاشتن، فرا سوی چیزی بودن یا رفتن، پیشی گرفتن، بیشتر بودن مثال: a writer whose fame has transcended hi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{مربوط به} زندگی نامه شخصی مثال: The autobiographical accounts of Vietnam prisoners of war. داستان های {مربوط به} زندگی نامه شخصی زندانیان جنگ ویتن ...