piecemeal

/ˈpiːˌsmil//ˈpiːsmiːl/

معنی: بتدریج، تدریجی، تکه تکه، خرد خرد، بتدریج
معانی دیگر: قطعه به قطعه، کم کم، مرحله به مرحله، تدریجا، به اجزاء ریز تقسیم کردن

جمله های نمونه

1. the work was done piecemeal
کار در چند مرحله انجام شد.

2. Alterations have been carried out on a piecemeal basis.
[ترجمه گوگل]تغییرات به صورت مقطعی انجام شده است
[ترجمه ترگمان]Alterations به طور تدریجی انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The buildings have been adapted in a piecemeal fashion .
[ترجمه گوگل]ساختمان ها به صورت تکه تکه اقتباس شده اند
[ترجمه ترگمان]این ساختمان ها به گونه ای تدریجی ساخته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new fire regulations have been introduced piecemeal.
[ترجمه گوگل]مقررات جدید آتش نشانی به صورت مقطعی ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]مقررات جدید آتش به گونه ای تدریجی معرفی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The companies were broken up and sold off piecemeal over several years.
[ترجمه گوگل]این شرکت ها در طی چندین سال تجزیه و به صورت تکه تکه فروخته شدند
[ترجمه ترگمان]این شرکت ها در طول چندین سال تکه تکه و تکه تکه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've only had a piecemeal account of what happened.
[ترجمه گوگل]من فقط گزارشی جزئی از آنچه اتفاق افتاده است داشته ام
[ترجمه ترگمان]من فقط یه خورده از اتفاقی که افتاد داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government plans to sell the railways piecemeal to the private sector.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد راه آهن را به بخش خصوصی بفروشد
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد راه آهن را به صورت تدریجی به بخش خصوصی بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. No piecemeal liberal reform will make one iota of difference.
[ترجمه گوگل]هیچ اصلاحات لیبرال تکه تکه ای یک ذره تفاوت ایجاد نمی کند
[ترجمه ترگمان]هیچ گونه اصلاحات تدریجی و تدریجی یک ذره ای از اختلاف را به وجود نخواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Milosevic has granted piecemeal concessions while sowing the kind of confusion that he has used in the past to stymie opponents.
[ترجمه گوگل]میلوسویچ امتیازات مقطعی داده و در عین حال نوعی سردرگمی را که در گذشته برای سرکوب مخالفان به کار می‌برد، ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]Milosevic در هنگام کاشت نوعی سردرگمی که در گذشته برای مانع شدن از رقبا از آن ها استفاده کرده بود، امتیازات تدریجی داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rather than do this piecemeal over several years, Mr Moore chose to complete the process in five months flat.
[ترجمه گوگل]به جای این که این کار را به صورت تکه تکه در طول چند سال انجام دهد، آقای مور تصمیم گرفت این فرآیند را در مدت پنج ماه تکمیل کند
[ترجمه ترگمان]به جای انجام این کار در طول چند سال، اقای مور تصمیم گرفت که این فرآیند را در عرض پنج ماه کامل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To his disappointments it developed in a piecemeal fashion.
[ترجمه گوگل]در کمال ناامیدی او به شکلی تکه تکه توسعه یافت
[ترجمه ترگمان]در قبال نا امیدی که به او محول شده بود به گونه ای تدریجی پیشرفت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Elsewhere slum clearance activity was much more piecemeal and avoided spectacular set pieces.
[ترجمه گوگل]در جاهای دیگر، فعالیت پاکسازی محله فقیر نشین بسیار جزئی تر بود و از ضربات نمایشی تماشایی اجتناب می کرد
[ترجمه ترگمان]در جاه ای دیگر، فعالیت پاک سازی فقیرنشین بسیار آسان تر بود و از قطعات مجموعه تماشایی اجتناب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why is it fair to pass piecemeal reforms for powerful industries?
[ترجمه گوگل]چرا تصویب اصلاحات مقطعی برای صنایع قدرتمند منصفانه است؟
[ترجمه ترگمان]چرا این منصفانه است که اصلاحات تدریجی را برای صنایع قدرتمند تصویب کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Improvements have been largely piecemeal, without adequate government support.
[ترجمه گوگل]بهبودها عمدتاً تکه تکه و بدون حمایت کافی دولت بوده است
[ترجمه ترگمان]بهبود عمدتا به گونه ای تدریجی و بدون حمایت دولت کافی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بتدریج (صفت)
piecemeal

تدریجی (صفت)
slow, gradual, piecemeal, quantized, imperceptible, step-by-step

تکه تکه (صفت)
torn, scrappy, piecemeal, patchy, slatey, slaty

خرد خرد (قید)
inchmeal, gradually, piecemeal

بتدریج (قید)
inchmeal, gently, gradually, piecemeal

انگلیسی به انگلیسی

• accomplished bit by bit, occurring slowly
gradually, slowly, bit by bit; into pieces, into fragments
a piecemeal process happens gradually, usually at irregular intervals.

پیشنهاد کاربران

تکه تکه. کم کم. به تدریج. تدریجی
مثال:
we have sent it down piecemeal.
ما آن را به تدریج نازل کرده ایم.
�وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلًا�
جسته وگریخته
در بعضی متون می توان کلمات نامنسجم، جسته وگریخته و منقطع را نیز به کار برد. مثال:
A lot of these technologies have been implemented piecemeal, and therefore aren't compatible with each other.
ترجمه: بسیاری از این فناوری ها به صورت نامنسجم/جسته وگریخته/منقطع پیاده سازی شده اند، و از این رو با یکدیگر سازگاری ندارند.
...
[مشاهده متن کامل]

گام به گام

بپرس