yoke

/joʊk//jəʊk/

معنی: یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن
معانی دیگر: یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کننده ی فشار، رکابک، ماهک، قلاب، (سکان کشتی) تیر سکان، (بلوز زنانه) سرشانه، (دامن) بالابند، زیر یوغ بردن، یوغ زدن به، (حیوان را به شخم و غیره) بستن، مهار کردن، به هم بستن، همبند کردن، به ازدواج هم درآوردن، وصلت کردن، متحد کردن یا شدن، یوه، در زیر یوه اوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device used to join together a pair of draft animals, usu. comprising a crossbar with two U-shaped loops, each fitted around the head of an animal.
مشابه: collar, coupler, harness, oxbow

(2) تعریف: a harnessed pair of draft animals.
مترادف: pair, span, team

- A yoke of oxen pulled the heavy plow.
[ترجمه گوگل] یوغ گاو گاوآهن سنگین را کشید
[ترجمه ترگمان] یک یوغ گاو آهن سنگین را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a frame or crosspiece designed to fit a person's shoulders for carrying equal loads at either end.
مشابه: crosspiece, frame, harness

(4) تعریف: something that oppresses or burdens.
مترادف: burden
مشابه: affliction, bondage, cross, millstone, oppression, servitude, slavery, thralldom, trial, tribulation, vassalage, weight

- The conquered peoples were subjected to the yoke of slavery.
[ترجمه گوگل] مردمان تسخیر شده زیر یوغ بردگی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] مردم مغلوب در معرض یوغ بردگی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: something that joins people, esp. in effort.
مشابه: bond, connection, link, tie
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: yokes, yoking, yoked
(1) تعریف: to attach or harness (a draft animal) to a plow, wagon, carriage, or the like.
مترادف: hitch
مشابه: collar, couple, fasten, harness, tie

(2) تعریف: to unite or link; connect.
مترادف: attach, connect, join, link
مشابه: bond, concatenate, couple, fasten, hitch, lash, marry, mate, tie, unite

(3) تعریف: to force into servitude; enslave.
مترادف: enslave, enthrall, subjugate
مشابه: fetter, shackle, subject
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be connected or joined.
مترادف: connect, join, link, tie
مشابه: bond, couple, unite

جمله های نمونه

1. a yoke of oxen
یک جفت گاو نر

2. the yoke of matrimony
پیوند زناشویی

3. they groaned under the yoke of the dictator
آنان در زیر یوغ دیکتاتور ستم کشیدند.

4. they were struggling under the yoke of colonialism
آنان در زیر یوغ استعمار دست و پا می زدند.

5. People are still suffering under the yoke of slavery.
[ترجمه گوگل]مردم هنوز در زیر یوغ بردگی رنج می برند
[ترجمه ترگمان]مردم هنوز زیر یوغ بردگی رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Every farmer knows how to yoke the oxen together.
[ترجمه گوگل]هر کشاورز می داند که چگونه گاوها را با هم یوغ کند
[ترجمه ترگمان]هر کشاورز می داند که چگونه گاوها را با یکدیگر یوغ بسته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Young people often chafe under the yoke of parental control.
[ترجمه گوگل]جوانان اغلب در زیر یوغ کنترل والدین به سر می برند
[ترجمه ترگمان]جوانان اغلب زیر یوغ کنترل والدین قضاوت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As a farmer, you should learn how to yoke the oxen together.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کشاورز، شما باید یاد بگیرید که چگونه گاوها را با هم یوغ کنید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک کشاورز شما باید یاد بگیرید که چگونه گاوها را با هم یوغ ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They refused to bend beneath the oppressor's yoke.
[ترجمه گوگل]آنها حاضر نشدند زیر یوغ ستمگر خم شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها از خم شدن زیر یوغ برده داری خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They decided to "yoke" the old man with the hearing aid.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند پیرمرد را با سمعک "یوغ" کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که \"یوغ\" پیرمرد را با سمعک ببندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Looping a seatbelt over the yoke or stick won't really help much in high winds or gusty conditions.
[ترجمه گوگل]بستن کمربند ایمنی روی یوغ یا چوب واقعاً در بادهای شدید یا شرایط طوفانی کمک چندانی نمی کند
[ترجمه ترگمان]کمربند ایمنی بر روی یوغ و یا چوب در شرایط باده ای شدید و یا شرایط حاد کمک چندانی نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So I borrowed a yoke of oxen and plowed an adjoining field.
[ترجمه گوگل]پس یک یوغ گاو قرض گرفتم و مزرعه مجاور را شخم زدم
[ترجمه ترگمان]به همین خاطر من یه یوغ گاو و یه مزرعه مجاور گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are like a great yoke sitting on our shoulders.
[ترجمه گوگل]آنها مانند یوغ بزرگی هستند که بر دوش ما نشسته است
[ترجمه ترگمان]مثل یک یوغ بزرگ روی شانه های ما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cold yoke dribbled down his chin.
[ترجمه گوگل]یوغ سرد روی چانه اش چکید
[ترجمه ترگمان]یوغ سردی از چانه اش جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Visiting women from other countries struggling under the yoke of imperialism spoke to and advised us.
[ترجمه گوگل]زنان بازدید کننده از کشورهای دیگر که زیر یوغ امپریالیسم مبارزه می کردند با ما صحبت کردند و نصیحت کردند
[ترجمه ترگمان]زنانی از کشورهای دیگر که در زیر یوغ امپریالیسم درگیر بودند به ما توصیه کردند و به ما توصیه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She pushed the yoke forward and the plane's nose dipped as it started descending towards the runway.
[ترجمه گوگل]او یوغ را به جلو هل داد و وقتی هواپیما شروع به پایین آمدن به سمت باند فرودگاه کرد، دماغه هواپیما فرو رفت
[ترجمه ترگمان]ان را به جلو هل داد و دماغ هواپیما در همان حال که به سمت باند فرود می آمد، فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یوغ (اسم)
yoke

محتویات نطفه (اسم)
yoke, yolk

بندگی عبودیت (اسم)
yoke

اسارت (اسم)
captivity, captivation, bondage, enslavement, yoke, thraldom, thralldom

وصل کردن (فعل)
couple, connect, screw, yoke, conjoin

جفت کردن (فعل)
graft, truss, accompany, mortise, dovetail, couple, assemble, geminate, twin, link, yoke, husband, mortice

در زیر یوغ اوردن (فعل)
yoke

تخصصی

[عمران و معماری] چهارچوب - دهانه - طوق - یوغ
[کامپیوتر] قسمتی از سیستم انحراف پرتو الکترونی که برای آدرس دهی یک نمایش تصویری به کار می رود
[برق و الکترونیک] سیم پیچ یوک
[زمین شناسی] یوغ
[ریاضیات] بند، طوقه
[آمار] یوغ

انگلیسی به انگلیسی

• burden; pair of harnessed oxen; shoulder of a garment; connection; slavery; directing coil in a computer monitor
put a burden on; connect, join; enslave
if you say that people are under the yoke of a bad thing or person, you mean they are forced to be in a difficult or unhappy state because of that thing or person; a literary use.
a yoke is a long piece of wood which is tied across the necks of two animals such as oxen, in order to make them walk close together when they are pulling a plough.

پیشنهاد کاربران

۱. یوق ۲. {حیوان} جفت ۳. {لباس} سرشانه ۴. سلطه ۵. قید. بند 6. یوغ زدن به. بستن به ۷. جفت کردن با
مثال:
I will surely lay my yoke on his progeny, [all] except a few
همانا من همه فرزندان او را به جز اندکی از آنها را یوق و لگام خواهم زد.
�لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا�
yoke 3 ( n ) =a part of a dress, skirt, etc. that fits around the shoulders or hips and from which the rest of the cloth hangs
yoke
yoke 2 ( n ) =a piece of wood that is shaped to fit across a person's shoulders, so that they can carry two equal loads
yoke
yoke 1 ( n ) ( yoʊk ) =a long piece of wood that is fastened across the necks of two animals, especially oxen, so that they can pull heavy loads
yoke
چیزی شبیه قلاده
بردگی
در خیاطی:سرشانه

بپرس