weariness

/ˈwɪrinəs//ˈwɪərɪnəs/

معنی: بیزاری، فتور، خستگی، ستوه، ماندگی
معانی دیگر: فرسودگی

جمله های نمونه

1. She succumbed to weariness and went to bed.
[ترجمه سهیلا نخعی] تسلیم خستگی شد و به بستر رفت
|
[ترجمه گوگل]او از خستگی تسلیم شد و به رختخواب رفت
[ترجمه ترگمان]از خستگی پا به بس تر گذاشت و به بس تر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His cheerful joke made us forget our weariness.
[ترجمه گوگل]شوخی شاد او باعث شد خستگی خود را فراموش کنیم
[ترجمه ترگمان]این شوخی شاد او باعث شد که weariness را فراموش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He felt numb with weariness and grief.
[ترجمه گوگل]از خستگی و اندوه احساس بی حسی می کرد
[ترجمه ترگمان]از خستگی و غم بی حس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I detected a faint note of weariness in his voice.
[ترجمه گوگل]نت ضعیفی از خستگی را در صدایش تشخیص دادم
[ترجمه ترگمان]صدای ضعیفی از خستگی در صدایش تشخیص دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The old woman's body drooped with weariness.
[ترجمه گوگل]بدن پیرزن از خستگی افتاده بود
[ترجمه ترگمان]بدن پیرزن از خستگی فرو افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Weariness pervaded his whole body.
[ترجمه گوگل]خستگی تمام وجودش را فرا گرفته بود
[ترجمه ترگمان]Weariness تمام بدنش را احاطه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His eyes were half closing in weariness.
[ترجمه گوگل]چشمانش از خستگی نیمه بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از فرط خستگی گشاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I had slept badly and felt numb with weariness.
[ترجمه گوگل]بد خوابیده بودم و از خستگی احساس بی حسی می کردم
[ترجمه ترگمان]بد خوابیدم و از خستگی بی حس شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were done with hunger and weariness.
[ترجمه گوگل]آنها با گرسنگی و خستگی تمام شدند
[ترجمه ترگمان]با گرسنگی و خستگی تمام کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He detected a note of weariness in her voice.
[ترجمه گوگل]او متوجه خستگی در صدای او شد
[ترجمه ترگمان]در صدایش احساس خستگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Perhaps, more cynically, it reflects a weariness on the part of those subject to multiple restructurings on the apparent whim of new management.
[ترجمه گوگل]شاید بدبینانه تر، نشان دهنده خستگی کسانی باشد که در معرض تجدید ساختارهای متعدد به هوس ظاهری مدیریت جدید هستند
[ترجمه ترگمان]شاید، با cynically، آن بازتاب خستگی را در بخشی از آن موضوع به چندین restructurings روی هوس آشکار مدیریت جدید منعکس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The key-in moment contains analytical reduction from weariness or slight illness.
[ترجمه گوگل]لحظه کلید در شامل کاهش تحلیلی ناشی از خستگی یا بیماری خفیف است
[ترجمه ترگمان]کلید در حال حاضر شامل کاهش تحلیلی از خستگی یا بیماری خفیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She'd slept badly and felt numb with weariness and grief.
[ترجمه گوگل]او بد خوابیده بود و از خستگی و اندوه بی حس شده بود
[ترجمه ترگمان]او بد خوابیده بود و از خستگی و غم بی حس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The greatest weariness comes from work not done. Eric Hoffer
[ترجمه گوگل]بزرگترین خستگی ناشی از انجام ندادن کار است اریک هوفر
[ترجمه ترگمان]بیش ترین خستگی ناشی از کار است اریک Hoffer
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیزاری (اسم)
abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, aversion, weariness, horror, abomination, alienation, ennui, tedium, grudge, reluctance, reluctancy

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

ستوه (اسم)
weariness, harassment, fatigue

ماندگی (اسم)
weariness, languor, fatigue

انگلیسی به انگلیسی

• exhaustion, fatigue, tiredness, strain

پیشنهاد کاربران

خستگی. فرسودگی. بیزاری، فتور، خستگی، ستوه، ماندگی
مثال:
Therein neither weariness shall touch them, nor will they [ever] be expelled from it.
در آنجا {بهشت} نه خستگی و فرسودگی با آنها تماس دارد و نه هرگز از آن بیرون انداخته می شوند.
...
[مشاهده متن کامل]

�لَا یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِینَ�

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weary
✅️ اسم ( noun ) : weariness
✅️ صفت ( adjective ) : weary / wearisome
✅️ قید ( adverb ) : wearily
خستگی
tiredness

بپرس