پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
بیهوده. بیخود. بی نتیجه. بی فایده. از روی خودبینی مثال: Do not be like those who left their homes vainly and to show off to the people. و مانند کسان ...
۱. سرپرست ۲. مسئول. متصدی ۳. قیم ۴. متولی ۵. سرایدار. نگهبان
۱. غارت کردن. تاراج کردن. به یغما بردن ۲. تباه کردن. نابود کردن. ویران کردن مثال: and feared lest the people should despoil you, و ترسیدید مبادا مرد ...
خصومت. دشمنی. ستیزه جویی مثال: And if you cease [your belligerence] و اگر شما از خصومت و دشمنی خود دست بردارید.
۱. خلسه. حالت خلسه ۲. بحر تفکر مثال: When He covered you with a trance as a [sense of] security from Him. زمانی که خداوند شما را با یک حالت خلسه به ...
۱. معقول. عاقلانه. حساب شده. دقیق ۲. صاحب قوه تمیز. عاقل. باشعور مثال: As your Lord brought you out from your home with a judicious purpose, هنگامی ...
از روی احترام. به نشانه احترام مثال: And remember your Lord within your heart beseechingly and reverentially و پروردگارت را در درون قلبت متضرعانه و ا ...
مقیم. مستقر مثال: Indeed those who are [stationed] near your Lord. براستی آنهایی که نزدیک پروردگار تو مقیم {و مستقر } هستند.
۱. بطور نامحسوس ۲. به تدریج. رفته رفته کم کم مثال: We will draw them imperceptibly [into ruin], whence they do not know. ما آنها را از انجایی که مت ...
بی حرمتی. هتک حرمت. بی احترامی مثال: And abandon those who commit sacrilege in His names. و کسانی که مرتکب بی حرمتی در نامهای خدا می شوند به حال خ ...
{غله} باد دادن. غربال کردن مثال: Certainly We have winnowed out for hell many of the jinn and humans. مسلما ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم غربال ...
۱. لمیدن. لم دادن. ولو شدن ۲. آویزان شدن مثال: If you make for it, it lolls out its tongue, اگر به طرف او حرکت کنی زبانش را آویزان می کند.
۱. {حساب. سند و غیره} مخدوش کردن. دستکاری کردن. دست بردن در. جعل کردن ۲. تحریف کردن ۳. ابطلال کردن. بطلان {چیزی را} نشان دادن ۴. دروغ گفتن. مثال: He ...
جاعل. تحریف کننده مثال: Will You then destroy us because of what the falsifiers have done? آیا ما را به سبب آنچه که جاعلین و تحریف کنندگان انجام دادن ...
۱. کندن. چیدن ۲. {مرغ بوقلمون و غیره} پر کندن ۳. {ابرو} برداشتن ۴. گرفتن و کشیدن. کشیدن. تکان تکان دادن ۵. {ساز زهی} با انگشت زدن. به صدا در آوردن . ...
درس نخوانده، تعلیم نیافته. امی مثال: Those who follow the Apostle, the untaught prophet آنهایی که از فرستاده و پیامبر امی پیروی می کنند. �الَّذِینَ ...
۱. شاد شدن. خوشحال شدن. دل {کسی} خنک شدن از ۲. احساس غرور کردن. به خود غره شدن. به خود نازیدن. احساس شادی. احساس دل خنکی مثال: So do not let the ene ...
پشیمان. نادم مثال: But when they became remorseful اما زمانی که آنها نادم و پشیمان شدند.
تحقیر کردن. شرمسار کردن. سرافکنده کردن مثال: His punishment in front of the other students humiliated the boy. تنبیه او در مقابل بقیه دانش آموزها پ ...
اژدرمار . افسانه یونان اژدها مثال: Thereat he threw down his staff, and behold, it became a manifest python. در آنجا او عصای خود را انداخت و بنگر آ ...
از بعد منفی یعنی: ۱. خشکه مقدس ۲. خشکه مقدسانه. توام با خشکه مقدسی در معنی مثبت به معنی �پاک دین� هم هست. مثال: They are indeed a puritanical lot. ...
۱. غیر اخلاقی. فاسد. هرزه. بی بند و بار ۲. عیاش. الواط. خوشگذران مثال: Indeed you are a dissolute lot. براستی شما قومی فاسد و بی بند و بار هستید.
۱. از روی شیطنت. بطور شیطنت آمیزی. شرورانه ۲. به طور ترسناکی مثال: And do not act wickedly on the earth, causing corruption. و شریرانه در روی زمین ...
۱. به طور نامتراکمی . به شکل تنکی. به طور پراکنده ای ۲. {مبلمان اتاق} با وسایل کمی مثال: It does not come out except sparsely {گیاهانش} جز به طور پر ...
پیام آور. منادی. نوید دهنده مثال: As harbingers of His mercy به عنوان پیام آوران و منادیان رحمتش
۱. استرداد ۲. بازگشت ۳. تجدید ۴. اعاده ۵. بهبود ۶. تعمیر. ترمیم. اصلاح ۷. بازساخته مثالک And do not cause corruption on the earth after its restorat ...
ملتمسانه. با حالت ملتمسانه. متضرعانه مثال: Supplicate your Lord, beseechingly and secretly. پروردگارتان را متضرعانه و پنهانی بطلبید. �ادْعُوا رَبَ ...
کینه. بغض. عداوت مثال: We will remove whatever rancor there is in their breasts ما هرگونه کینه و عداوتی را از سینه هایشان برطرف می کنیم. �وَنَزَعْن ...
۱. بیش از اندازه ۲. بیجا. بی مناسبت. بی دلیل. بیخود. به ناحق مثال: And sin and undue aggression و گناه و تعدی به ناحق را �وَالْإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِ ...
خیرخواه. ناصح مثال: I am indeed your well - wisher. �إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ� که واقعا من از خیرخواهان شما هستم.
رانده شده مثال: Said He, be gone hence, blameful and banished. خداوند گفت از اینجا سزاوار سرزنش و رانده شده خارج شو. �قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُ ...
سزاوار سرزنش، مقصر مثال: Said He, be gone hence, blameful and banished. خداوند گفت از اینجا سزاوار سر زنش و دور شده خارج شو. �قَالَ اخْرُجْ مِنْه ...
۱. نگران کردن . دچار تشویش کردن ۲. نگرانی. تشویش. دلهره مثال: So let there be no disquiet in your heart on its account پس اجازه نده هیچ نگرانی در قل ...
فقر. مسکنت. تنگدستی. تهیدستی مثال: You shall not kill your children due to penury و فرزندان خود را بخاطر تنگدستی و فقر نکشید. �وَلَا تَقْتُلُوا أَو ...
سرکشی. نافرمانی. تمرد. طغیان. عصیان مثال: We required them with that for their rebelliousness. ما آن را به جهت سرکشی و طغیانشان بر آنها حکم کردیم.
امعا و احشاء. دل و روده مثال: Except what is borne by their backs or the entrails بجز آنچه بر پشت یا دل و روده آنها قرار دارد.
۱. کامل. تمام و کمال. ۲. یکپارچه. متحد. تقسیم نشده مثال: To the Jews We forbade every animal having an undivided hoof, and of oxen and sheep. ما بر ...
ناپاکی، الودگی مثال: Thus does Allah lay [spiritual] defilement. بدین طریق خداوند ناپاکی و آلودگی روحی را قرار می دهد. �کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ ...
رسالت مثال: Allah knows best where to place His apostleship! �اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ� خدا داناتر است که رسالت خویش را در کجا ن ...
۱. گمان بردن. حدس زدن ۲. گمان. حدس مثال: And they do nothing but make surmises. و آنها هیچ کاری نکردند جز حدس و گمان بردن. �وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَ ...
مفصلا // مفصل مثال: While it is He who has sent down to you the book [whose contents have been] well - elaborated در صورتی که اوست که کتاب را که محتو ...
ضرر. زیان. آسیب مثال: It is so its detriment پس آن به ضرر او است.
۱. توقیف کردن. بازداشت کردن. دستگیر کردن ۲. فهمیدن. درک کردن. دریافتن ۳. پیش بینی کردن. انتظار داشتن ۴. نگران بودن. بیم داشتن. مثال: Yet He apprehen ...
نزدیکی، قرب مثال: As [a means of attaining] nearness to Allah and the blessing of the apostle به عنوان اسبابی برای دستیابی به قرب و نزدیکی به خدا و د ...
۱. طلایه ( سپاه ) ۲. پیشگام. پیشتاز مثال: The early vanguard پیشگامان و طلایه داران نخستین. �وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ�
۱. خرابکاری ۲. خرابکاری کردن. کارشکنی کردن. اخلال کردن ۳. خراب کردن. ضایع کردن مثال: As for those who took to a mosque for sabotage. آنان که مسجدی ...
حزن انگیز. محزون، غم انگیز مثال: Indeed Abraham was most plaintive and forbearing براستی ابراهیم بسیار محزون و بردبار بود. � إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَ ...
جا دارد از ترجمه های کاربر �موسی� و نمونه جملاتی که همراه با ترجمه ارائه می کنند تشکر کنم. کارتان عالی است.
۱. توفانی ۲. پر هیجان. جنجالی ۳. تندخو. آتشی مثال: There comes upon them a tempestuous wind و بادی توفانی بر فراز آنها بوزد.
۱. عنان گسیخته. مهار نشده ۲. نامحدود. بی قید و شرط ۳. بی حد و حصر مثال: And indeed he was an unrestrained [despot] و براستی او حاکمی مستبد و عنان گ ...