forgo

/fɒrˈɡoʊ//fɔːˈɡəʊ/

معنی: رها کردن، صرفنظر کردن از، خودداری کردن از، چشم پوشیدن از
معانی دیگر: (انتقام و غیره) نگرفتن، (از سر تعارف و غیره) گذشتن، صرف نظر کردن، استفاده نکردن (از)، (در اصل) جلو زدن از، سبقت گرفتن بر، (در اصل) نادیده انگاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foregoes, forgoes, foregoing, forgoing, foregone, forewent, forgone, forwent
مشتقات: forgoer (n.)
• : تعریف: to do without, refrain from, or give up.
مترادف: cut out, eschew, refrain from, swear off
متضاد: partake
مشابه: abstain from, avoid, discontinue, forsake, forswear, relinquish, renounce, shun, skip, surrender, waive

- He will have to forgo his pleasurable pursuits until he's passed his exams.
[ترجمه نیلو] او تا وقتی که در امتحان هایش قبول شود ، باید از سرگرمی های لذت بخش خود صرف نظر کند.
|
[ترجمه گوگل] او باید تا زمانی که امتحانات خود را با موفقیت پشت سر بگذارد، از فعالیت های لذت بخش خود چشم پوشی کند
[ترجمه ترگمان] او باید از کاره ای pleasurable چشم پوشی کند تا وقتی که امتحانات را رد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I refuse to forgo my weekly poker game.
[ترجمه گوگل] من حاضر نیستم از بازی پوکر هفتگی خود صرف نظر کنم
[ترجمه ترگمان] من از بازی پوکر هفتگی خودم چشم پوشی نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. let us forgo formality!
بیایید تعارف را کنار بگذاریم !

2. she decided to forgo her vacation and stay by her uncle's bedside
او تصمیم گرفت از تعطیلات خود صرف نظر کند و در کنار بستر عمویش بماند.

3. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه Edi.nozari] بخاطره یه بار رد شدن ، صرف نظر نکن از هدفی که تصمیم داری براش تلاش کنی
|
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تلاش تصمیم گرفتی چشم پوشی نکن
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم به تلاش دارید، صرف نظر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effor.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که تصمیم به انجام آن داشتید چشم پوشی نکنید
[ترجمه ترگمان]نه، به خاطر یک نفر دیگر، از هدفی که تصمیم به effor گرفتی صرف نظر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She would willingly forgo a birthday treat if only her warring parents would declare a truce.
[ترجمه گوگل]اگر فقط والدین متخاصمش آتش بس اعلام کنند، او با کمال میل از خوردن غذای تولد چشم پوشی می کند
[ترجمه ترگمان]او با رغبت از یک جشن تولد چشم پوشی می کرد که اگر فقط پدر و مادرش در حال جنگ بودند، متارکه جنگ را اعلام می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effect.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تحقق آن تصمیم گرفته اید چشم پوشی نکنید
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم گرفته اید بر روی آن تاثیر بگذارید، صرف نظر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week.
[ترجمه گوگل]من باید این هفته از دیدن شما چشم پوشی کنم
[ترجمه ترگمان]باید از لذت دیدن شما در این هفته چشم پوشی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The workers agreed to forgo a pay increase for the sake of greater job security.
[ترجمه گوگل]کارگران موافقت کردند که به خاطر امنیت شغلی بیشتر از افزایش دستمزد خودداری کنند
[ترجمه ترگمان]کارگران موافقت کردند که از افزایش حقوق برای امنیت شغلی بیشتر خودداری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Senior board members have offered to forgo their annual bonuses this year.
[ترجمه گوگل]اعضای ارشد هیئت مدیره پیشنهاد داده اند از پاداش سالانه خود در سال جاری صرف نظر کنند
[ترجمه ترگمان]اعضای هیات ارشد پیشنهاد کرده اند که امسال از پاداش های سالیانه خود صرف نظر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In return, the union says it will forgo pay increases for 199
[ترجمه گوگل]در مقابل، اتحادیه می گوید از افزایش دستمزد برای سال 199 صرف نظر می کند
[ترجمه ترگمان]در عوض، اتحادیه می گوید که این اتحادیه از پرداخت ۱۹۹ قانون صرف نظر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Instead, they will forgo either career or motherhood.
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها از شغل یا مادری چشم پوشی می کنند
[ترجمه ترگمان]در عوض، آن ها هم از شغل و یا مادر شدن صرف نظر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had to forgo lunch.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ناچار شدم از ناهار چشم بپوشم.
|
[ترجمه گوگل]مجبور شدم از ناهار صرف نظر کنم
[ترجمه ترگمان] باید از ناهار چشم پوشی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Novices were expected to forgo all earthly pleasures and concentrate on the hereafter.
[ترجمه گوگل]از افراد تازه کار انتظار می رفت که تمام لذت های زمینی را کنار بگذارند و بر آخرت تمرکز کنند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که از همه لذت های دنیوی چشم پوشی کنند و در این پس از آن تمرکز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Thus women continued to forgo having children rather than be penalized for fulfilling their biological role.
[ترجمه گوگل]بنابراین زنان به جای مجازات شدن برای ایفای نقش بیولوژیکی خود، از بچه دار شدن چشم پوشی کردند
[ترجمه ترگمان]بنابراین زنان به رها کردن از بچه دار شدن به جای جریمه کردن برای انجام نقش زیست شناختی خود، ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One is that devout patients may forgo treatment and wait for divine intervention.
[ترجمه گوگل]یکی این که بیماران مومن ممکن است از درمان چشم پوشی کنند و منتظر مداخله الهی باشند
[ترجمه ترگمان]یکی این است که بیماران devout ممکن است از درمان صرف نظر کرده و منتظر مداخله الهی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

صرفنظر کردن از (فعل)
cede, forgo

خودداری کردن از (فعل)
resist, forbear, forgo, keep from

چشم پوشیدن از (فعل)
quitclaim, spare, forgo, waive

انگلیسی به انگلیسی

• precede, go before; abstain, refrain from, give up

پیشنهاد کاربران

صرف نظر کردن از. منصرف شدن از. خود را محروم کردن از
مثال:
Unless they forgo it
مگر آنکه آنها از آن صرف نظر کنند.
�إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ�
[VERB]
۱ ) ( از سر تعارف و غیره ) گذشتن - کنار گذاشتن تعارف و غیره
۲ ) صرفنظر کردن از - استفاده نکردن از - قید چیزی/انجام کاری را زدن
۳ ) ( انتقام و غیره ) نگرفتن
MEANING:
( also forego )
...
[مشاهده متن کامل]

FORMAL
past tense forwent | past participle forgone
1 ) to give up or do without
💠 let us forgo formality!
بیاید تعارف را کنار بذاریم !
2 ) - to not have or do something enjoyable
- to not do or have something pleasant or enjoyable
SYN: go without
💠 She decided to forgo flowers at the funeral and asked people to send money to a charity instead.

1 -
formal ( also forego )
to not have or do something enjoyable:
رسمی
قید یک کار لذت بخش را زدن، بی خیال یک کار خوشایند شدن
forgo the pleasure of/ I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week.
...
[مشاهده متن کامل]

Synonym
forfeit ( LOSE )
2 -
to give up or do without
قید چیزی را زدن، بی خیال چیزی شدن
She decided to forgo flowers at the funeral and asked people to send money to a charity instead.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/forgo
کنار گذاشتن - خودداری کردن از
do without, to give up the enjoyment or advantage of
بی خیال چیزی شدن
از لذت و یا مزیت و فایده چیزی چشم پوشی کردن
***********************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Stevenson decided to forgo dessert for a few days.
I shall have to forgo the pleasure of seeing you this week.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/forgo
قید یه چیزی رو زدن. . . چشم پوشی کردن
بی خیال چیزی شدن
در جملات غیر رسمی می توانیم، قید چیزی را زدن معنی کنیم
بخشش ، هبه

بپرس