vainly

/ˈveɪnli//ˈveɪnli/

معنی: بطور بیهوده
معانی دیگر: بیهوده، بی خود، بدون کامیابی، بیجهت، بدون نتیجه، ازروی خودبینی

جمله های نمونه

1. The team captain vainly tried to rally his troops.
[ترجمه گوگل]کاپیتان تیم بیهوده تلاش کرد تا نیروهایش را جمع کند
[ترجمه ترگمان]فرمانده تیم سعی کرد سربازانش را جمع و جور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He sought vainly for the answer.
[ترجمه گوگل]او بیهوده به دنبال پاسخ بود
[ترجمه ترگمان]بی هوده دنبال جواب می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The reactionary government tried vainly to take the steam out of the protest movement.
[ترجمه گوگل]حکومت ارتجاعی بیهوده تلاش کرد تا بخار جنبش اعتراضی را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]دولت مرتجع به عبث سعی کرد که بخاری را از جنبش اعتراضی بیرون بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The instructor struggled vainly to open his parachute.
[ترجمه گوگل]مربی بیهوده تلاش کرد تا چتر نجات خود را باز کند
[ترجمه ترگمان]مربی به عبث تلاش می کرد که چترنجات خود را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He tried vainly to make them listen.
[ترجمه گوگل]او بیهوده تلاش کرد تا آنها را به گوش دادن وادار کند
[ترجمه ترگمان]می کوشید آن ها را وادار به گوش دادن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He hunted vainly through his pockets for a piece of paper.
[ترجمه گوگل]او بیهوده در جیب هایش برای یک تکه کاغذ شکار می کرد
[ترجمه ترگمان]به عبث دنبال یک تکه کاغذ می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He shouted after them, vainly trying to attract their attention.
[ترجمه گوگل]او به دنبال آنها فریاد زد و بیهوده سعی کرد توجه آنها را جلب کند
[ترجمه ترگمان]پشت سر آن ها فریاد می کشید، بی هوده می کوشید توجه آنان را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We tried vainly to discover what had happened.
[ترجمه گوگل]ما بیهوده تلاش کردیم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه ترگمان]سعی کردیم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The enemy vainly attempted destroying the bridge.
[ترجمه گوگل]دشمن تلاش بیهوده ای برای تخریب پل داشت
[ترجمه ترگمان]دشمن بی هوده تلاش می کرد که پل را نابود کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hapless governor, who had vainly tried to uphold the sultan's authority, was beheaded by the janissaries in 180
[ترجمه گوگل]فرماندار بدبخت، که بیهوده تلاش کرده بود تا قدرت سلطان را حفظ کند، در سال 180 توسط ینیچرها سر بریده شد
[ترجمه ترگمان]فرماندار نگون بخت که به عبث کوشیده بود قدرت سلطان را حفظ کند، در ۱۸۰ میلادی توسط the بریده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Vainly the artillery of the Federals tore great gaps and paths through this torrent of men. . . .
[ترجمه گوگل]بیهوده توپخانه فدرال ها شکاف ها و راه های بزرگی را از میان این سیل آدم ها پاره کرد
[ترجمه ترگمان]نیروهای دولت، شکاف های عظیمی را که در میان این سیل مردم ایجاد شده بود، پاره می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. North of Grand Forks-East Grand Forks, farmers vainly attempted to throw up earthen dikes to keep ripening crops safe.
[ترجمه گوگل]در شمال گرند فورک-ایست گرند فورک، کشاورزان تلاش بیهوده ای برای پرتاب دایک های خاکی برای ایمن نگه داشتن محصولات در حال رسیدن داشتند
[ترجمه ترگمان]در شمال گراند فورکس - گرند فورکس، کشاورزان بی هوده تلاش کردند تا dikes خاکی را دور بزنند تا محصولات خود را سالم نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The glowing stream searched vainly in the darkness behind us and stopped.
[ترجمه گوگل]جریان درخشان بیهوده در تاریکی پشت سر ما جستجو کرد و متوقف شد
[ترجمه ترگمان]جریان رودخانه به عبث در تاریکی پشت سر ما بود و متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We cease trying vainly to understand the secrets of the Universe as we have hitherto tried to do.
[ترجمه گوگل]ما از تلاش بیهوده برای درک اسرار جهان دست می کشیم، همانطور که تاکنون تلاش کرده ایم انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]ما به عبث تلاش می کنیم تا اسرار جهان را که تا به حال تلاش کرده ایم درک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور بیهوده (قید)
vainly

انگلیسی به انگلیسی

• in a vain manner; futilely, uselessly; conceitedly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vanity
✅️ صفت ( adjective ) : vain
✅️ قید ( adverb ) : vainly
بیهوده

بپرس