hamstring

/ˈhæmˌstrɪŋ//ˈhæmstrɪŋ/

معنی: عضلات عقب ران، زردپی، زردپی طرفین حفره پشت زانو، زانوی کسی را بریدن
معانی دیگر: (مجازی) از کارایی (چیزی یا کسی) کاستن، بازداری کردن، لنگ کردن، (کالبدشناسی) زردپی پشت زانو (در انسان و چارپایان)، زانویی، بریدن زردپی پشت زانو (به منظور بازداری از حرکت)، پی بریدن، فلج کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of two tendons at the hollow of a human knee.

(2) تعریف: the large tendon at the back of the hock in a four-legged animal.

(3) تعریف: any of three muscles at the back of the human thigh that are used to flex the knee, rotate the leg, and extend the thigh.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hamstrings, hamstringing, hamstrung
(1) تعریف: to disable or cripple by cutting the tendon at the back of the knee in a human or the hock in an animal.

(2) تعریف: to disable or thwart.

- Production was hamstrung by lack of capital.
[ترجمه گوگل] تولید به دلیل کمبود سرمایه متوقف شد
[ترجمه ترگمان] میزان تولید بدلیل فقدان سرمایه فلج شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. too many government regulations tended to hamstring business activity
مقررات زیاد دولت جلو فعالیت بازرگانی را می گرفت.

2. Webster has not played since suffering a hamstring injury in the opening game.
[ترجمه گوگل]وبستر از زمانی که در بازی افتتاحیه از ناحیه همسترینگ آسیب دید، بازی نکرده است
[ترجمه ترگمان]وبستر از آن زمان که مبتلا به جراحت hamstring ران در بازی افتتاحیه است، بازی نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He pulled a hamstring in training.
[ترجمه گوگل]او در تمرین عضلات همسترینگ را کشید
[ترجمه ترگمان]او عقب ران را در آموزش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He felt a slight twinge in his damaged hamstring.
[ترجمه گوگل]او یک لرزش خفیف در همسترینگ آسیب دیده خود احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که hamstring آسیب دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is out for six weeks with a hamstring injury.
[ترجمه گوگل]او به دلیل مصدومیت همسترینگ شش هفته از میادین دور است
[ترجمه ترگمان]او شش هفته است که دچار جراحت hamstring ران شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has suffered a recurrence of his hamstring injury.
[ترجمه گوگل]او بارها دچار آسیب دیدگی همسترینگ شده است
[ترجمه ترگمان]او دچار عود آسیب hamstring شده خود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Irwin suffered a hamstring injury a week ago and only started training again on Monday.
[ترجمه گوگل]ایروین یک هفته پیش از ناحیه همسترینگ آسیب دید و از روز دوشنبه دوباره تمرینات خود را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]ایروین یک هفته پیش دچار ضربه مغزی شد و دوباره روز دوشنبه دوباره تمرین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The 30-year-old midfielder had been troubled by a hamstring injury but will be all right to play.
[ترجمه گوگل]این هافبک 30 ساله به دلیل مصدومیت همسترینگ دچار مشکل شده بود اما برای بازی کاملاً مناسب است
[ترجمه ترگمان]بازیکن میانی ۳۰ ساله دچار آسیب دیدگی hamstring ران شده بود اما بازی کردن بسیار مناسب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This might hamstring the government and its operation was sometimes confusing to foreign observers.
[ترجمه گوگل]این ممکن است دولت را تحت فشار قرار دهد و عملکرد آن گاهی اوقات برای ناظران خارجی گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان]این امر ممکن است دولت را فلج کرده و عملکرد آن گاهی برای ناظران خارجی گیج کننده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Liverpool hope Barnes will recover from hamstring trouble but are again without a shoal of injured defenders.
[ترجمه گوگل]لیورپول امیدوار است که بارنز از مشکل همسترینگ خلاص شود، اما دوباره بدون تعدادی از مدافعان مصدوم است
[ترجمه ترگمان]تیم لیورپول امیدوارند که بارنز از مشکل فلج ران دست پیدا کند، اما دوباره بدون دسته ای از مدافعان مجروح دوباره حضور پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stewart is still battling to fully shake off hamstring trouble which has plagued him all season.
[ترجمه گوگل]استوارت هنوز در حال مبارزه برای رهایی کامل از مشکلات همسترینگ است که در تمام فصل او را آزار داده است
[ترجمه ترگمان]استیوارت هنوز در حال مبارزه برای دور کردن کامل مشکل فلج hamstring است که در تمام طول فصل گرفتار او شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A hamstring injury had robbed him of his speed.
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی همسترینگ سرعت او را از دست داده بود
[ترجمه ترگمان]زخم hamstring به سرعت او را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Inspiration Four hamstring operations and two bouts of knee surgery later, Ian Snodin is back and back in central midfield.
[ترجمه گوگل]الهام بخش چهار عمل همسترینگ و دو بار جراحی زانو بعد از آن، یان اسنودین به هافبک مرکزی بازگشته است
[ترجمه ترگمان]چهار رشته فلج ران و دو کش مکش بعد از عمل جراحی زانو، ایان Snodin پشت و عقب در میانه میانی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Despite valiant efforts by our physiotherapists, my hamstring did not recover in time for the 200 metres.
[ترجمه گوگل]علی‌رغم تلاش‌های شجاعانه فیزیوتراپیست‌های ما، همسترینگ من در 200 متر به موقع بهبود نیافت
[ترجمه ترگمان]با وجود تلاش های دلیرانه by، عضلات عقب ران در زمان برای ۲۰۰ متر بهبود پیدا نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Danny Wallace is missing with a hamstring injury.
[ترجمه گوگل]دنی والاس به دلیل مصدومیت از ناحیه همسترینگ غایب است
[ترجمه ترگمان]\"دنی والاس\" (دنی والاس)با آسیب hamstring ران گم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عضلات عقب ران (اسم)
hamstring

زردپی (اسم)
tendon, hamstring

زردپی طرفین حفره پشت زانو (اسم)
hamstring

زانوی کسی را بریدن (فعل)
hamstring

انگلیسی به انگلیسی

• knee tendon (anatomy)
cut the hamstring or hamstrings; cripple, disable
a hamstring is a tendon behind your knee joining the muscles of your thigh to the bones of your lower leg.
if you hamstring someone, you make it very difficult for them to take any action; a literary use.

پیشنهاد کاربران

زردپی طرفین حفره پشت زانو، عضلات عقب ران، زردپی، زانوی کسی را بریدن، فلج کردن
تاندون ها یا طردپی های پشت زانو
برای جبران کوتاهی این تاندون ها تمرین ورزشی فلکسور ویلیامز انجام می شود
As a verb, hamstring means to cripple or disable someone or something, often by undermining their efforts or capabilities.
فلج کردن یا از کار انداختن کسی یا چیزی است که اغلب از طریق تضعیف تلاش ها یا توانایی های آنها انجام می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

The mayor tried to hamstring our efforts by cutting the budget.
The company claims it is being hamstrung by government regulations.
The team was hamstrung by injuries to key players.
The company is hamstrung by its traditional but inefficient ways of doing business.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/hamstring• https://thecontentauthority.com/blog/how-to-use-hamstring-in-a-sentence
تضعیف کردن، ناتوان کردن، ضعیف کردن
لنگ ماندن؛ بی عمل ماندن؛ فلج شدن ( به معنی مجازیِ �قادر به کاری نبودن� )
فلج کردن
مانع شدن، ممانعت کردن

بپرس