weighty

/ˈweɪti//ˈweɪti/

معنی: موثر، مهم، سنگین، وزین، پربار، با نفوذ
معانی دیگر: پر وزن، ثمین، طاقت فرسا، کمرشکن، رنج آور، مهند، پراهمیت، سنجیده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: weightier, weightiest
مشتقات: weightily (adv.), weightiness (n.)
(1) تعریف: heavy.
مترادف: heavy, hefty, ponderous
متضاد: light, weightless
مشابه: ample, big, massive

- These are weighty coins.
[ترجمه گوگل] اینها سکه های سنگینی هستند
[ترجمه ترگمان] این سکه ها با ارزشی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: troublesome; oppressive.
مترادف: onerous, troublesome
مشابه: bothersome, burdensome, thorny, vexatious, worrisome

- Caring for her aunt had become a weighty burden.
[ترجمه گوگل] مراقبت از عمه اش به یک بار سنگین تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان] اهمیت دادن به عمه اش، بار سنگینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having important or serious consequences.
مترادف: grave, important, serious
متضاد: trivial, unimportant
مشابه: big, consequential, critical, great, heavy, imperative, momentous

- weighty matters
[ترجمه گوگل] مسائل سنگین
[ترجمه ترگمان] مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: authoritative; influential.
مترادف: authoritative, influential
متضاد: weak
مشابه: persuasive, potent

- a weighty opinion
[ترجمه گوگل] یک نظر وزین
[ترجمه ترگمان] عقیده ای بسیار سنگین داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. weighty military decision
تصمیمات مهم نظامی

2. weighty responsibilities
مسئولیت های کمرشکن

3. a weighty load
بار سنگین

4. Surely such weighty matters merit a higher level of debate?
[ترجمه گوگل]مطمئناً چنین موضوعات سنگینی مستحق سطح بالاتری از بحث است؟
[ترجمه ترگمان]مطمئنا این موضوعات مهم یک سطح بالاتری از بحث است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Simon lifted a weighty volume from the shelf.
[ترجمه گوگل]سیمون حجم سنگینی را از قفسه برداشت
[ترجمه ترگمان]سیمون یک حجم سنگین از قفسه برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's written several weighty tomes on the subject.
[ترجمه گوگل]او چندین آهنگ سنگین در این زمینه نوشته است
[ترجمه ترگمان]در این مورد چندین جلد سخت را نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She didn't feel like discussing weighty matters over dinner.
[ترجمه گوگل]او حوصله بحث در مورد مسائل مهم را در هنگام شام نداشت
[ترجمه ترگمان]علاقه ای به بحث درباره موضوعات مهمی در سر شام نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The question of his innocence is a weighty matter for this court.
[ترجمه گوگل]مسئله بی گناهی او برای این دادگاه مهم است
[ترجمه ترگمان]مساله بی گناهی او برای این دادگاه مساله مهمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Marks appear weighty and assertive if driven on to the canvas with a painting knife.
[ترجمه گوگل]اگر با چاقوی نقاشی روی بوم کشیده شوند، علائم سنگین و قاطعانه به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]مارکس اگر با یک چاقوی نقاشی به بوم وارد شود، سنگین و بااعتماد به نظر جلوه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Remember that books are weighty things.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که کتاب چیزهای سنگینی هستند
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باش که این کتاب ها چیزهای مهمی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The place is electric with drama, with something weighty, weighted down more by the pressure of the storm.
[ترجمه گوگل]این مکان الکتریکی با درام است، با چیزی سنگین، که بیشتر تحت فشار طوفان سنگین شده است
[ترجمه ترگمان]این محل مملو از درام است و چیزی سنگین و سنگین در فشار طوفان سنگینی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Reading a terse or weighty document will inhibit, rather than encourage, word flow.
[ترجمه گوگل]خواندن یک سند کوتاه یا سنگین، به جای تشویق، مانع از جریان کلمه می شود
[ترجمه ترگمان]خواندن یک سند مختصر و یا weighty، به جای تشویق و تشویق جریان، مهار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Weighty matters of economics and foreign policy appeared to be at stake as were the integrity and independence of public television.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که مسائل مهم اقتصاد و سیاست خارجی و یکپارچگی و استقلال تلویزیون عمومی در خطر باشد
[ترجمه ترگمان]موضوعات مربوط به مسائل اقتصادی و سیاست خارجی به نظر می رسد که در معرض خطر و استقلال تلویزیون عمومی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To all these and other equally weighty questions, I had no obvious answers yet.
[ترجمه گوگل]برای همه این سؤالات و سایر سؤالات به همان اندازه سنگین، من هنوز هیچ پاسخ واضحی نداشتم
[ترجمه ترگمان]در نظر همه این مسائل دردناک، من هنوز جواب های واضحی نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The theological concepts contained in these phrases are weighty ones indeed and have been the subject of fervent discussion for centuries.
[ترجمه گوگل]مفاهيم كلامي موجود در اين عبارات در واقع مفاهيم سنگيني هستند و قرن ها موضوع بحث پرشور بوده است
[ترجمه ترگمان]مفاهیم دینی موجود در این عبارات weighty و در واقع موضوع بحث های پرشوری بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موثر (صفت)
operational, valid, drastic, effective, live, operative, striking, impressive, affective, efficient, efficacious, effectual, sensational, pivotal, forcible, weighty, pithy, forceful, fruity, operant

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

وزین (صفت)
heavy, ponderous, massy, weighty

پربار (صفت)
proliferous, plenteous, loaded, weighty, productive, overloaded

با نفوذ (صفت)
weighty

انگلیسی به انگلیسی

• heavy, grave, serious; oppressive, burdensome; carrying a lot of weight; very significant, highly influential
weighty matters are serious or important.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weigh / weight
✅️ اسم ( noun ) : weight / weighting / weightiness / weightlessness
✅️ صفت ( adjective ) : weighted / weighty / weightless
✅️ قید ( adverb ) : weightily
مفصل
مثلا
weighty assessment = ارزیابی مفصل
همه جانبه هم بد نیست
ارزیابی پربار ، مفصل، همه جانبه
اساسی

بپرس