پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
اختلال. کژکاری مثال: So many of his colleagues had childhood horror stories of family dysfunction, chaos, addiction, crime. بسیاری از هم کارهای او د ...
با این همه. با وجود این. مع هذا. با این حال مثال: She knew her father would not agree, but she begged him nonetheless. او می دانست که پدرش موافقت نخ ...
۱. فروشنده مواد مخدر ۲. آدم سمج. پر رو مثال: When a drug pusher offered the Los Angeles youngster $100 to peddle drugs, Jack refused. وقتی یک فروشند ...
۱. عمل گرا ۲. واقع بین مثال: The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist. یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل گرا و واقع بین است.
نوشکفته. نوخاسته. نوپا مثال: their budding relationship came to an abrupt end. رابطه ی نوپای آنها به یک پایان ناگهانی رسید.
بازاریابی تلفنی. فروش تلفنی مثال: He found a telemarketing work. او یک کار بازاریابی تلفنی پیدا کرد.
۱. بیداری ۲. آگاهی. اطلاع. وقوف ۳. برانگیزیش مثال: The awakening of hope across much of the so - called Third World. برانگیزشِ امید سرتاسرِ بیشترِ { ...
۱. سخت گرفتن به ۲. محدودیت. مضایقه ۳. سهم. قسمت ۴. خدمت. دوره مثال: What I thought might be a six - month stint in Mumbai stretched to six years. آن ...
( مرد ) نامزد مثال: Her fianc� left her. . نامزدش او را ترک کرد.
۱. خالکوبی کرده ۲. خالکوبی شده مثال: The tattooed man, a self - styled true American vigilante, shoots him in revenge for 9/11. مرد خالکوبی کرده، و ...
خودخوانده، مدعی، به زعم خود مثال: The tattooed man, a self - styled true American vigilante, shoots him in revenge for 9/11. مرد خالکوبی کرده، و به ...
سپربلا. بلاگردان مثال: People are looking for scapegoat. مردم در جستجوی سپربلا و بلاگردان هستند.
۱. حذف کردن ۲. پاک کردن. محو کردن. زدودن مثال: His name is expunged in every place where it appeared in the document. اسم او از هر جای سند که وارد ...
صیانت ذات مثال: Self - preservation mean: the act or process of guarding or protecting oneself from injury, harm, or destruction. صیانت ذات یعنی: ع ...
۱. بدنام. آبرو رفته ۲. از اعتبار افتاده. بی اعتبار. باطل شده مثال: His son is already thoroughly discredited. پسرش همین حالا هم کاملا بدنام و بی اعت ...
( کوهنوردی ) فرود با طناب مثال: They learned to rappel down a cliff. آن ها یاد گرفتند که از یک صخره با طناب فرود بیایند.
۱. هیولایی. غول پیکری ۲. چیز نفرت انگیز یا زشت مثال: To defeat a monstrosity as big as Bin Ladenism, you needed this group effort. برای شکست دادن یک ...
مجاهد. مبارز مثال: He caught the public attention as a crusader against corruption. او به عنوان یک مبارز و مجاهد علیه فساد، توجه عموم را به خود جلب ...
۱. ازارگرانه. سادیستی ۲. آزارگر. سادیست مثال: He took sadistic pleasure in taunting the boy. او از ریشخند کردن پسر لذت سادیستی و آزارگرایانه می برد.
انزجار. تنفر. نفرت. بیزاری مثال: He killed 3. 000 innocent people, and that filled the Muslim world with horror and revulsion. او ۳۰۰۰ انسان بی گناه ...
۱. کاردانی. مهارت ۲. دانش. آگاهی مثال: we have the know - how and we can take the lesson we’ve learned from the fight against global jihad. ما مهارت ...
تشریفاتی، ( مربوط به ) جشن
۱. تحریک کردن. وادار کردن ۲. باعث شدن. راه انداختن مثال: They were using the internet to Instigate violence among American Muslims. آنها از اینترنت ...
لباس زیر مثال: I had to strip down my underwear for my medical examination. من مجبور بودم لباس زیرم را برای معاینه پزشکی ام دربیاورم.
۱. حق رای ( در انتخابات ) ۲. پروانه. جواز. اجازه ۳. امتیاز ۴. نمایندگی. نمایندگی فروش ۵. ( ورزش ) امید تیم ۶. ( حقوقی ) معافیت. مصونیت ۷. ( بیمه ) فر ...
الجزایر مثال: Algeria is a rather big country in the north of Africa. الجزایر یک کشور نسبتا بزرگ در شمال آفریقا است.
فرقه گرایی مثال: He condemned religious sectarianism. او فرقه گرایی مذهبی را محکوم کرد.
قومیت مثال: He said his ethnicity had not been important to him. او گفت قومیت او برای او مهم نبوده است.
۱. معانی و بیان. بدیع ۲. بلاغت ۳. لفاظی مثال: They use his rhetoric. آنها از بلاغت او استفاده می کنند.
۱. جداسازی ۲. رهایی. آزادی ۳. فراغت ۴. عقب نشینی. قطع درگیری مثال: This policy of disengagement from the European war had its critics. این سیاست عقب ...
۱. آزاد کردن. جدا کردن. باز کردن ۲. رهانیدن. نجات دادن ۳. ( دنده ) خلاص کردن ۴. ( کلاج ) گرفتن ۵. ( نظامی ) عقب نشینی کردن. عقب نشستن ۶. ( نظامی ) عق ...
۱. رو به زوال. رو به افول. رو به کاستی ۲. کاهش یابنده مثال: The supply of young men willing fight and die for this cause is dwindling. تامینِ مردانِ ...
۱. نهادی ۲. نهادی شده. تثبیت شده. ریشه دار ۲. ( کودک ) پرورشگاهی مثال: Bin Laden’s definition had become institutionalized. تعریف بن لادن {از جهاد} ...
بهبود. اصلاح مثال: His research is for the betterment of mankind. تحقیقات او برای بهبود و اصلاح بشریت است.
خود اندیشی، واکاوی. درون نگری، خودکاوی مثال: After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dis ...
۱. روانی. روان بیمار ۲. روان بیمارانه مثال: A series of unsolved murders on the island has raised fears that a psychopathic serial killer is on the ...
۱. تصفیه کردن. پالودن ۲. تربیت کردن. ادب کردن ۳. اصلاح کردن. بهبود بخشیدن مثال: Their daily work is to refine crude oil. کار روزانه آن ها تصفیه کردن ...
۱. بنیادگرا ۲. بنیادگرایانه مثال: The country is being torn to pieces by conflict between fundamentalists and secularists. این کشور به واسطه درگیری ...
۱. کفرآمیز ۲. نامعقول. بی معنی مثال: We thought of them as holly warriors who were taking The good fight to the ungodly communities. ما به آنها به ع ...
۱. ( صدا ) طنین دار. پر طنین. رسا. قوی ۲. پژواک دار ۳. تشدید کننده مثال: Our voices were resonant in the large, empty room. صدای ما در اتاق بزرگ خا ...
۱. نادینی کردن. غیر مذهبی کردن ۲. دنیوی کردن ۴. سکولار کردن secularized سکولار شده. غیر دینی شده مثال: He claims that Western secularized society ...
۱. ( آدم ) نادین مدار. نادین باور. سکولاریست {طرفداران جدایی دین از سیاست} ۲. نادین مدارانه. نادین باورانه مثال: The country is being torn to pieces ...
نادین محوری. نادین مداری. نادین باوری. سکولاریسم ۲. دنیا پرستی، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، نادینی گری، سکولاریسم ۳. مادیت، دنیاگرایی، دنیویت مثال: O ...
۱. همبستگی ۲. ارتباط. ربط. بستگی مثال: There is a strong correlation between income and education. یک ارتباط قوی بین درآمد و تحصیلات وجود دارد.
۱. همتا ۲. قرینه. نظیر ۳. مکمل مثال: One of the priceless earrings was found, but its counterpart seems lost forever. یکی از گوشواره های نفیس پیدا ...
۱. توافق ۲. اتفاق نظر ۳. اجماع ۴. نظر عمومی. نظر اکثریت مثال: There is no consensus on the morality of abortion. هیچ توافق و اجماعی درباره ی اصول ا ...
۱. استبداد. خودکامگی. فردسالاری ۲. نظام استبدادی. حکومت فردی. دیکتاتوری مثال: The republic fell and was replaced by autocracy. حکومت جمهوری سقوط کرد ...
۱. تعداد شرکت کنندگان. تعداد حاضران ۲. ( انتخابات ) تعداد رای دهندگان ۳. نظافت. خانه تکانی ۴. سر و لباس. سر و وضع مثال: Voter turnout was high at th ...
۱. آشوب زده. پر آشوب. آشفته ۲. متلاطم مثال: The period from 1789 to 1799 was a turbulent one in French history. دوره ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ یک دوره متلاطم و ...
۱. نمایندة مبرز ۲. طرفدار حکومت پارلمانی مثال: He was a remarkable parliamentarian and, as a Minister, he was with me for many years. او یک نماینده ...