پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٦٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اختلال. کژکاری مثال: So many of his colleagues had childhood horror stories of family dysfunction, chaos, addiction, crime. بسیاری از هم کارهای او د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با این همه. با وجود این. مع هذا. با این حال مثال: She knew her father would not agree, but she begged him nonetheless. او می دانست که پدرش موافقت نخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فروشنده مواد مخدر ۲. آدم سمج. پر رو مثال: When a drug pusher offered the Los Angeles youngster $100 to peddle drugs, Jack refused. وقتی یک فروشند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. عمل گرا ۲. واقع بین مثال: The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist. یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل گرا و واقع بین است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نوشکفته. نوخاسته. نوپا مثال: their budding relationship came to an abrupt end. رابطه ی نوپای آنها به یک پایان ناگهانی رسید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بازاریابی تلفنی. فروش تلفنی مثال: He found a telemarketing work. او یک کار بازاریابی تلفنی پیدا کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. بیداری ۲. آگاهی. اطلاع. وقوف ۳. برانگیزیش مثال: The awakening of hope across much of the so - called Third World. برانگیزشِ امید سرتاسرِ بیشترِ { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سخت گرفتن به ۲. محدودیت. مضایقه ۳. سهم. قسمت ۴. خدمت. دوره مثال: What I thought might be a six - month stint in Mumbai stretched to six years. آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مرد ) نامزد مثال: Her fianc� left her. . نامزدش او را ترک کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خالکوبی کرده ۲. خالکوبی شده مثال: The tattooed man, a self - styled true American vigilante, shoots him in revenge for 9/11. مرد خالکوبی کرده، و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خودخوانده، مدعی، به زعم خود مثال: The tattooed man, a self - styled true American vigilante, shoots him in revenge for 9/11. مرد خالکوبی کرده، و به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سپربلا. بلاگردان مثال: People are looking for scapegoat. مردم در جستجوی سپربلا و بلاگردان هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. حذف کردن ۲. پاک کردن. محو کردن. زدودن مثال: His name is expunged in every place where it appeared in the document. اسم او از هر جای سند که وارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صیانت ذات مثال: Self - preservation mean: the act or process of guarding or protecting oneself from injury, harm, or destruction. صیانت ذات یعنی: ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بدنام. آبرو رفته ۲. از اعتبار افتاده. بی اعتبار. باطل شده مثال: His son is already thoroughly discredited. پسرش همین حالا هم کاملا بدنام و بی اعت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( کوهنوردی ) فرود با طناب مثال: They learned to rappel down a cliff. آن ها یاد گرفتند که از یک صخره با طناب فرود بیایند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. هیولایی. غول پیکری ۲. چیز نفرت انگیز یا زشت مثال: To defeat a monstrosity as big as Bin Ladenism, you needed this group effort. برای شکست دادن یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجاهد. مبارز مثال: He caught the public attention as a crusader against corruption. او به عنوان یک مبارز و مجاهد علیه فساد، توجه عموم را به خود جلب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ازارگرانه. سادیستی ۲. آزارگر. سادیست مثال: He took sadistic pleasure in taunting the boy. او از ریشخند کردن پسر لذت سادیستی و آزارگرایانه می برد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انزجار. تنفر. نفرت. بیزاری مثال: He killed 3. 000 innocent people, and that filled the Muslim world with horror and revulsion. او ۳۰۰۰ انسان بی گناه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کاردانی. مهارت ۲. دانش. آگاهی مثال: we have the know - how and we can take the lesson we’ve learned from the fight against global jihad. ما مهارت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تشریفاتی، ( مربوط به ) جشن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. تحریک کردن. وادار کردن ۲. باعث شدن. راه انداختن مثال: They were using the internet to Instigate violence among American Muslims. آنها از اینترنت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لباس زیر مثال: I had to strip down my underwear for my medical examination. من مجبور بودم لباس زیرم را برای معاینه پزشکی ام دربیاورم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. حق رای ( در انتخابات ) ۲. پروانه. جواز. اجازه ۳. امتیاز ۴. نمایندگی. نمایندگی فروش ۵. ( ورزش ) امید تیم ۶. ( حقوقی ) معافیت. مصونیت ۷. ( بیمه ) فر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الجزایر مثال: Algeria is a rather big country in the north of Africa. الجزایر یک کشور نسبتا بزرگ در شمال آفریقا است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرقه گرایی مثال: He condemned religious sectarianism. او فرقه گرایی مذهبی را محکوم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قومیت مثال: He said his ethnicity had not been important to him. او گفت قومیت او برای او مهم نبوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. معانی و بیان. بدیع ۲. بلاغت ۳. لفاظی مثال: They use his rhetoric. آنها از بلاغت او استفاده می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. جداسازی ۲. رهایی. آزادی ۳. فراغت ۴. عقب نشینی. قطع درگیری مثال: This policy of disengagement from the European war had its critics. این سیاست عقب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. آزاد کردن. جدا کردن. باز کردن ۲. رهانیدن. نجات دادن ۳. ( دنده ) خلاص کردن ۴. ( کلاج ) گرفتن ۵. ( نظامی ) عقب نشینی کردن. عقب نشستن ۶. ( نظامی ) عق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. رو به زوال. رو به افول. رو به کاستی ۲. کاهش یابنده مثال: The supply of young men willing fight and die for this cause is dwindling. تامینِ مردانِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نهادی ۲. نهادی شده. تثبیت شده. ریشه دار ۲. ( کودک ) پرورشگاهی مثال: Bin Laden’s definition had become institutionalized. تعریف بن لادن {از جهاد} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بهبود. اصلاح مثال: His research is for the betterment of mankind. تحقیقات او برای بهبود و اصلاح بشریت است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود اندیشی، واکاوی. درون نگری، خودکاوی مثال: After a good deal of introspection, he began to understand what was causing his unhappiness and deep dis ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. روانی. روان بیمار ۲. روان بیمارانه مثال: A series of unsolved murders on the island has raised fears that a psychopathic serial killer is on the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

۱. تصفیه کردن. پالودن ۲. تربیت کردن. ادب کردن ۳. اصلاح کردن. بهبود بخشیدن مثال: Their daily work is to refine crude oil. کار روزانه آن ها تصفیه کردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بنیادگرا ۲. بنیادگرایانه مثال: The country is being torn to pieces by conflict between fundamentalists and secularists. این کشور به واسطه درگیری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کفرآمیز ۲. نامعقول. بی معنی مثال: We thought of them as holly warriors who were taking The good fight to the ungodly communities. ما به آنها به ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ( صدا ) طنین دار. پر طنین. رسا. قوی ۲. پژواک دار ۳. تشدید کننده مثال: Our voices were resonant in the large, empty room. صدای ما در اتاق بزرگ خا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نادینی کردن. غیر مذهبی کردن ۲. دنیوی کردن ۴. سکولار کردن secularized سکولار شده. غیر دینی شده مثال: He claims that Western secularized society ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( آدم ) نادین مدار. نادین باور. سکولاریست {طرفداران جدایی دین از سیاست} ۲. نادین مدارانه. نادین باورانه مثال: The country is being torn to pieces ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نادین محوری. نادین مداری. نادین باوری. سکولاریسم ۲. دنیا پرستی، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، نادینی گری، سکولاریسم ۳. مادیت، دنیاگرایی، دنیویت مثال: O ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. همبستگی ۲. ارتباط. ربط. بستگی مثال: There is a strong correlation between income and education. یک ارتباط قوی بین درآمد و تحصیلات وجود دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. همتا ۲. قرینه. نظیر ۳. مکمل مثال: One of the priceless earrings was found, but its counterpart seems lost forever. یکی از گوشواره های نفیس پیدا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. توافق ۲. اتفاق نظر ۳. اجماع ۴. نظر عمومی. نظر اکثریت مثال: There is no consensus on the morality of abortion. هیچ توافق و اجماعی درباره ی اصول ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. استبداد. خودکامگی. فردسالاری ۲. نظام استبدادی. حکومت فردی. دیکتاتوری مثال: The republic fell and was replaced by autocracy. حکومت جمهوری سقوط کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. تعداد شرکت کنندگان. تعداد حاضران ۲. ( انتخابات ) تعداد رای دهندگان ۳. نظافت. خانه تکانی ۴. سر و لباس. سر و وضع مثال: Voter turnout was high at th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. آشوب زده. پر آشوب. آشفته ۲. متلاطم مثال: The period from 1789 to 1799 was a turbulent one in French history. دوره ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۹ یک دوره متلاطم و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نمایندة مبرز ۲. طرفدار حکومت پارلمانی مثال: He was a remarkable parliamentarian and, as a Minister, he was with me for many years. او یک نماینده ...