ungodly

/ənˈɡɒdli//ʌnˈɡɒdli/

معنی: سنگ دل، لامذهب، بی دین، خدا نشناس
معانی دیگر: بی ایمان، ناپارسا، گنهکار، خبیث، بد جنس، (قدیمی) خبیثانه، بدجنسانه، گناهکارانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: ungodlier, ungodliest
مشتقات: ungodliness (n.)
(1) تعریف: not conforming to or believing in religion; irreligious.
متضاد: godly, pious

(2) تعریف: sinful or wicked.
متضاد: godly, pious, saintly
مشابه: evil, nefarious, sinful

(3) تعریف: offensive or outrageous.

- the ungodly howling of the dogs
[ترجمه گوگل] زوزه بی خدایی سگ ها
[ترجمه ترگمان] زوزه کشان سگ ها را زوزه می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Why are you phoning at this ungodly hour?
[ترجمه farshad] چرا در این ساعت بدموقع زنگ می زنی؟
|
[ترجمه گوگل]چرا در این ساعت ناخدا تماس می گیرید؟
[ترجمه ترگمان]چرا این یک ساعت لعنتی زنگ می زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We had to get up at some ungodly hour to catch a plane.
[ترجمه گوگل]برای گرفتن هواپیما مجبور شدیم در ساعتی غیر خدایی بلند شویم
[ترجمه ترگمان]باید یه ساعت دیگه بلند می شدیم تا یه هواپیما رو بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I apologize for phoning you at this ungodly hour.
[ترجمه farshad] معذرت می خوام که در این ساعت بد موقع باهات تماس گرفتم
|
[ترجمه گوگل]از اینکه در این ساعت ناخدا با شما تماس گرفتم عذرخواهی می کنم
[ترجمه ترگمان]معذرت می خوام که این یه ساعت لعنتی باه ات تماس گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had to get up at some ungodly hour in the morning to take her to the airport.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم در ساعتی ناخوشایند صبح بیدار شوم تا او را به فرودگاه ببرم
[ترجمه ترگمان]من باید صبح یه ربع دیگه بیدار می شدم تا او را به فرودگاه ببرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We had to get up at some ungodly hour to catch our train.
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم در ساعتی ناخوشایند بلند شویم تا قطارمان را بگیریم
[ترجمه ترگمان]باید یه ساعت دیگه بلند می شدیم که train رو بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ungodly congregation knelt with their faces bowed to the floor.
[ترجمه گوگل]جماعت بی خدا با صورت های خمیده به زمین زانو زدند
[ترجمه ترگمان]مردم دور هم در حالی که صورتشان به زمین خم شده بودند، زانو زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For the ungodly, the Second Coming of Christ will be bad news indeed.
[ترجمه گوگل]برای بی خدایان، آمدن دوم مسیح در واقع خبر بدی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به خاطر خدا، دوم آمدن مسیح خبر بدی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Shall execrate you with the ungodly.
[ترجمه گوگل]تو را با ستمکاران تنبیه خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]با یک سگ از شما نفرت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Here then was this grey-headed, ungodly old man chasing with curses a whale round the world, at the head of a wild crew.
[ترجمه گوگل]پس اینجا بود که این پیرمرد خاکستری سر و بی خدا در راس یک خدمه وحشی در حال تعقیب نهنگی در سراسر جهان بود
[ترجمه ترگمان]در این موقع این مرد پیر مرد پیری بود که با لعن و نفرین یک وال دور دنیا را تعقیب می کرد، در سر یک جاشو ان وحشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Why ring me up at this ungodly hour!
[ترجمه گوگل]چرا در این ساعت ناخدا به من زنگ بزنید!
[ترجمه ترگمان]چرا توی این بوق سگ بهم زنگ می زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ungodly are not so: but are like the chaff which the wind driveth away.
[ترجمه گوگل]بی دینان چنین نیستند، بلکه مانند کاهی هستند که باد آن را می راند
[ترجمه ترگمان]این ungodly این طور نیست: اما مثل the است که باد از آن دور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He make a clean sweep of the ungodly nations.
[ترجمه گوگل]او امت های بی خدا را پاک می کند
[ترجمه ترگمان]پاک سازی کلی ملل را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why are you phoning at this ungodly hour ( of the night )?
[ترجمه گوگل]چرا در این ساعت ناخدا (شب) تلفن می‌زنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا تو این ساعت لعنتی زنگ می زنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The ungodly are not so: but are like chaff which the wind driveth away.
[ترجمه گوگل]بی دینان چنین نیستند، بلکه مانند کاهی هستند که باد آن را می راند
[ترجمه ترگمان]این ungodly این طور نیست: اما مثل chaff است که باد از آن دور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سنگ دل (صفت)
unholy, callous, unfeeling, implacable, obdurate, ungodly, fell, inexorable, stony, hard-hearted, stony-hearted

لامذهب (صفت)
ungodly, free-thought

بی دین (صفت)
ungodly, miscreant, impious, irreligious

خدا نشناس (صفت)
ungodly, miscreant, impious

انگلیسی به انگلیسی

• not honoring god; depraved, wicked, sinful; uncomfortable, outrageous (informal)
if you describe something as ungodly, you mean that you think it is unreasonable or annoying; an informal use.
if you describe a person or their behaviour or language as ungodly, you mean that you think it is sinful or blasphemous.

پیشنهاد کاربران

( اصطلاح )
وحشت بار، باور نکردنی.
بیش از حد
خیلی زود یا خیلی دیر
کسی که خارج از پارسایی خدا قرار دارد رو میگن ungodly که مربوط به پارسایی خدا که به انسان بخشیده میشه در انجیل داره
بیخدا
از خدا بی خبر
خدانشناس
لامذهب
atheist
( ساعت ) بی موقع، نامناسب

بپرس