پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٣٣٣)
🔹ارزش یه قرون هم نداره – مفت نمی ارزه – به درد لای جرز می خوره – بی ارزشه – یه پاپاسی هم نمی ارزه 🔹 مثال ها: That old laptop isn’t worth a plug nic ...
مثل آب خوردن – خیلی آسون – بی دردسر – لقمه ی حاضر و آماده – کاری راحت – مثل قدم زدن برای کیک 🔹 مثال ها: Installing the new app was a cakewalk—took l ...
🔹 معادل فارسی: مثل آب خوردن – کاری آسون – بی دردسر – راحت و لذت بخش – لقمه ی حاضر و آماده – مثل قدم زدن توی پارک 🔹 مثال ها: Don’t worry about the i ...
🔹 معادل فارسی: مهم نیست ربطی نداره بی اهمیته تأثیری نداره نه این ور، نه اون ور ( در معنای استعاری ) 🔹 مثال ها: Whether he apologized or not is ...
🔹 معادل فارسی: قطره ای در برابر دریا ناچیز در برابر کل بی تأثیر در مقیاس بزرگ چیزی که در برابر بزرگی مسئله، خیلی کم و بی اهمیته 🔹 مثال ها: Donat ...
🔹 معادل فارسی: به من ربطی نداره برای من فرقی نمی کنه مسئله ای نیست به من آسیبی نمی رسه مهم نیست برام 🔹 مثال ها: If he wants to quit, it’s no sk ...
/ˈpɔːl. tri/ پال تری ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ناچیز / بی ارزش / کم مقدار / خجالت آور در زبان محاوره ای: یه ذره، ...
🔹 مثال ها: Influencers like her are a dime a dozen. اینفلوئنسرهایی مثل اون فراوونن؛ چیز خاصی نیست. Cheap plastic toys are a dime a dozen at the ma ...
🔹 معادل فارسی: واقعی: آب جو ضعیف، آب جو کم الکل استعاری: چیز بی اهمیت، موضوع پیش پاافتاده، خرده کاری 🔹 مثال ها: Compared to the national debt, thi ...
🔹 معادل فارسی: ایراد گرفتن جزئی گیر دادن به نکات بی اهمیت مو را از ماست کشیدن خرده گیری وسواس گونه 🔹 مثال ها: Stop nitpicking and look at the bi ...
🔹 معادل فارسی: صفت: دیگرگونه، متفاوت، غیرخودی، غیرمرسوم قید ( نادر ) : به گونه ای دیگر، به صورت متفاوت 🔹 مثال ها: She lives in an otherly way, rej ...
همه باید کمک کنن / همه دست به کار بشن / نیاز به همکاری کامل داریم ( در زبان محاوره ای: همه باید پای کار بیان، وقت کمک جمعیه، همه باید دست به آچار بشن ...
سالن پر / جمعیت کامل / دست فول هاوس در پوکر ( در زبان محاوره ای: جا نیست، سالن ترکیده، دست قوی تو پوکر ) 🔹 مثال ها: We’re expecting a full house to ...
ور ور کردن / پرت و پلا گفتن / حرف های بی ربط زدن ( در زبان محاوره ای: هی حرف زدن، چرت و پرت گفتن، یه ریز حرف زدن بی هدف ) 🔹 مثال ها: She prattled o ...
دقیقاً باب میل بودن / کاملاً مناسب بودن / تو خطِ خودشه ( در زبان محاوره ای: این دقیقاً چیزیه که حال می کنه باهاش، این دقیقاً تخصصشه، این کار خودشه ) ...
همه معیارها رو داشتن / همه چی رو تیک زدن / در همه زمینه ها عالی بودن ( در زبان محاوره ای: �همه چی رو داره�، �بدون نقصه�، �همه گزینه ها رو پوشش داده� ...
در حد انتظار بودن / استاندارد بودن / قابل قبول بودن ( در زبان محاوره ای: در حد و اندازه ست، بدک نیست، اون قدرا هم بد نیست ) 🔹 مثال ها: Her presenta ...
🔹 بی نقص و هماهنگ / دقیق و به جا / کاملاً مناسب موقعیت ( در زبان محاوره ای: همه چی رو درست زد، دقیقاً همون چیزی بود که باید می بود، بی اشتباه و عالی ...
وایلد ( نام خانوادگی ) | وحشی | آزاد | سرکش | بی مهار | ناآرام | مترادف ها: wild | untamed | free - spirited | unrestrained | fierce | savage 🔹 مثال ...
در دستور کار قرار داشتن | در لیست موضوعات بررسی | روی میز بررسی | در برنامه جلسات رسمی | موضوع مطرح شده 🔹 مثال های کاربردی: The case is on the docke ...
دستور | فرمان | درخواست جدی | خواسته | امر | دستورالعمل 🔹 مثال های کاربردی: He acted at the behest of his superiors. او به دستور مقامات بالاتر عمل ...
قانون و مقررات را مشخص کردن | خط کشی کردن | مرزبندی کردن | دستور و قانون سخت گرفتن | موضعگیری قاطعانه | شرایط و قواعد را تعیین کردن 🔹 مثال های کاربر ...
قطعی رفتار کردن | سرسختی نشان دادن | قاطعانه نه گفتن | قانون گذاشتن | وسط حرف زدن و حرف آخر را زدن | به زور قاعدهای را اجرا کردن 🔹 مثال های کاربردی: ...
🔹 مثال های کاربردی: He ate up all the food on his plate. او همه غذای روی بشقابش را تمام کرد. The kids just eat up the ice cream on a hot day. بچ ...
با آغوش باز پذیرفتن | حسابی لذت بردن | از چیزی کیف کردن | از فرصتی استفاده کردن | با اشتیاق پذیرایی کردن مترادف ها: enjoy thoroughly | relish | soak ...
باور کردن داستان | قبول کردن حرف کسی | سر حرف یا ادعایی را گرفتن | فریب خوردن از حرفها 🔹 مثال های کاربردی: He told a sad story about why he was late ...
گیر افتادن | قلاب را گرفتن | گول خوردن | به دام افتادن | طعمه شدن 🔹 مثال های کاربردی: He tried to warn her, but she bit the hook and trusted him any ...
پوچینی – نام خانوادگی آهنگ ساز برجسته ی ایتالیایی ( در زبان فرهنگی: نماد موسیقی عاشقانه، اپراهای احساسی، و ملودی های جاودانه ) ( تاریخی – هنری ) : ...
لِک چِرِت 🔹 سخنرانی کوتاه / مینی سخنرانی / ارائه ی مختصر ( در زبان محاوره ای: یه حرف حساب کوتاه، یه ارائه ی جمع وجور، یه مینی سخنرانی ) ( آکادمیک ...
یامر ( نام پلتفرم شبکه اجتماعی داخلی شرکتها ) | صحبت بی هدف گروهی | گپ و گفت و شنود سازمانی | پرحرفی کردن، زیاد حرف زدن ( غیررسمی ) مترادف ها: Enter ...
مترادف ها: rant | spout off | blabber | yap | talk back 🔹 مثال های کاربردی: Don’t mouth off to your boss, or you might get fired. به رئیست بی ادبی ...
با آب و تاب نظر دادن، پرحرفی ادعایی، بلندبلند ادعا کردن، اظهار نظر بی پروا، وراجی کردن | مترادف ها: rant | brag | mouth off | sound off | pontificate ...
🔹 معادل فارسی: - زیاد حرف زدن ( مثلاً حرف بیمورد یا بدون توقف ) - پرحرفی کردن - دهنتو باز کردن و حرف زدن ( گاهی با بار منفی: زیاد دهان باز کرد ...
🔹 صدای تپ تپ سبک / حرف زدن سریع و پشت سر هم / زبان بازاری یا نمایشی ( در زبان محاوره ای: �پرت و پلا گفتن�، �حرف زدن تند و تپنده�، �صدای بارون� ) 🔹 ...
🔹 مثال ها: He prated on about his achievements for hours. ساعت ها درباره ی دستاوردهاش یاوه گویی کرد. Stop prating and get to the point. بس کن از ...
🔹 مثال ها: We had a lovely natter over coffee. یه گپ دل چسب سر قهوه زدیم. She’s always nattering on the phone with her sister. همیشه با خواهرش پا ...
🔹 ورور کردن / حرف کودکانه زدن / پرت و پلا گفتن / حرف زدن بی هدف و بی اهمیت ( در زبان محاوره ای: ور می زنه، داره چرت و پرت می گه، مثل بچه ها حرف می ز ...
🔹 وراجی کردن / پرت و پلا گفتن / حرف بی ربط زدن / حرف زدن بی وقفه و بی فکر ( در زبان محاوره ای: داره وراجی می کنه، داره چرت و پرت می گه، دهنش رو نمی ...
🔹در خود فرو رفتن / حواس پرت شدن / رفتن به عالم هپروت / قطع ارتباط ذهنی با محیط اطراف ( در زبان محاوره ای: تو خودش بود، رفت تو هپروت، حواسش پرت شد ) ...
🔹 بسته / بسته ی غذا / پکیج ( در زبان محاوره ای: غذا رو بسته بندی کردن، یه بسته غذا گرفتن، غذا رو توی پارسل دادن ) 🔹 مثال ها: When you order take ...
🔹 خارج از محل سازمان / برون سازمانی / مبتنی بر فضای ابری ( در زبان محاوره ای: �داده ها رو دادن بیرون�، �سیستمشون روی کلوده�، �همه چی رو سپردن به شرک ...
🔹 معادل فارسی: پرت کردن بیرون / دور انداختن / اخراج کردن / بیرون انداختن با بی رحمی ( در زبان محاوره ای: �انداختش بیرون�، �پرتش کرد بیرون�، �انداختش ...
🔹 معادل فارسی: دور ریختن / بیرون انداختن / اخراج کردن / رد کردن / مطرح کردن ( ایده یا نظر ) ( در زبان محاوره ای: �پرتش کرد بیرون�، �انداختش دور�، �ی ...
🔹 معادل فارسی: زن تعمیرکار / زن همه فن حریف / زن فنی کار ( در زبان محاوره ای: �خانم زرنگِ کاربلد�، �زنِ آچارفرانسه�، �همه چی بلدِ خونه� ) 🔹 مثال ه ...
مالتی فَسِتِد 🔹 معادل فارسی: چندوجهی / چندبُعدی / دارای جنبه های مختلف ( در زبان محاوره ای: �همه فن حریف�، �پر از زاویه�، �یه شخصیت چندلایه� ) 🔹 م ...
🔹 تصویر لحظه ای از زمان / برشی از زمان / لحظه ی ثبت شده ( در زبان محاوره ای: یه عکس از اون لحظه، یه فریم از زمان، یه لحظه ی فریز شده ) 🔹 مثال ها: ...
🔹 زاویه ی دید / لنزی که ازش نگاه می کنی / چشم انداز ذهنی ( در زبان محاوره ای: �از چه دیدی نگاه می کنی�، �با چه عینکی می بینی�، �از چه لنزی می سنجی� ...
🔹 معادل فارسی: سیلی تو صورت / ضربه ی ناگهانی / توهین مستقیم ( در زبان محاوره ای: �یه سیلی خورد تو صورت�، �ضربه ی بدی بود�، �حرفش مثل سیلی بود� ) 🔹 ...
🔹 معادل فارسی: له کردن بی رحمانه / بی ملاحظه پا گذاشتن روش / احترامش رو لگدمال کردن ( در زبان محاوره ای: �روشو لگد کردی�، �احساسشو له کردی�، �بی رحم ...
🔹 معادل فارسی: از فرسخ ها پیداست / تو چشم می زنه / از صد فرسخی معلومه ( در زبان محاوره ای: �داد می زنه�، �از دور معلومه�، �تو ذوق می زنه� ) 🔹 مثال ...