پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٣٣٣)

بازدید
١٦,١١٦
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تمرینات شکمی / تمرینات تقویت عضلات شکم تمرینات شکمی به مجموعه ای از حرکات ورزشی گفته می شود که عضلات ناحیه شکم را هدف قرار می دهند؛ ا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

/saɪkt/ سایکت 🔹 معادل فارسی: هیجان زده / پرانرژی / بی قرار از خوشحالی / آماده ی انفجار شادی در زبان محاوره ای: کف کردم از ذوق! / خیلی حال کردم! / پ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: آماده و مشتاق / بی قرار برای شروع / در آستانه ی انفجار انرژی در زبان محاوره ای: پایه ام! فقط بگو شروع کنیم! / جون می ده برای حرکت / ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: رها کردن / آزاد کردن / ول کردن در زبان محاوره ای: دست کسی رو باز گذاشتن، چیزی رو از قید درآوردن، ول دادن 🔹 مترادف ها: set free / re ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تخلیه کردن / خالی کردن / سبک شدن در زبان محاوره ای: خالی کردن بار، درد دل کردن، سبک شدن 🔹 مترادف ها: discharge / empty / offload / ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: اختلاط نژادی / آمیزش نژادی در زبان محاوره ای: ازدواج یا رابطه بین افراد از نژادهای مختلف 🔹 مترادف های مدرن تر: interracial marriage ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: تراکم / تجمع / انباشت / خوشه سازی در زبان محاوره ای: جمع شدن، قروقاطی شدن، توده شدن 🔹 مترادف ها: cluster / accumulation / concentra ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اَمَلگِمِی شِن 🔹 مترادف ها: merger / fusion / integration / blend / combination 🔹 مثال ها: The amalgamation of the two companies created a powerful ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرزو داشتن / میل داشتن / تلاش کردن برای رسیدن به هدف در زبان محاوره ای: دنبال چیزی بودن، رؤیا داشتن، بلندپروازی کردن 🔹 مترادف ها: strive / aim / p ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: آرمان گرا / بلندپرواز / هدف دار / کسی که در پی رشد و موفقیته در زبان محاوره ای: آدم جاه طلب، کسی که دنبال پیشرفته، کسی که می خواد یه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: دل خراش / رنج آور / وحشتناک / دردناک / جان کاه در زبان محاوره ای: زجرآور، تکان دهنده، اعصاب خُردکن 🔹 مترادف ها: disturbing / trauma ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: ویرانگر / له کننده / خردکننده / فلج کننده / دلهره آور در زبان محاوره ای: نابودکننده، از پا درآور، سنگین و طاقت فرسا 🔹 مترادف ها: de ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشسان به معنای ویژگی یا خاصیتی است که به یک ماده یا جسم اجازه میدهد پس از اعمال نیرو یا فشار، به حالت اولیه خود بازگردد یا شکلش را حفظ کند. 🔸 تعریف ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**کشش آشیل پا** به معنای تمرین یا حرکت کشسان است که برای بهبود انعطافپذیری و کاهش سفتی تاندون آشیل انجام می شود. تاندون آشیل یک رباط قوی در پشت ساق پ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک **اصطلاح پزشکی و ورزشی** است که به معنای **خم شدن بیش از حد یک مفصل** ( معمولاً مفصل آرنج، مچ، یا زانو ) به سمت جلو یا داخل است، فراتر از دامنه طب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: از پا انداختن / گیج و مبهوت کردن / تکان دادن شدید / فلج کردن ذهنی یا احساسی در زبان محاوره ای: پرتش کرد، گیجش کرد، از تعادل انداخت، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: به زانو درآوردن / فلج کردن / از پا انداختن / وادار به تسلیم کردن در زبان محاوره ای: شکستش داد، زمین گیرش کرد، از پا انداخت، تسلیمش ک ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

معادل فارسی: نابود کردن – از بین بردن – شکست کامل دادن – سقوط کردن – خسته و بی رمق شدن – واژگون شدن ( در موج سواری یا اسکیت ) 🔁 مترادف ها: destroy, ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی پیشنهادی: انگشت ها رو به نشانه ی امید یا خوش شانسی ضربدری کردن – دعا کردن برای موفقیت – آرزوی خوب داشتن – چشم انتظار نتیجه ی مثبت بودن 🔁 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی پیشنهادی: این آهنگ مورد علاقه مه – این حال و هوای منه – این چیزیه که باهاش حال می کنم – این دقیقا سلیقه ی منه 🔁 مترادف ها: I love this, ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی پیشنهادی: نوشیدن با امید واهی – مستیِ آرزومندانه – الکل درمانیِ احساسی – نوشیدن برای فرار از واقعیت 🔁 مترادف ها: emotional drinking, esc ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی: جزیره ای – منزوی – محدودنگر – بسته – دورافتاده – بی ارتباط با دیگران 🔁 مترادف ها: narrow - minded, limited, blinkered, restricted, inwa ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کْلویستِرِر معادل فارسی: راهب منزوی – گوشه نشین – عزلت گزین – کسی که در صومعه یا دیر زندگی می کند 🔁 مترادف ها: recluse, monk, nun, hermit, contempla ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی: سرد، بی تفاوت، غیرصمیمی، خوددار، دوری گزین، خشک، رسمی بیش از حد 🧠 مثال ها: She seemed standoffish at first, but she was just shy. اولش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔁 مترادف: isolate – seclude – confiscate – seize – hide away – withdraw – sequestrate – absorb – bind 🧠 مثال ها: The jury was sequestered until a v ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این - کان - گرو - ای - تی معادل فارسی: ناسازگاری – ناهماهنگی – عدم تطابق – بی ربطی – ناهنجاری – تضاد موقعیتی 🧠 مثال ها: The incongruity of his flesh ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: در حال لرزش لطیف / به وجد آمده / در تپش و هیجان در زبان محاوره ای: دل تپش گرفته، قلبم پرپر می زنه، همه چی توی هواست 🔹 مثال ها: Her ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: مبهوت کردن / گیج و منگ کردن / شوک زده کردن در زبان محاوره ای: خشکت زد، هنگ کردی، مغزت سوت کشید 🔹 مثال ها: She was stupefied when s ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

**کراتین** عبارت است از یک ترکیب نیتروژنه که به صورت طبیعی در بدن انسان و برخی غذاها وجود دارد و نقش مهمی در تولید انرژی و عملکرد عضلات دارد. کراتین ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

می مال پنهان گوشِ جان، می نِه بَهانه بَر کَسان جان رَبِّ خَلِّصنی زَنان، والله که لاغ است ای کیا

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 مترادف ها: accomplice, partner in crime, co - conspirator, confederate, associate, collaborator, sidekick, fellow outlaw, fellow villain مثال؛ He ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کَلِستِنیکس تمرین های وزن بدن یا تمرین های بدون تجهیزات ( در فارسی رایج، گاهی با همان واژه ی �کالستنیکس� شناخته می شود ) به مجموعه ای از تمرین های و ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 مترادف ها: degrading – humiliating – shaming – mortifying – belittling 🔹 مثال ها: He was forced to do a job that he considered demeaning. مجبور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Das Man ( اصطلاح فلسفی – اگزیستانسیال ) 🔸 تعریف ها: ( اگزیستانسیال – هستی شناسی ) : در فلسفه ی هایدگر، Das Man نماد زندگی غیر اصیل است—وقتی فرد به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Das Man ( اصطلاح فلسفی – اگزیستانسیال ) 🔸 تعریف ها: ( اگزیستانسیال – هستی شناسی ) : در فلسفه ی هایدگر، Das Man نماد زندگی غیر اصیل است—وقتی فرد ب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ری پِرپِسینگ 🔹 معادل فارسی: بازکاربرد / تغییر کاربری / تخصیص مجدد هدف / استفاده ی مجدد با هدفی نو 1. ( عمومی – کاربردی ) : فرآیند استفاده از یک شیء، ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

/rɪlˈmɛnɪˌdiːn/ ریل مِنِدین 🔸 تعریف ها: 1. ( پزشکی – درمانی ) : دارویی که برای درمان فشار خون بالا ( Hypertension ) تجویز می شه؛ با اثرگذاری بر سیست ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: با تحقیر نگاه کردن / از بالا نگاه کردن / بی احترامی کردن در زبان محاوره ای: با نیش خند نگاه کردن، تحقیر کردن، فکر می کنه از بقیه بهت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: افاده ای / خودبرتر بین / با نگاهی از بالا در زبان محاوره ای: دماغش رو گرفته بالا، خیال می کنه کیه، با کلاس بازی بی جا 🔹 مترادف ها: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

/ˈhɔːti/ هاتی 🔹 معادل فارسی: مغرور و متکبر / خودبرتر بین / با نگاهی از بالا در زبان محاوره ای: از دماغ فیل افتاده، افاده ای، با ناز و نخوت 🔹 متراد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کان دی سِندینگ 🔹 معادل فارسی: تحقیرآمیز / از بالا نگاه کردن / با حس برتری برخورد کردن در زبان محاوره ای: از دماغ فیل افتاده، خودبرتر بین، با نیش خن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: نازک و پراکنده / سبک و لطیف / رشته رشته و کم پشت در زبان شاعرانه: مثل دود، مثل تار موی کودک، مثل ابری نازک در آسمان 🔹 مترادف ها: th ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: نرم مثل زمزمه / آرام و لطیف / به نرمیِ نفس در زبان محاوره ای: آروم مثل یه پچ پچ، لطیف مثل نسیم، صدایی که انگار نوازشت می کنه 🔹 مترا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

## 🔹 1. **StackUp – پلتفرم توسعه دهندگان** 🌐 [StackUp. dev] ( https://stackup. dev/ ) یک پلتفرم جهانی برای برنامه نویسان که امکاناتی مثل: - یاد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: طرح اولیه ی اسکلت بندی / نقشه ی ساده ی رابط کاربری در زبان محاوره ای: طرح خام صفحه، نقشه ی کلی اپ یا سایت، طراحی بدون رنگ و جزئیات � ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Stack Overflow یک پلتفرم پرسش وپاسخ برای برنامه نویسان حرفه ای و علاقه مند است که بخشی از شبکه ی بزرگ تر Stack Exchange محسوب می شود. هدفش اینه که با ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: همه چیز روبه راهه / همه چی مرتبه / همه چی عالیه در زبان محاوره ای: همه چی اوکیه، همه چی توپ تاپه، همه چی رو غلتکه! 🔹 مترادف ها: fin ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🔹 معادل فارسی: موهای شانه شده به عقب با حالت صاف و براق در زبان محاوره ای: موهاشو با ژل کشیده عقب، موهاش صاف و مرتب به عقب خوابیده 🔹 مترادف ها: co ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔹 معادل فارسی: مخملی / نرم و لطیف / دل نواز و آرام در زبان محاوره ای: نرمه مثل مخمل، لطیفه، صدای آرومی داره، حس خوبی می ده 🔹 مترادف ها: smooth / s ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 معادل فارسی: اصل موضوعه / فرض بنیادی / اصل پذیرفته شده بدون اثبات در زبان محاوره ای: یه چیزیه که بدون اینکه اثباتش کنیم، قبولش می کنیم تا بقیه ی ...