پیشنهادهای English User (٩٧٢)
از چیزی بد آمدن و حال بهم خوردن
دست دوستی دراز کردن به سمت کسی دست دادن با کسی
عنفوان، اوان tender youth عنفوان جوانی
1بشر و بشریت 2درک و شعور انسانی 3انسان بودن و انسانیت
به چه مناسبت؟
چه میشه کرد، همینه دیگه
سست عنصر
خیلی خود رو بالا بردن، از بالابالاها برا خود آب ریختن
بدجوری، بدجور ( برای تاکید )
پروبال دادن
تشنه قدرت
احیانا
گاهی به حالت کلمات شرطی مثل if میاد مثل:Unless you wanna spend the night in the slammer, you apologize to him. اگه نمی خوای زندان بیفتی، ازش معذرت خو ...
قفل ها نصب شدنی ( که کشیده میشه داخل یک محفظه و پشت در حیاط و . . . هست ) ، یا ضامن ها و دستگیره های فلزی پنجره و صندوق و. . .
ریزه کاری
غرق در صدایی شدن The air resounds with the delightful music of birds. طنین انداز شدن The noise of the fire alarm resounded through/throughout the bu ...
بد سرشت، بد منشت، بد طینت
برو رد کارت، برو پیِ کارت
خرامان خرامان رفتن
حرفه ای
مهم، داری اثر، اثر گذار، برخوردار از اهمیت
بهره جویی، فرصت طلبی ( منفی )
مگه اینکه
کی میدونه؟ ( سوال انکاری، یعنی هیچکس نمی دونه )
وقت رو به بطالت گذراندن
خیلی خوب بود
وادادن، کم آوردن
از جا کندن، ( یهوئی ) کندن
برملا شدن در فضای باز و بدون سرپوش بودن
سنگین ( نه به اون معناش ) fierce competition
ورق رو برگرداندن ( به نفع یا بر علیه ) ، کفه ترازو رو برگداندن ( به نفع یا بر علیه )
اخلاق گرا و خلاق مدار
برگ برنده، مزیت و برتری
جون من، تو رو خدا for crying out loud, just listen to me
فارق از جنبه جنسی عاری از میل جنسی
تو دست و بال، تو بال و پر، در اختیار
قوه جنسی
هم پر شدن ( با چیز یا فرد خطری ) ، هم کلام شدن، در افتادن
قدم پیش گذاشتن، پیشقدم شدن، پیش دستی کردن
منطعف، نرم و انعطاف پذیر
داشته و موجودی، دارایی و اموال، فهرست اموال و دارایی، کالاهای تخفیف خورده
به اینه. . .
رتق و فتق امور
طبق شنیده ها
اصلا ( این اصلا با اون اصلا فرق داره معناش ) Come for a weekend or, better yet, come for a whole week.
به وقوع پیوستن، رخ دادن Like a lot of people, I've watched the events of the last few days unfold on TV. Events unfolded in a way that no one could ...
اندوه و ماتم، غم و ماتم زدگی
رو به زوال رفتن، زوال یافتن
بازم، هنوزم He may win yet. I'm sorry to bother you yet again:باز دوباره. . . در عین حال simple yet effective He's overweight and bald, ( and ) yet ...
گذاشت رفت، رفت پی کارش، سرش و انداخت زیر و رفت