پیشنهادهای English User (٩٧٢)
واداشتن به انجام کاری
نوید بخش بودن دال بودن و پیام رسان بودن، تقریبا هم معنای stand for
being at play:نقش داشتن
طرح ریزی کردن
مدنظر داشتن
راه دررو راه فرعی
جانبداری کردن
hear back from someone: جواب درخواست یا سوالمون رو از کسی دریافت کنیم
از پا انداختن
فروپاشیدن
معقول و روی حساب و کتاب برحق و قانونی و مشروع
در اختیار شما
مرکز
ارج نهادن
در پیش گرفتن We’ve embarked on an exciting new project. We’ve embarked on a long adventure
دلشوره گرفتن
بهره بردن
از این حال به اون حال شده
پدید آوردن
تداعی بخش بودن، تجلی بخشیدن، تجلی گر بودن، تداعی گر بودن، به ظهور رساندن در خود جای دادن، در برداشتن
انبوه، انبوهی
وارد عرصه کردن، به عرصه وارد ساختن، در جرگه وارد کردن
منظومه فکری
درست کردن، شکل دادن
وقت گذاشتن و صرف کردن برای کاری put in more time on the proposal وقت بیشتری بذار
گرایشpolitical orientation. جهت گیریthe company's new eco - friendly orientation توجیهی The department has arranged an orientation session. سو و جه ...
نام نویسی، اسم نویسی، وارد سازی اطلاعات هویتی
فوت مربع: واحد اندازه گیری: مربع های با اضلاع یک فوتی، مثل متر مربع
قسط و پول پیش، پیش قسط سپرده پول گرو، بیعانه
به تَبَع
بهره بردن
افسار گسیخته، مهار نشدنی
بهره مند و برخوردار بودن
دنج
ثبت نام و اطلاعات در یک نوشته و فرم و لیست
شیفته
صورت خوش خط و فرم
کناردستی
in the way: سر راه on the way: توی راه، در راه
اختلاط کردن به صورت اسمی ( catch - up ) :همنشینی و اختلاط
تقدیر بودن قرار بودن قصد داشتن
مستبد
راهی کردن دنبال کاری فرستادن
حسابی، عاجل، بالفور
برهه، بازه زمانی حرف ( you made your point، یعنی حرفت رو زدی )
در برهه
چه فایده؟
به جرات و حقیقتا
وجهه و اعتبار پشتوانه و اعتبار اعتبار سنجی
تحت فشار و مضیقه قرار دادن