پیشنهادهای English User (٩٧٢)
سرسخت و یه دنده
فقط تو حرف، همینکه حرفشو زده باشیم
ارج نهادن
سر صبح
چیزی رو داشتن man that wall اون دیوار رو داشته باش
کثیر و وافر، فراوان کثرت و وفور
پر تنش
پسوند به معنای: - دار، دارای، حاملِ
تنوع، تغییر عادت و روال
متحمل هزینه شدن
باحال
بدیَم نیست
منفعت طلبانه، سود جویانه بی اهمیتی و ناچیز انگاشتن وظیفه و تعهد فروش تمامی بلیط های یک اجرا
خر حمالی
1به یک نحوی، به یک شکلی : Everyone at the party was related ( in ) one way or another. 2به هر روی، هر جور شده، به هر نحوی، علی ایحال : We have to ma ...
در جریان واقع بودن در فرم ایده آل بودن
کسی رو در جریان قرار دادن
پرو پخش، پخش و پلا، درهم برهم، بهم ریخته، چه در مورد اشخاص و چه اشیاء
دل شور ه آور
درباره کسی یا چیزی اظهار نظر کردن
پا وسط گذاشتن برا کسی
به روشی بی ادبانه کسی رو تایید کردن "I'll pay for the damages. " " ( You're ) Damn right you will!"
به چیزی دست ور کردن He was messing with his bike and then he couldn't fit the parts back together.
آدم ناهنجار
She's entitled to be a little paranoid اون حق داره کمی بدبین باشه
به امان خدا، در پناه حق
خود رو باختن یا باعث خودباختگی شدن
بلا، ناقلا
جاشه که، به جا بودن He told you that you were an idiot? Well, I don't think that was called for
به چیزی نیفتادن ( دردسر و مشکل و عجله و. . . ) ، نخوردن به چیزی Let's try to beat the traffic by leaving early in the morning. زودتر کاری رو انجام ...
( وسط راه ) چیزی رو گرفتن یا قطع کردن یا مال خود کردن یا توقیف کرن یا از آنِ خود کردن Barry intercepted Naylor's pass and scored the third goal. پاس ...
به همین زودی، به این زودی A:I really must be going ?B: so soon به این زودی
دقیقا، عینّه، خودِ خودش
ریش سفید
کورسوی امید
وارد a competent rider/cook یک سوار کار /آشپز وارد
مچل، بی دست و پا
منگ
به معنای "یه" I got this weird feeling یه حس عجیبی داشتم
زرق و برق، تازگی The novelty of these toys soon wore off and the children became bored with them. خرت و پرت، خورده جات پدیده عجیب و غریب Tourists a ...
نه بابا این حرفا چیه
زمخت
اشتباه کاری medical/financial/electoral malpractice
تغییر و تحول، از این رو به اون رو شدن
دست و آسین بالا زدن، دست بکار شدن
به کاری زده شده، مورد استفاده و بهره قرار گرفته شده There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by publishers.
( پول یا چیزی رو ) به کار ی زدن، استفاده و بهره گرفتن از چیزی برای کاری There is a rich vein of literary talent here just waiting to be tapped by pub ...
انواع نان حجیم
شلم شوروا enjoyed the film but I found it quite bitty, jumping from one family's story to another.
اهل علم تعلیم و تعلم