پیشنهادهای English User (٩٧٢)
نمونه عینی یک کار ( جهت آموزش )
همین الانا
فاتحه چیزی رو خوندن
خب دیگه بگذریم
خودابرازی کردن بیان داشتن، اظهار داشتن به نمایش گذاردن
پی چیزی ( دردسرساز ) رو گرفتن، چسبیدن به چیزی به پای کسی پیچیدن برای انجام کاری افتادن دنبال چیزی ( سخت و چالشی
لازم نکرده ( هیچی نمی خواد بگی )
فاتحه اش خونده شد
همون موقع که همون حین
مطلعلع بودن، تطلعلع کردن زرق و برق اکلیل تلعلع
بلا Come here, you little rogue خود مختار و خود سر شدنgo rogue حساب نشده و ناموزون a rogue state سرکش و یاغی rogue animal آدم دغل باز و شرور و بدجنس
خود ابرازی کردن، اظهار وجود کردن
این از این، خب دیگه این از این
تو دست و پر کسی نبودن
خب اینم از این
آدم های قناس
ناگفته مشخصه پرواضح است این طور که برمیاید، اینطور که پیداس
بدردبخور
اینکه دستمون بند و گیر چیزی باشه سروکار داشتن باکسی یا چیزی ( همراه سختی ) سر و کله زدن با کسی ( به سختی )
یاوه گو
ناخواسته
راه و مسیر ( یعنی راه و مسیر طی شده و مشخص ) When he realized he'd lost his wallet, he retraced his footstepsیعنی همون راهی که اومده بود رو برگشت
از خجالت کسی دراومدن، تذکر جدی و تند دادن، گلایه کردن
حسابمون رو با کسی صاف کردن، حسابشو بذارم کف دستش ، اینکه حرفتو به کسی بزنی
با این اوصاف، علی الظاهر
دسترسی پیدا کردن، وصول یافتن، دسترسی یافتن
نیش و کنایه زدن
خویشتن داری، نادید گرفتن
پیش رفتن He is coming along really well in his speaking
به نظر
زیادی she is too much of disciplinarianاون زیادی مقراراتی هست
مقراراتی و سخت گیر در ضمن اسم هست نه صفت
ناروا
بر حذر بودن از چیزی، بیم چیزی رو داشتن The day I was dreading
کم عمق و سطحی معدود بی مایه و بی اصل و ریشه شل و ول، زپرتی
بیرون اومدن از زیر بار It took us nearly five years, but we're finally out from under the debt we took on for our wedding. بعد 5 سال بالاخره از زیر ب ...
سنگ ها رو واکندن
انجام نگرفتن
به نظاره ایستادن نظار ه گر بودن
قبلنا، اون روزا
زیر بار کسی نرفتن، دست رد زدن، پس زدن، راه ندادن
پیش از هر چیز
استشهادیه، خلع مقام، رسوب، به جای مانده
باعث یکه خوردن شدن
برافروخته
شیره مالیدن سرکسی
کنار گذاشتن یک عادت، کار یا چیز بد
بهتره که ندونی
بی نزاکت
دست اندرکار