فهرست پیشنهادهای ١٤٠٠/١٢/٢٤ ( ٣٦٠ )
accrue
sarge
scrubland
outdone
kip
هنجار یابی
egg sucking tip
crumb
چشم و چراغ
چشم واسوخته
چشم و چار کسی را دراوردن
چشم و ابرو نازک کردن
چشم و ابرو امدن
چشم و ابرو
چشم نم نمی
چشم نداشتن برای دیدن کسی
چشمم روشن
چشمگیر
چشم نازک کردن
چشم گود شدن
چشم کسی راه کشیدن
چشم کسی را دزدیدن
چشم گرم کردن
چشم کسی را خون گرفتن
چشم کسی چهارتا شدن
چشم کسی البالو گیلاس چیدن
چشم کرایه خواستن
چشم کار کردن
چشم غربال
چشم سفیدی کردن
چشم سفید
چشم زهره رفتن
پذیرایی کردن
چشم زهره
چشم زخم میرزا مهدی خانی
چشم زخم زدن
چشم روی هم گذاشتن
چشم را درویش کردن
چشم را چهار کردن
چشم را بستن و دهان را باز کردن
چشم دیدن کسی را نداشتن
چشم دو دو زدن
چشم دریده
چشم چیدن
چشم چشم را ندیدن
چشم چپ به کسی انداختن
چشم پوشیدن از چیزی
چشم به هم زدن
چشم به روشنایی افتادن
چشم به دهان کسی دوختن
چشم بازار را دراوردن
چشم باباقوری
چشم کسی اب خوردن
چشم از کاسه درامده
چش گفتن
چشته خور کردن کسی
چشته خور شدن
چشتان بالا
چش شده
چسی مالیات داره
چسی درکن
چسی در کردن
چسی امدن
چسونه
exsanguination
چسو
چس نفسی
چس نفس
چس محل کردن
چس مثقال
چس مال کردن
چس گره زدن
چسکی
چس گرگی پا شدن
چسک
چس فیل
چسش دادن کاری را
چس خوری
چس خور
چس بی طهارت
چسبیدن در کون کسی
چسبیدن خر کسی
چس امدن
چس افاده
چز دادن
چروک خورده
چروک خوردن
چروک انداختن
چروک افتادن
چرند گو
چرند بافتن
چرند اندر چرند
چرکوندی
چرکو
چرک و خون
چرکمرده
چرک نویس
چرکمرد
چرک گرفتن
چرکتاب
چرک کردن
fact
set on foot
look lively
that's the ticket
چرق چوروق
چرس رفتن
چرخیدن در روی یک پاشنه
چرخ کسی را چنبر کردن
چرخ پایی
چرچری کردن
چرچر کسی را به راه انداختن
چرچر کردن
چرچر
battery test
چرتی
battery test
چرت کسی را پاره کردن
چرت کسی پاره شدن
چرت بردن کسی را
چرب و نرم
چرب و چیلی
چرب کردن سبیل
چراغ روشن کردن
چراغ چشمک زن
shtum
چراغ پا شدن
چراغ پا ایستادن
چراغ باران
keep shtum
چراغانی کردن
چراغان کردن
چراغ اول
چراغان شدن
چراغ الله
چراغ
چر
چخی
buzz
چخ کردن
چخ چخ
چخ
چته
چتولی نشستن
چتر شدن
چپکی
چپری امدن
چپ دست کسی
چپ چپ به کسی نگاه کردن
چپ چپ
nitpicking
چپ بودن خواب زن
چپ بودن
چپ اندر قیچی
چپ افتادن با کسی
go against
چای نیک
blow off
friendzone
left behind
چانه لغی
چانه لغ
come what may
چانه شل
goodness
چانه در چانه ی کسی گذاشتن
چاله خر کشی
چاله چوله
چاک و بست نداشتن دهان
چاک دهن را چفت کردن
hoodwink
چاقو دسته کردن
چاق کردن کاری
چاق کردن غلیان
discharge
چاق کردن دنده
چاق کردن دعوا
چاق شدن قال
چاق سلامتی کردن
چاق بودن غلیان
چاق بودن دماغ کسی
چاشت یک بنگی
چاشت بندی
چاروادارکش
چار وادار قمی بودن
hit the wall
چارقد قالبی
چار طاق باز گذاشتن
چار سری گفتن
چار ستون بدن
چارزانو نشستن
چار خیابان
چار چشم
چارچار کردن
چارچار زدن
organ grinder
چار انگشتی
چار
چاخان گفتن
چاخان پاخان
contrary evidence
secondary gain
چاپچی
cross contamination
daft
grim
dob
flattering
alibi
flattering
tip off
republish
half hearted
fancy a cuppa
cover up
go a long way
bundle
by two to one
pro and cons
basic foods
call
for the best
throw away the key
damage dealt
enroll
reflexivity
عبث
بیهوده
سوگند دروغ خوردن
tracker
قسم دروغ خوردن
به بستر رفتن
questionable
mortal terror
groan
قریب السقوط
کوتاه عمر
سست بنیاد
شب به شب
golden raisin
بی حرکت ایستادن
squash
n 1
chance
key maker
make a meal of
make a meal of something
come top
figure
lemon squeezer
ask for sb's hands
we're gonna figure this out
ladle out
kitchen matches
paper towel
kitchen towel
kitchen roll
kitchen paper
kitchen porter
بیگ
پنیرک
توله
گزنه
گزگزوک
تربگاه
ترب وحشی
tadpoles
set right
شاعبه
reference check
rang out
rang out
obnoxious
درگنیدن
درگشتن
کم جمعیت
دونان
مختصران
اسافل ناس
فرومایگان
اسافل
ادانی
مردم پست و فرومایه
شب شدن
black
بسیار سیاه
very black
battery
کم بضاعت
نادان
بی سواد
اندک اندک
tutor
with collar
clank
blue collar
ice caps
general sense
mind spin
blood flow
تنیس روی میز
پگتاب
tennis
قاصدک
in privacy
further
یقه سفید
lead the way
steroid
demand
مهم
cut your finger
sneakingly
lonely
دقیقه
mammal
by passing
استاندارد
now
there is no point
one just needs to
کنارسوییدن
it looks great on you
birdbrain
مکروه
بدعت
پسوییدن
no more
پیشوییدن
پیشوییدن
نسوییدن
افسوییدن
برونسوییدن
درونسوییدن
wff
liberticide
pull a sickie
hardheaded
joking apart
ژکوریدن
playwright
MOP
sin
starring role
stalls
quiet
join oneself in the laugh
jack of all trades and master of none
gardening shed
blossom
تالیس
tallis
گی
unraveling
latitude
latitude
کسی را به اسم صدا کردن
به قدری که
انقدر که
مزاحم خواب کسی شدن