playwright

/ˈpleɪˌraɪt//ˈpleɪraɪt/

معنی: نمایشنامه نویس، پیس نویس
معانی دیگر: نمایشنامه نویس (dramatist هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who writes plays.
مترادف: author, dramatist
مشابه: comedian, librettist, screenwriter, scriptwriter, tragedian, writer

جمله های نمونه

1. The playwright does something remarkable in this scene, but without any impression of straining after an effect.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه نویس در این صحنه کار قابل توجهی انجام می دهد، اما بدون هیچ گونه فشار کشیدن پس از اثر
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه نیز چیزی قابل ملاحظه است، اما بی آن که اثری از آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In today's review section Anthony Edwards, playwright, poet, novelist and general wordsmith, talks about his glittering career.
[ترجمه گوگل]در بخش نقد امروز، آنتونی ادواردز، نمایشنامه‌نویس، شاعر، رمان‌نویس و واژه‌ساز عمومی، درباره حرفه درخشان خود صحبت می‌کند
[ترجمه ترگمان]در بخش بررسی امروز آنتونی ادواردز، نمایشنامه نویس، شاعر، رمان نویس و ژنرال wordsmith، در مورد شغل درخشان خود صحبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Gwyn Thomas was a famous playwright.
[ترجمه گوگل]گوین توماس نمایشنامه نویس معروفی بود
[ترجمه ترگمان]Gwyn تامس نمایشنامه نویس مشهور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dario Fo, the famous Italian playwright, is a pop Pirandello.
[ترجمه گوگل]داریو فو، نمایشنامه نویس معروف ایتالیایی، پیراندلو پاپ است
[ترجمه ترگمان]و تو رو، نمایشنامه نویس مشهور ایتالیایی، پاپ pop است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The playwright borrowed the essence of plot from Shakespeare.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه نویس جوهر طرح را از شکسپیر وام گرفته است
[ترجمه ترگمان]نمایش نامه نویس، عصاره داستان شکسپیر را قرض گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The playwright Oscar Wilde was noted for his epigrams.
[ترجمه گوگل]اسکار وایلد نمایشنامه نویس به خاطر نقش هایش مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]اسکار وایلد، نمایشنامه نویس مشهور، به خاطر epigrams مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The playwright cocooned himself in a world of pretence.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه نویس خود را در دنیایی از تظاهر پیله کرد
[ترجمه ترگمان]نویسنده نمایشنامه خود را در دنیایی از نمایش رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His career as a playwright had an auspicious start.
[ترجمه گوگل]کار او به عنوان نمایشنامه نویس شروعی فرخنده داشت
[ترجمه ترگمان]شغل او به عنوان یک نمایش نامه نویس، شروع خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The actor, director and playwright Steven Berkoff is to undergo a civil trial for rape.
[ترجمه گوگل]استیون برکف بازیگر، کارگردان و نمایشنامه نویس به دلیل تجاوز جنسی، تحت یک محاکمه مدنی قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]بازیگر، کارگردان و نمایش نامه نویس، استیون Berkoff، قرار است در یک محاکمه مدنی برای تجاوز قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The playwright, Athol Fugard, has long been acclaimed for his searing plays about injustice in his native land.
[ترجمه گوگل]آتول فوگارد، نمایشنامه‌نویس، مدت‌هاست که به خاطر نمایشنامه‌های داغش درباره بی‌عدالتی در سرزمین مادری‌اش تحسین شده است
[ترجمه ترگمان]نویسنده نمایش نامه نویس، Athol Fugard، مدت ها است که به خاطر searing در سرزمین مادری خود مورد تحسین قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If Nivelle de la Chaussee was the great playwright of sentimental comedy, then Denise Diderot was the great theorist.
[ترجمه گوگل]اگر نیول د لا شوسی نمایشنامه نویس بزرگ کمدی احساساتی بود، پس دنیز دیدرو نظریه پرداز بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]اگر Nivelle de la Chaussee نمایشنامه نویس بزرگ کمدی احساساتی بود، پس از آن دنیس دیدرو the بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Campbell had been a fairly well-known playwright at one time.
[ترجمه گوگل]کمپبل زمانی نمایشنامه نویس نسبتاً مشهوری بود
[ترجمه ترگمان]در یک زمان، کمپبل یک نمایش نامه نویس نسبتا شناخته شده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bruising rejection might have crushed another playwright.
[ترجمه گوگل]رد کبودی ممکن است نمایشنامه نویس دیگری را در هم کوبیده باشد
[ترجمه ترگمان]رد شدن کبودی ممکن است یک نمایش نامه نویس دیگر را درهم شکسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was already a famous poet and playwright, but he was a family man, too.
[ترجمه گوگل]او قبلاً شاعر و نمایشنامه نویس مشهوری بود، اما یک مرد خانواده نیز بود
[ترجمه ترگمان]او از همین حالا یک شاعر مشهور بود، اما او هم یک مرد خانواده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The playwright pounces upon the gags like a poodle going after the petits fours.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه نویس مانند سگ پشمالویی که به دنبال بچه های چهار پا می رود، بر روی گنگ ها می تازد
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه می نویسم مانند یک سگ شکاری که بعد از the از روی کیک به gags می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایشنامه نویس (اسم)
dramatist, playwright, scriptwriter, playwriter

پیس نویس (اسم)
playwright

انگلیسی به انگلیسی

• one who writes plays, dramatist
a playwright is a person who writes plays.

پیشنهاد کاربران

Someone who writes script for movie theater
نویسنده بازی مثال:نویسنده دیالوگ یک فیلم فلان کس است.
نمایشنامه نویس
نویسنده

بپرس