ادانی


معنی انگلیسی:
inferiors

لغت نامه دهخدا

ادانی. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ ادنی. مقابل اقاصی. نزدیکان. نزدیکتران. نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 293 ). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو تبری نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 5 ). بشارت آن فتوح باقاصی و ادانی رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ). و متعلقان و رعایای او از خصومت در اقاصی و ادانی شرق و غرب ازدیگر پادشاهزادگان... ( جهانگشای جوینی ). || کمینه تران. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || رِعاع. عامة. اسافل ناس. سَفله. سوقه. بازاریان.

فرهنگ فارسی

نزدیکان، نزدیکتران ، زبونتران، مردمان پست وفرومایه، جمع ادنی
( صفت اسم ) جمع : ائ دنی . ۱ - نزدیکان نزدیک تران نزدیک ترها. ۲ - کمینه تران پستان عوام اسافل ناس .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ ادنی . ۱ - نزدیکان ، نزدیک ترها. ۲ - عوام ، از طبقات پَست .

فرهنگ عمید

۱. نقاط نزدیک: اقاصی و ادانی.
۲. نزدیکان.
۳. فرودستان: تو آنی که خواهند اجرام گردون / که در مجلس تو بُوَند از ادانی (عنصری: ۲۸۰ ).

دانشنامه عمومی

ادانی ( به انگلیسی: Adoni ) یک منطقهٔ مسکونی در هند است که در آندرا پرادش واقع شده است. [ ۱]
ادانی ۳۲٫۲ کیلومترمربع مساحت و ۲۷۰٬۷۷۱ نفر جمعیت دارد و ۴۳۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس ادانیعکس ادانی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

ابناء درزه . [ اَ ءِ دَ زَ / زِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرومایگان . ( مهذب الاسماء ) .
بدتخمان . [ ب َ ت ُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) غله فروشان و مزارعان مفلس . || مردمان ظالم و فاسق . ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) .
رجاله. [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِ ) مردمان پست و بی سروسامان. ( ناظم الاطباء ) . سفلگان. فرومایگان. ( فرهنگ فارسی معین ) . غوغا. اراذل و اوباش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و حرب افتاد میان سپاه دیگران و قتلی بسیار برفت و رجاله برخاستند و در ماه ذیحجه به سرای وزیر ابن مقله رفتند تا او را بکشند. ( مجمل التواریخ و القصص ) . و کارزار افتاد میان سپاه و رجال و عام و سواران تا بسیاری رجاله کشته شدند و برای پادشاه جمع آمدند و باز حرب پیوست. . . ( مجمل التواریخ و القصص ) . و در آن مدت [ مدت شغب ] صیادان دست از ماهی گرفتن بداشته بودند و درِ دکانها نگشادند مگر آفتاب بلند برآمد، از دست رجاله. ( مجمل التواریخ و القصص ) . || ج ِ راجل. پیادگان : رجاله لشکردر پیش ایشان سپرها روی آورده و تیغها کشیده و سنانها راست کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 333 ) . رجاله لشکر چون گوزن بدان دیوارها بردویدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 343 ) . کافر راه مطاولت در محاربت و مصاولت پیش گرفت تا اذناب لشکر و رجاله حشم او که بر عقب می آمدند برسند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 201 ) . جمعی از رجاله لشکر و بازماندگان حشم در مصاحبت آن روان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 265 ) . رجاله دیلم و عفاریت افغانیان بر ایشان آغالید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 350 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

گفتم به گل سرخ که عارت ناید
پیش از تو گل زرد به بازار آید
گفتا تو مگر حدیث شه نشنیدی
رجاله ز پیش شه ببازار آید.
اندک مردم. [ اَ دَ م َ دُ ] ( اِ مرکب ) مردم پست. ( یادداشت مؤلف ) : ایشان [ لوریان ] را ساز و چهارپا داد [ بهرام گور ] تا رایگان پیش اندک مردم رامش کنند. ( مجمل التواریخ والقصص ) . || ( ص مرکب ) کم جمعیت. ( یادداشت مؤلف ) .

مختصران. [ م ُ ت َ ص َ ] ( ص ، اِ ) کنایه از کم همتان و فرومایگان باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) . مردمان کم همت و فرومایه. ( ناظم الاطباء ) .
اسافل

بپرس