چشمگیر

/CeSmgir/

مترادف چشمگیر: صفت، تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، زیاد، فراوان، مهم، باارزش، پرجلوه | تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، زیاد، فراوان، مهم، باارزش، پرجلوه

معنی انگلیسی:
shining, salient, arresting, blatant, conspicuous, effective, eminent, explicit, eye-catching, gallant, dressy, egregious, glaring, notable, note, noted, noteworthy, noticeable, phenomenal, prominent, pronounced, remarkable, resounding, rousing, screaming, showy, signal, singular, splendid, stark, striking, supernatural, visible, some, splashy, sporty, marked, observable, hot

واژه نامه بختیاریکا

تی گِر

مترادف ها

salient (صفت)
چشمگیر، بیرون زده، در حال جست و خیز

فارسی به عربی

أَثِیث

پیشنهاد کاربران

تماشایی، قابل ملاحظه، شایان توجه، باارزش و پرجلوه را تکرار کرده اید!
منابع• http://pesamtik18@gmail.com
قابل تامل
شایان توجه
جلب توجه کننده
خیره کننده
Outstanding
noteworthy
چشمگیر : [عامیانه، اصطلاح] جالب توجه، با ارزش.
جالب توجه
خیره کننده
dramatic
جذاب

برجسته
چشمگیر. قابل توجه. مترادف های این واژه در زبان انگلیسی «remarkable» و «noticeable» می باشند. رجوع شود به «گیر»:
"|| ( نف مرخم ) گیرنده. گاه کلمۀ «گیر» در معنی گیرنده به آخر کلمه ای مزید گردد و افادۀ نعت فاعلی یا مفعولی مرکب و یا معنی خاصی نظیر معنی اسمی و غیره کند چون: آبگیر. آتشگیر. . . . . "
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس