پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤١٦)

بازدید
٣,٠٧٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● بازیگران ( یک مجموعه یا فیلم یا نمایش ) ● قالب ( البته دوستان توجه کنند که منظور خود محفظه قالب نیست، بلکه اون چیزی هست که حالت دهی شده در ادن قال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبتنی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

this is not the case with. . . در مورد . . . صدق نمی کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُپُّن، بن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور کلی هر رشته یا بندی که با کشیدنش بهم، یک محفظه تنگتر یا بسته میشه، مثلا کش شلوار یا بندی که روی برخی کیسه ها جهت بستن درب کیسه استفاده میشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یک دست ( در مورد سطوح ) هموار ( در مورد مسیر و راه ) خوش طعم ( در مورد نوشیدنی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● my nearest and dearest : your family, especially those that you live with or are very involved with اگر بخوایم خودمونی معنیش کنیم بهتره بگیم: " ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جسور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دعا say blessing: دعا خواندن ask blessing on sb: دعا کردن برای کسی ● اتفاق خیلی خوب ( که از روی شانس یا رحم پرودگار باشه ) it was a blessing that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گول چیزی را خوردن ( حیله، فریب ) ، در دام چیزی افتادن ● خاطرخواه کسی شدن، به دام عشق کسی افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخ زدن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای همدیگه، آشنا کردن دو نفر با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگه باشه: hool them up آشنا کردن دو نفر ( جنس مخالف ) با هم دیگه، جور کردن یک رابطه آشنایی برای دو نفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و سرخال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قبراق و تردماغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه نوع سبک موسیقی هم هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● always being pleasant مثل رفتار ملایم و خوشایند ● not changing suddenly مثل: آب و هوای یکنواخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تصویب یا صادر کردن ● make an issue of sth: مطرح کردن چیزی، مورد بحث قرار دادن چیزی ● موضوع، مساله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل پارک ( که معمولا در پارکینگها علامتگذاری و خط کشی شدند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل قفل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

give something a tug or tug something: ناگهانی و با قدرت کشیدن چیزی ( مثلا زیپ چمدان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

has a lot in its favour: مزیت های زیادی داره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر ۲۴ ساعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تحت تاثیر قرار دادن و وادار کردن به داشتن یک حس خاص در مورد. . . Her sense of humor disposed me to like her. ● dispose of sth /sb از شر چیزی خلا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسایط دیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تامین مالی شده، کمک شده ( از نظر مالی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معارفه ( صحبت و سخنرانی که به منظور آشنایی افراد با شخص یا سیستم خاصی ایراد می شود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● to change to the other side in a competition or disagreement پیوستن یا هواخواه شدن برای طرف دیگر در یک بحث یا مسابقه ● to make a social visit to a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

narration: روایت to do narration: روایت گفتن quotation: نقل قول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

quotation narration: روایت to do narration: روایت گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی ( چربی ) خوک اما اگر داشته باشیم: larded with something یعنی پر از چیزی بودن، شامل تعداد یا مقدار فراوانی از چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hoof

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شر و شوری، جاهلیت ( اعمال خلافی که در دید عرف غیرقابل قبول است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● از هم پاچاندن ( گروه، کشور، در کل یک اتحاد رو ) ● از هم پاچاندن ( امید، آرزو، نقشه، . . . ) they teared my hope apart ● در هم دریدن a tiger can t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احساسی شدن مترادف: being touched

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوست عزیزمون معنای "تلنگر " رو بسیار عالی گفتن، خیلی معنی ها میشه گفت، مثلا" چیزی که چشماتو وا میکنه"، یا "چیزی که باعث میشه متوجه بشی" اما بهترین تر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی که سعادت چیزی نصیبش شده، مفتخر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حالت خودمونی همون "هنگ کردن" معنی میده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور خودمونی " هنگ کردن"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● ولو شدن ● منطقه وسیعی را با ساختمان ها در برگرفتن این معنی رو از سایت کمبریج گرفتم، نوشته وقتی هنگام نشستن یا لم دادن، دستا و پاهات به شکل نامنظمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زندگی خانوادگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● ترک خورده ● مُنگُل، خل وضع

پیشنهاد
٠

I'm learning towards something یعنی دارم به این نتیجه میرسم که داره باورم میشه که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

do a piss - take of somebody ادای کسی رو درآوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

he let himself go محاوره ای: یارو خودشو ول کرده رسمی: او دیگر به خودش و رفتارش توجه نمیکند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● fly on the wall: همه چیزو بشنوی و ببینی اما جوری رفتار کنی که انگار حواست نیست. I'd love to be a fly on the wall when those two get home ● fly - o ...