پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)

بازدید
٢,٣٦٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● ترک خورده ● مُنگُل، خل وضع

پیشنهاد
٠

I'm learning towards something یعنی دارم به این نتیجه میرسم که داره باورم میشه که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

do a piss - take of somebody ادای کسی رو درآوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

he let himself go محاوره ای: یارو خودشو ول کرده رسمی: او دیگر به خودش و رفتارش توجه نمیکند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● fly on the wall: همه چیزو بشنوی و ببینی اما جوری رفتار کنی که انگار حواست نیست. I'd love to be a fly on the wall when those two get home ● fly - o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

allocate, assign, devote

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● with something in mind: به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستان ممنون میشم منبع ترجمه " پرداختن به کاری" رو معرفی کنید، من حقیقتا چیزی پیدا نکردم نه تو کمبریج نا جای دیگه، معنی های معمولش: ● دریافت پول برا ...

پیشنهاد
١

depict illustrate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

املای این کلمه اینجا غلط است، i بعد از c اضافی هستش magnificent درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

arouse

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

boring

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● اگر منظورتون " نشات گرفتن" هست و اینکه چیزی در نتیجه چیز دیگری باشه, همونطوری که یکی از دوستان نوشتن میشه: spring from something ● اما اگر منظور ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

a qualified person who works as a doctor in a hospital or private practice همون "پزشک" خودمون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

anaesthetic

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

afflict مبتلا شدن یل مبتلا کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آقای اصغر، دوست عزیز، برای چی این همه اصرار داری که بگی این واژه معنی " آماده شدن " نمیده!! حالا توی فیلم چون گفته "آماده باش " دقیقا همین واژه میشه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سطح بالا، حد بالا high - pitched noise/sound: صدای زیر ( با فرکانس بالا ) low - pitched noise/sound: صدای بم ( با فرکانس پایین )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hospitalize بستری شدن در بیمارستان یا مرکز درمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

disparate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

set down establish

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هماهنگ کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاقلانست که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قدرت، انرژی، توان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● عالی بودن ● سفارشی بودن ( ساخته یا تولید شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از لحاظ کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● اگر صفت باشه: کامل ● اگر قید باشه: فورا و بی درنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هر روزِ روز، روزای پشت هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همین روزا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هر روزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این از این، . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● مفصل، حسابی ● با دل و جان، از ته دل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باتلاقی، گلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص متکی از نظر مالی به دیگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جناب ماشااله زاده عزیز، border اینجا درست هستش، به معنی مرز boarder دارای معنی دیگه ای هست، سپاس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خش، خراش abrasion resistant ضد خش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: inconvenience

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

در مورد جاده. مسیر: میخوره به. . . ، میرسه به . . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملاقات و یا نشست داخل یک محفظه یا اتاق دربسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو ذهن آوردن، تصور کردن ( عین این کاریکاتورا که یه ابری بالای سر طرف ظاهر میشه و فکری که میکنه توش نوشته میشه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراوان، بیش از حد کافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● حق، استحقاق ( مثل حق مرخصی ) ● مزایا ( در فیش حقوقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعصب به کشور و قوم خود و بی میل به نظرات و مردمان غیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاری، شغلی، مربوط به حرفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ردیف ردیف. . .

پیشنهاد
١

از خطر یا حادثه ای جون سالم به در بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی نداشتن و تموم کردن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی تموم کردن و نداشتن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش رو نوشتم