پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤١٦)
allocate, assign, devote
به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع
● with something in mind: به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع
دوستان ممنون میشم منبع ترجمه " پرداختن به کاری" رو معرفی کنید، من حقیقتا چیزی پیدا نکردم نه تو کمبریج نا جای دیگه، معنی های معمولش: ● دریافت پول برا ...
depict illustrate
املای این کلمه اینجا غلط است، i بعد از c اضافی هستش magnificent درست است
arouse
boring
● اگر منظورتون " نشات گرفتن" هست و اینکه چیزی در نتیجه چیز دیگری باشه, همونطوری که یکی از دوستان نوشتن میشه: spring from something ● اما اگر منظور ا ...
a qualified person who works as a doctor in a hospital or private practice همون "پزشک" خودمون
anaesthetic
afflict مبتلا شدن یل مبتلا کردن
آقای اصغر، دوست عزیز، برای چی این همه اصرار داری که بگی این واژه معنی " آماده شدن " نمیده!! حالا توی فیلم چون گفته "آماده باش " دقیقا همین واژه میشه ...
سطح بالا، حد بالا high - pitched noise/sound: صدای زیر ( با فرکانس بالا ) low - pitched noise/sound: صدای بم ( با فرکانس پایین )
hospitalize بستری شدن در بیمارستان یا مرکز درمانی
disparate
set down establish
کار کردن
هماهنگ کننده
عاقلانست که. . .
قدرت، انرژی، توان
● عالی بودن ● سفارشی بودن ( ساخته یا تولید شدن )
از لحاظ کار
● اگر صفت باشه: کامل ● اگر قید باشه: فورا و بی درنگ
هر روزِ روز، روزای پشت هم
همین روزا
هر روزه
این از این، . . .
● مفصل، حسابی ● با دل و جان، از ته دل
باتلاقی، گلی
شخص متکی از نظر مالی به دیگران
جناب ماشااله زاده عزیز، border اینجا درست هستش، به معنی مرز boarder دارای معنی دیگه ای هست، سپاس
خش، خراش abrasion resistant ضد خش
املای درست: inconvenience
در مورد جاده. مسیر: میخوره به. . . ، میرسه به . . . .
ملاقات و یا نشست داخل یک محفظه یا اتاق دربسته
تو ذهن آوردن، تصور کردن ( عین این کاریکاتورا که یه ابری بالای سر طرف ظاهر میشه و فکری که میکنه توش نوشته میشه )
فراوان، بیش از حد کافی
● حق، استحقاق ( مثل حق مرخصی ) ● مزایا ( در فیش حقوقی )
متعصب به کشور و قوم خود و بی میل به نظرات و مردمان غیر
کاری، شغلی، مربوط به حرفه
ردیف ردیف. . .
از خطر یا حادثه ای جون سالم به در بردن
از چیزی نداشتن و تموم کردن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش هست
از چیزی تموم کردن و نداشتن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش رو نوشتم
خوب دوستای گلم اصطلاحات رایج با این عبارت اینا هستن: ● to get something out of the way: یعنی تموم کردن و به انجام رسانیدن چیزی ● be well out of som ...
to finish something
با کمبود چیزی مواجه شدن be getting low in sth حس کنی چیزی داره کم میاد
چیزی که ایمنی را به خطر می اندازد
دستگاه ورقه ورقه کردن گوشت، کالباس و . . . ، یا وسیله ای برای بریدنوشت به اندازه های دلخواه ( با چرخ گوشت متفاوت است )