پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨٠)

بازدید
٢,٥٤١
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● در راستای ● در ارتباط با ● در نزدیکی، حول و حوش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

به عبارتی . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● از قضا، بر خلاف انتظار ● به طعنه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعجبش کجاست؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● توافق ● محل استقرار ( برای سکونت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دژ، قلعه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حلقه ای از سنگ های بزرگ ( معمولا به صورت ایستاده ) که در دوران بسیار قدیم بشر به عنوان محدوده اقامتی خود آن را فراهم مینمود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

املای صحیح کلمه: adventure نه advanture! به معنی ● ماجراجویی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● ترکیدن، از هم پاچیدن ( چیزی مثل در یا دیوار ) ● ترکیدن ( از اشتیاق گفتن یا انجام کاری ) مثلا: I knew they were bursting with curiosity but I said ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● نظریه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق افکندن در دل املای امریکن: tantalize

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق در دل انداختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تحریف کردن، دست بردن در اسناد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Ascendant صعودی Exponential تصاعدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلندتر کردن، افزایش طول ( جوری که اغلب لاغرتر میشه، در واقع ما فقط همون چیزو "کش میدیم"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● محکم بودن، سر خم نکردن ● اما وقتی بین دو کلمه یه عدد برای ذکر ارتفاع میاد یعنی: "در حالت ایستاده یا صاف این قدش هست" The fossil stood 1. 5 meters t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● ستون فقرات ● جرات و جربزه ● پشتوانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● اغوا کننده دیگران به منظور رسیدن به اهداف ● manipulative abilities ( skills ) : یعنی مهارت های حرکتی که نیازمند کنترل و مدیریت بخش های مختلف بدن ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گام ( بلند ) ، گام ( بلند ) برداشتن ● پیشرفت موثر و مهمی داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● جا دادن، مکان دادن ● جور کردن، فراهم آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● از جا در رفتن ( استخوان ) ● اثر منفی گذاشتن ( بر روند انجام کار )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شکل و شمایل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت: Bipedal: دوپا اسم: Biped: موجود دوپا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● گسترده، حجیم ( صفت ) ● توده، انبوهی ( اسم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● اشتباه رفتن یا بردن ● چیزی را در محل اشتباه یا نامناسب به کار بردن ( صرف کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

منطقه امن، جایی که دیگر مشکل و شرایط بد قبلی وجود ندارد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت دادن، برتری بخشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت دادن، برتری بخشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● پراندن، پرتاب شدن ● با عصبانیت گفتن ● کاری یا حرکتی رو خیلی سریع و با قدرت انجام دادن یا اتفاق افتادن ( مثل کوبیده شدن در به وسیله باد ) ● لذت یا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● به آتش فشانی میگن که حداقل یکبار یک فوران با دامنه مشخص ( بیش تر از ۱۰۰۰ کیلومتر مکعب موادآتش فشانی ) از خودش در وکرده باشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● از نظر اندازه □ دوستان، الان دو نفر ، دو تا ترجمه نامربوط گذاشتن برا این واژه، بابا خوب یه سرچ کنید ، تو دو تا سایت انگلیسی بگردین، دو تا دیکشنری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

بازماندگان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه اونقدرا . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برای مدت زمان ( یا مقدار ) بیشتری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● بر روی، به داخل ● درباره. . . ، در مورد . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

طرز فکر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تحلیل کر ن، تدبیر کر ن برای رسیدن به نتیجه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● قسمتی از چیزی را برداشتن، قسمتی از چیزی را مصرف کردن ( که در نتیجه اون چیز کمتر یا کوچکتر پیشه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در معنای "پول نزول" هم به کار میره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دوستان گوزن گوزنه، آهو هم آهو، جفتشونم نرهاشون شاخ دارن و ماده ها ندارن ( البته به غیر از موارد استثنایی ) Deer هم میشه گوزن ( ها ) ، آره بلامیسر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

گاومیش کوهان دار ● با بوفالو فرق داره، در ظاهر از بوفالو تنومندتر به نظر میاد ولی شاخ هاش از بوفالو کوتاه تره ( شاخ بوفالو کج و بلنده )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نقش برجسته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

صفت: آئینی اسم: مراسم آئینی، تشریفات مرسوم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زرق و برق دادن، جذاب کردن، بهتر نشان دادن ( نسبت به آن چیزی که واقعا هست )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

the state of being international

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● نوعی سبک هنری که در آن از مواد کم و رنگ های موجود استفاده می شود و دارای اشکال و طرح های ساده است ● کسی یا گروهی که از خود فعالیت و درگیری کمتری در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرخواننده، دارای طرفداران بسیار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Call for someone: رفتن جایی و کسی رو ورداشتن Call for something: طلبیدن، ایجاب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مجموعه ای از شرایط تجاری و محیط دادو ستد، بازار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● نهاد، موسسه ● رسم متداول، عرف