پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨٠)
● در راستای ● در ارتباط با ● در نزدیکی، حول و حوش
به عبارتی . . .
● از قضا، بر خلاف انتظار ● به طعنه
تعجبش کجاست؟
● توافق ● محل استقرار ( برای سکونت )
دژ، قلعه
حلقه ای از سنگ های بزرگ ( معمولا به صورت ایستاده ) که در دوران بسیار قدیم بشر به عنوان محدوده اقامتی خود آن را فراهم مینمود
املای صحیح کلمه: adventure نه advanture! به معنی ● ماجراجویی
● ترکیدن، از هم پاچیدن ( چیزی مثل در یا دیوار ) ● ترکیدن ( از اشتیاق گفتن یا انجام کاری ) مثلا: I knew they were bursting with curiosity but I said ...
● نظریه
● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق افکندن در دل املای امریکن: tantalize
● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق در دل انداختن
تحریف کردن، دست بردن در اسناد
Ascendant صعودی Exponential تصاعدی
بلندتر کردن، افزایش طول ( جوری که اغلب لاغرتر میشه، در واقع ما فقط همون چیزو "کش میدیم"
● محکم بودن، سر خم نکردن ● اما وقتی بین دو کلمه یه عدد برای ذکر ارتفاع میاد یعنی: "در حالت ایستاده یا صاف این قدش هست" The fossil stood 1. 5 meters t ...
● ستون فقرات ● جرات و جربزه ● پشتوانه
● اغوا کننده دیگران به منظور رسیدن به اهداف ● manipulative abilities ( skills ) : یعنی مهارت های حرکتی که نیازمند کنترل و مدیریت بخش های مختلف بدن ه ...
● گام ( بلند ) ، گام ( بلند ) برداشتن ● پیشرفت موثر و مهمی داشتن
● جا دادن، مکان دادن ● جور کردن، فراهم آوردن
● از جا در رفتن ( استخوان ) ● اثر منفی گذاشتن ( بر روند انجام کار )
شکل و شمایل
صفت: Bipedal: دوپا اسم: Biped: موجود دوپا
● گسترده، حجیم ( صفت ) ● توده، انبوهی ( اسم )
● اشتباه رفتن یا بردن ● چیزی را در محل اشتباه یا نامناسب به کار بردن ( صرف کردن )
منطقه امن، جایی که دیگر مشکل و شرایط بد قبلی وجود ندارد
مزیت دادن، برتری بخشیدن
مزیت دادن، برتری بخشیدن
● پراندن، پرتاب شدن ● با عصبانیت گفتن ● کاری یا حرکتی رو خیلی سریع و با قدرت انجام دادن یا اتفاق افتادن ( مثل کوبیده شدن در به وسیله باد ) ● لذت یا ...
● به آتش فشانی میگن که حداقل یکبار یک فوران با دامنه مشخص ( بیش تر از ۱۰۰۰ کیلومتر مکعب موادآتش فشانی ) از خودش در وکرده باشه.
● از نظر اندازه □ دوستان، الان دو نفر ، دو تا ترجمه نامربوط گذاشتن برا این واژه، بابا خوب یه سرچ کنید ، تو دو تا سایت انگلیسی بگردین، دو تا دیکشنری ...
بازماندگان
نه اونقدرا . . .
برای مدت زمان ( یا مقدار ) بیشتری
● بر روی، به داخل ● درباره. . . ، در مورد . . .
طرز فکر
تحلیل کر ن، تدبیر کر ن برای رسیدن به نتیجه
● قسمتی از چیزی را برداشتن، قسمتی از چیزی را مصرف کردن ( که در نتیجه اون چیز کمتر یا کوچکتر پیشه )
در معنای "پول نزول" هم به کار میره
دوستان گوزن گوزنه، آهو هم آهو، جفتشونم نرهاشون شاخ دارن و ماده ها ندارن ( البته به غیر از موارد استثنایی ) Deer هم میشه گوزن ( ها ) ، آره بلامیسر
گاومیش کوهان دار ● با بوفالو فرق داره، در ظاهر از بوفالو تنومندتر به نظر میاد ولی شاخ هاش از بوفالو کوتاه تره ( شاخ بوفالو کج و بلنده )
نقش برجسته
صفت: آئینی اسم: مراسم آئینی، تشریفات مرسوم
زرق و برق دادن، جذاب کردن، بهتر نشان دادن ( نسبت به آن چیزی که واقعا هست )
the state of being international
● نوعی سبک هنری که در آن از مواد کم و رنگ های موجود استفاده می شود و دارای اشکال و طرح های ساده است ● کسی یا گروهی که از خود فعالیت و درگیری کمتری در ...
پرخواننده، دارای طرفداران بسیار
Call for someone: رفتن جایی و کسی رو ورداشتن Call for something: طلبیدن، ایجاب کردن
مجموعه ای از شرایط تجاری و محیط دادو ستد، بازار
● نهاد، موسسه ● رسم متداول، عرف