پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨٠)
Confrontation
نزاع، بگو مگو
Disperse
Lay people Ordinary people
● مواجه شدن به منظور حل موضوعی ● تکل ( کردن )
● آستانه، حد ( مربوط به آغاز چیزی ) ● محدوده قبل از ورودی یک ساختمان یا اتاق ( مثلا آستانه در )
اگر رکود اقتصادی منظور باشد : Downturn
Used to درسته خانم اکبرپور، البته میتونیم بگیم: I was a teacher back then.
شعله، زبانه
● زبانه کشیدن ( آتش ) ● گشاد شدن، عریض شدن ● بدتر شدن ( درد، خشم، . . . )
کاملاً و فقط، تنها و تنها
بعدا به معنی خداحافظ ( مثل پشت تلفن از کسی خوشت نمیاد و نمیخوای حرف بزنی یا وقت نداری میگی بعداً. . . . . )
مدت طولانی بعدش
تصور میشود که. . . ، اینطور گفته میشود که. . . ،
●نگارک، آیکون در کامپیوتر ● سمبل، مظهر، نماد ● نگاره و نقش مقدس از فردی ( معمولا بر ردی چوب ) که در مذهب ارتدکس مرسوم است
دوزنده ( نقش بر روی پارچه )
● هم وطن ● مردم روستای، افراد غیرشهری
روی هم بافته شده، داری لایه های مختلف پارچه روی هم که بهم کوک خوردن و یا دوخته شدن
گرم و پذیرا بودن
با وجدان بودن در عمل، وظیفه شناسی
● ناز نازی بار آوردن، به طور ویژه با کسی رفتار کردن ● حال دادن
یک مباحثه در مورد اینکه رفتار، کردار و شخصیت افراد مربوط به ذات آنهاست یا نحوه پرورش آنها
● داشتن سلاح یا وسیله ای به نحوی که گویی قصد استفاده از آن را داری ( مثلا دیدین بچه ها یه چیزی میگیرن دستشون و وانمود میکنن که میخوان پرت کنن سمت یکی ...
یک دنده و یک رای
ظلم و تبعیض
حق انسانی، حقی که هر شخص به واسطه سطح خانوادگی یا شرایط خانوادگی برای خود قائل است. ♤ به هیچ عنوان "حق ذاتی" نیست، اتفاقا کاملا منشا بیرونی داره نه ...
اصلا این واژه صفت نیست ( اونجور که خود آبادیس ترجمه کرده ) ، بلکه اسم است، به صورت جمع هم نوشته میشه یعنی: Musings به معنی: افکار، بینش
افکار، بینش
Twice as long: دو برابرش
● شروع به انجام کاری کردن، دست به کار شدن ● به جون کسی افتادن، حمله کردن به کسی
● پرت کردن ( یه چیز سبک مثل سکه ) ● وول خوردن، اینور اونود جنبیدن
● وادار کردن ● برانگیختن ( یک احساس یا عکس العمل شدید )
نگاه سریع و همراه با کنجکاوی که معمولا به صورت محرمانه و زیرچشمی صورت میگیرد
تاثیر بد گذاشتن
● باز کردن ( فهم و توضیح ) یک مساله ● گره گشودن ● از هم پاشیدن
بعدش چی؟
درباره چیزی خوب فکر کردن
بهتره بگیم. . .
به عنوان یک مقایسه
● بوم نقاشی ● پارچه ضخیم، برزنت ● canvas opinions: یعنی متوجه بشید که ( در مورد موضوعی ) چی فکر میکنن To find out what sb thinks of a particular issue
خوب از آب درنیامد
پول جمع کردن ( از عمل یا رویدادی ) ، باعث درامدزایی شدن
● نونوار
● نونوار کردن
دستگاه خودکار فروش جنس
●بهبود بخشیدن و بهتر کردن ( عملی که همین الان هم توش خوبی ) ● تیز کردن، صیقل دادن
● مربوط به همه ● از همه لحاظ، همه جوره
معنی این واژه "چک بی محل" نیست دوستان عزیزم، بلکه پولی هست که شما به صورت عرف حق دارید بیش از موجودیتون از بانک دریافت کنید یا خرج کنید به عنوان وام، ...
در واقع، به طور واقع
● قفسه نگهداری چیزی ( البته نه حتما شبیه قفسه! ) ، در واقع بهترین معنی "جا" هست. Spice rack: جا ادویه ای Clothes rack: جا لباسی Plate rack: قفسه نگه ...