پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨٠)

بازدید
٢,٥٤٩
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● خنک، خنک کردن ● ریلکس کردن ● هراس، بیم انداختن به جان کسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● معتبر ● قاطع، مقتدرانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

به روشی گویند ه در آن به جای فعل سعی کنیم بیشتر از عبارات اسمی برای بیان و توصیف چیزی استفاده کنیم .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

صفت: ● دردناک ● غمگین و عصبی اسم: ● التهاب دردناک ( به خاطر زخم یا عفونت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● آزردگی، اذیت ( روحی ) ● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● جزیی، ناچیز ( مبلغ ) ● صوری ● غیرواقعی ● نامی ، اسمی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مربوط به روده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سازماندهی مجدد کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● Reflect on something: فکر کردن، تامل کردن در مورد چیزی ● something/somebody reflects on somebody : چیزی یا کسی شما را متاثر کند ( با بار منفی ) ، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

■ در مورد انسان: knock sb down ● هل دادن کسی ( جوری که زمین بخوره ) ● با وسیله نقلیه به کسی زدن، تصادف کردن ■ در مورد اشیاء:knock sth down ● فرو ری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

دارای منابع کافی مالی، به خوبی ساپورت شده از نظر مالی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به صورت متمادی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

معنیش رو که اکثر دوستان میدونن با این همه ترجمه، فقط ●در جمله ها دقت کنید که آیا حرف اضافه down مال خود فعل هست یا نه، چون خیلی جاها برای خود فعل نیس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● طنین ( صدا ) ● تشدید ( در علوم مهندسی ) ● بازآوایی ● ارزش و معنای خاص چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● رسیدن، دست یافتن Come to this conclusion that. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

تعداد زیاد، فراوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مقایسه ( تشابهات )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قدم های ( سرعت ) حساب شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تاکتیکی، راهبردی ● عملیاتی، نظامی ● کوتاه برد ( برای موشک و سلاح )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

●Predominately و predominantly هر دو هم معنی اند و معنی " به صورت غالب" یا " به صورت عمده" میدن، عاماااا: ■ Predomoniate: فعل و به معنی قسمت غالب چی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت توامان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● استفاده لازم را بردن ( از چیزی، مثل انرژی، پول، مغز ) ● وارد کردن ( مثلا پسورد برای وارد شدن به سایت ) ■ دوستان معنی تلنگر زدن برای این واژه ترج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

سالخورده، مسن Ageing: بریتیش Aging: امریکن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● وضع کردن ( قانون ) ● به زمین نهادن ( سلاح ) ● دادن جان ( در راه کسی یا چیزی ) ● نگه داشتن ( شراب برای استفاده در آینده ) ● ضبط کردن ( موزیک یا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

همون طور هم. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

همون جوری که. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

● بهره بردن ( هم میتونه بار منفی داشته باشه مثل "سود جویی" یا "سو استفاده کردن" ، و هم بار مثبت مثل " نهایت استفاده را از چیزی بردن" )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

از نظر ذهنی کارا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● تحلیل بردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● تاثیر ( ترجمه "پیامد" برای این واژه بار منفی ایجاد میکند که در واقع این بار را ندارد، پس بهتر است از ترجمه "تاثیر" یا "نتیجه حاصله" برای آن استفاده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

● تلو خوردن، از دست دادن تعادل ( هنگام راه رفتن ) ● تته پته کردن ( هنگام صحبت یا سخنرانی ) ■ اگر با حرف اضافه across یا upon بیاد معنی " برخوردن ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

●یک بار. . . مثلا: یک بار داشتم فلان کارو میکردم که. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مطمعن ● قطعی ● برخی، بعضی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● خلاصه چیزی ( اسم ) ● کوتاه، مختصر ( صفت ) ● اطلاع رسانی کردن ( فعل )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به نسبت دو به یک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کالاهای اساسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Call a meeting/strike/election ●یعنی ترتیب دادن یک جلسه/ حمله/ انتخابات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

محدوده های گسترده که توسط یخ ضخیم پوشیده شده اند ( در نواحی قطبی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

با یک جور حسِ . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

گردش خون، جریان خون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در خلوت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

بیشتر، فراتر، افزون تر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشرو و پیشگام بودن در چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● خواسته ، تقاضا ● فشار ( از نظر ذهنی و روانی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

این واژه صفت هستش، نه قید، پس دقت کنید که ترجمه "به تنهایی" اصلا براش درست نیست، معنیش هم همونجوری که اکثر دوستان اینجا فرمودن " تنها، بی کس، غریب" ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

طرفی که میاد ترجمه شما رو دوستان رو میخونه اگر اون قدر زبانش خوب بود که جملات شما رو متوجه بشه مطمعنا برای واژه ای مثل mammal به مشکل نمیخورد که بیاد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

دلیلی نداره که. . . ، . . . که چی بشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● با این وجود، به این همه ● هر مقدار که، هر میزان که ( اهمیتی ندارد چه مقدار باشد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● اعطاء کردن ● پذیرفتن ( پذیرفتن حرف کسی وسط بحث، در واقع نپذیرفتی اما میگی: I grant you, but. . . قبول، درسته اما. . . ● کمک مالی از طرف دولت ( ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به سبب، به خاطر