پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
یه عالمه. . .
● تولید مثل ● تربیت
● رکیک، توهین آمیز ● ساده ( از نظر ساخت )
عرق یک محصول مثل کشمش یا کاکائو
قرص کوچک و کشیده ( مستطیلی اما گرد ) از نان
خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن: ●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه یا مثلا: ● دوبا ...
یک سال کش دادن چیزی، نرفتن ( در واقع قبل از انجام کاری )
● مشاور حقوقی ( بریتیش ) ● فروشنده دوره گرد ( امریکن )
● در نتیجه، نتیجتا من نمیدونم دوستان چه اصراری به ترجمه" در آخر امر" برای این واژه دارن همچنین میتویم بگیم: As a result of something. . .
باز با این همه. . .
Assure :اطمینان دادن ( گفتن چیزی که باعث دلگرمی و مطمعن شدن شخص مقابل شود ) Ensure: مطمعن شدن، اطمینان حاصل کردن از خیلی جاها هم معنی جفتشون مشابه ...
کمبود خواب مترادف sleep debt
باعث دلگرمیه، یکم خیالم راحت شد
این نشانه صداقت شماست
● کاتالوگ معرفی یک مکان آکادمیک یا یک حرفه ● برگه پذیره نویسی
● توصیف ، شرح ● قشر، گونه
● مطیع، فرمانبردار ( در مورد انسان ) ● سازگار ( در مورد تجهیزات و غیره )
● تنبلی ● تنبل ( نوعی خرس کوچک که در آمریکای جنوبی زیست میکند و بسیار آرام حرکت میکند )
Be followed by: یعنی قبل از اون. . . Followed by: یعنی بعد از اون. . .
دوستان، املای این کلمه در واقع Separate هستش که اینجا به اشتباه seperate آورده شده. اما معنی که دوستان پیشنهاد دادن درسته
● پی در پی کوفتن، پی در پی پرتاب کردن چیزی به سمت. . . ● شدید باریدن ( باران ) ● خیلی سریع دویدن به جایی ● پوست جانور مرده ( همراه با پشم و موی روی ...
حمیت، غیرت
راهب مسیحی
سمت انتخاب
● در اندیشه چیزی بودن ● امکان وقوع چیزی را پذیرفتن
اگر vibrations باشه میتونه جمع vibes یه معنی "جو، حس و حال، " باشه
مثلا قرار ه که. . . ، میگن که. . . Was meant to be. . . : مثلا قرار بود که. . .
● نشاندن، نهادینه کردن احساس، نظر یا اندیشه ای در شخص ● ایمپلنت، ایمپلنت کردن ( دقت کنید که فقط مخصوص دندان نیست، بلکه هر جسم خارجی که در بدن جایگزین ...
● به طور بد، با عملکرد نامطلبوب ● ضعیف، مریض
● گشترش دادن، توسعه دادن ● ایجاد کردن، چیز جدیدی را به وجود آوردن ● دچار شدن ( کردن )
● میکروب ● نطفه، جوانه ● سر منشاء
● قالب، قالب گیری کردن ● کپک ● تو مایه های کسی ( بودن )
ظرف مخصوص کشت در آزمایشگاه ( یه ظرف پهن که گرد هستش و در سرتاسری داره )
● کاملا، به طور کامل ● با دقت، بدون جا انداختن چیزی
زحمت دادن
When you say "something is the thing" you mean : It's exactly what you need or want
پول خیلی زیاد
I had no idea. . . نمیدونستم که، خبر نداشتم که. . . I have no idea. . . نمیدونم، نظری ندارم
بهتره که . . . ( اون کارو انجام ندی )
بهتره انجام نشه
● غلاف گیاهی ( مثلا غلاف لوبیا که دونه های لوبیا توشه ) ● قطعه جدا شونده از سفینه فضایی ● باک یا محفظه سوخت یا مواد دیگر که معمولا زیر بال هواپیما ن ...
■ اسم: ● خبر دست اول ● ملاقه ■ فعل: ● با ملاقه یا مشت چیزی را ورداشتن ● اولین نفر در درج خبری بودن
● آسیاب کردن ● تیز کردن ( چاقو، قیچی، . . . ) ● سابیدن ( مثلا سابوندن سیگار به لبه ای به منظور خاموش کردنش ) ● دندان قروچه کردن ● حرکت نمایشی اسکیت ...
مدت طولانی تری
بیشترین استفاده رو از چیزی بردن، بهترین بهره رو از کاری بردن
تو این مورد
همیشه ی خدا
آزار دهنده، کلافه کننده
اگر در مورد استخر باشه یعنی "طول" Swim laps= طول استخر
بنزینی، موتوری یا ماشینی که بنزین مصرف میکند