پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٧٣)

بازدید
٣,٦١٥
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نقش کلیدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

و همچنین. . . در ضمن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

از دیرباز. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

درک کردن ( شرایط سخت کسی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به ته کشیدن، غرق کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Turn to somebody به کسی روی آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدرک، گواهی علمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دوستان دقت کنن اگر walkover به صورت یه کلمه باشه یا walk - over, اونوقته که معنیش میشه: ● مسابقه یکطرفه، برد آسان اما اگر جدا باشه، walk over, اونو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تماشای دیدنی ها، سیر و سیاحت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● رفت و آمد ( کردن ) به محل کار ● تخفیف دادن مجازات ● مبادله کردن ( پول با چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● استقبال ● پذیرش ● مهمانی، دعوت ( به مراسم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

●درب پشت پنجره از جنس چوب یا فلز برای جلوگیری از ورود نور یا دزد به داخل خانه ● شاتر دوربین عکاسی ( که اجازه تابش نور لحظه ای برای فیلم یا عکس رو مید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

عبارت وصفی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Coherence : انسجام ( کلی، برایندی ) Cohision: انسجام ( درونی ) در مورد یک نامه، متن یا انشاء میتوان انسجام بین پاراگراف ها ( رابطه عقلانی بین ایده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصلاح کردن، برطرف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● کار کلاسی ( معمولا در مدارس خصوصی ) ● آماده کردن ( شدن ) ، مهیا کردن ( شدن ) ■ مخفف preposition یا همون حرف اضافه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● مخلص شما اگر بخوایم معادل فارسیش رو بگیم بیشتر همین معنی رو میده، چون تقریبا در نگارش نیمه رسمی ازش استفاده میشه، در نگارش رسمی میگن yours faithful ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● عقیده، نظر ● نشانه ● Suggestion of sth یعنی مقدار کمی از چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

صدا مضمون، محتوا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● گردهمایی ● پیمان نامه ● عرف، عادت اجتماعی ● قاعده ادبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

●مرور کردن ( نکات مهم یک مبحث یا جلسه ) ■ دوستان دقت کنن که معنی جمع بندی نمیده، تنها بازگویی آنچه گفته شده هست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● ارائه دادن، بیان کردن ● پول جور کردن ( دست و پا کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

■فعل: ● ایده ها یا فکر ها رو روی هم گذاشتن، هم فکری کردن ■ اسم: ● جرقه ذهنی، ایده ناگهانی ● تشویش ناگهانی افکار، ناگهان ناتوان شدن در تفکر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامربوط بودن با چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع بندی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام دادن، گفتن و یا فهمیدن چیزی به درستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

انجام دادن، گفتن و یا متوجه شدن چیزی به درستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● شعف ( حالتی در چهره ) ● پرتو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تمثیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Metaphor هستش، آخرش "e" نداره، دقت کنید معنیشم میشه استعاره، تمثیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پود سفید رنگی که همراه کافه میخورن ( به جای شیر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در ادامه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش گذروندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مدتها. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سراپا، محض

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به طور کاملا مقیدانه ( یعنی حتما و طبق برنامه انجام میشه اون کار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

چرت کوتاه ( نه حتما بعد ناهار! )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چرت کوتاه ( معمولا بعد از ناهار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محشر، معرکه، باشکوه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

● هنگامی که ● در حالی که ● اگر چه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در مجموع. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با این همه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● برداشت ( فکری ) ● تقلید ● اثر، جای چیزی روی چیز دیگر ● ویرایش، چاپ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به وضوح

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

■ فعل: ● نسبت دادن، ربط دادن ● همراه شدن ( کردن ) ، مرتبط بودن ● همنشینی کردن، پریدن با کسی ( بار منفی داره معمولا ) ■ اسم: ● همکار، شریک ■ صفت: ● ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● پیش پرداخت، پیش قسط ● رهن، پول پیش ● واریز ■ همه این ها اسم هستند و می توان به عنوان فعل هم از هر کدام استفاده کرد به همین معنی، مثلا واریز کردن، پ ...