پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٧٣)
نقش کلیدی
و همچنین. . . در ضمن
● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .
●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )
از دیرباز. . .
درک کردن ( شرایط سخت کسی )
به ته کشیدن، غرق کردن
Turn to somebody به کسی روی آوردن
● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته
●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن
مدرک، گواهی علمی
دوستان دقت کنن اگر walkover به صورت یه کلمه باشه یا walk - over, اونوقته که معنیش میشه: ● مسابقه یکطرفه، برد آسان اما اگر جدا باشه، walk over, اونو ...
تماشای دیدنی ها، سیر و سیاحت
● رفت و آمد ( کردن ) به محل کار ● تخفیف دادن مجازات ● مبادله کردن ( پول با چیزی )
● استقبال ● پذیرش ● مهمانی، دعوت ( به مراسم )
●درب پشت پنجره از جنس چوب یا فلز برای جلوگیری از ورود نور یا دزد به داخل خانه ● شاتر دوربین عکاسی ( که اجازه تابش نور لحظه ای برای فیلم یا عکس رو مید ...
عبارت وصفی
Coherence : انسجام ( کلی، برایندی ) Cohision: انسجام ( درونی ) در مورد یک نامه، متن یا انشاء میتوان انسجام بین پاراگراف ها ( رابطه عقلانی بین ایده ...
اصلاح کردن، برطرف کردن
● کار کلاسی ( معمولا در مدارس خصوصی ) ● آماده کردن ( شدن ) ، مهیا کردن ( شدن ) ■ مخفف preposition یا همون حرف اضافه
● مخلص شما اگر بخوایم معادل فارسیش رو بگیم بیشتر همین معنی رو میده، چون تقریبا در نگارش نیمه رسمی ازش استفاده میشه، در نگارش رسمی میگن yours faithful ...
● عقیده، نظر ● نشانه ● Suggestion of sth یعنی مقدار کمی از چیزی
صدا مضمون، محتوا
● گردهمایی ● پیمان نامه ● عرف، عادت اجتماعی ● قاعده ادبی
●مرور کردن ( نکات مهم یک مبحث یا جلسه ) ■ دوستان دقت کنن که معنی جمع بندی نمیده، تنها بازگویی آنچه گفته شده هست.
● ارائه دادن، بیان کردن ● پول جور کردن ( دست و پا کردن )
■فعل: ● ایده ها یا فکر ها رو روی هم گذاشتن، هم فکری کردن ■ اسم: ● جرقه ذهنی، ایده ناگهانی ● تشویش ناگهانی افکار، ناگهان ناتوان شدن در تفکر
نامربوط بودن با چیزی
جمع بندی کردن
انجام دادن، گفتن و یا فهمیدن چیزی به درستی
انجام دادن، گفتن و یا متوجه شدن چیزی به درستی
● شعف ( حالتی در چهره ) ● پرتو
تمثیل
Metaphor هستش، آخرش "e" نداره، دقت کنید معنیشم میشه استعاره، تمثیل
پود سفید رنگی که همراه کافه میخورن ( به جای شیر )
در ادامه. . .
خوش گذروندن
مدتها. .
سراپا، محض
به طور کاملا مقیدانه ( یعنی حتما و طبق برنامه انجام میشه اون کار )
چرت کوتاه ( نه حتما بعد ناهار! )
چرت کوتاه ( معمولا بعد از ناهار )
محشر، معرکه، باشکوه
● هنگامی که ● در حالی که ● اگر چه
در مجموع. . .
با این همه. . .
● برداشت ( فکری ) ● تقلید ● اثر، جای چیزی روی چیز دیگر ● ویرایش، چاپ
به وضوح
■ فعل: ● نسبت دادن، ربط دادن ● همراه شدن ( کردن ) ، مرتبط بودن ● همنشینی کردن، پریدن با کسی ( بار منفی داره معمولا ) ■ اسم: ● همکار، شریک ■ صفت: ● ...
● پیش پرداخت، پیش قسط ● رهن، پول پیش ● واریز ■ همه این ها اسم هستند و می توان به عنوان فعل هم از هر کدام استفاده کرد به همین معنی، مثلا واریز کردن، پ ...