پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
Pastiche of برگرفته از . . .
● اگر اسم باشد: حق ثبت، حق امتیاز ● اگر فعل باشد: داشتن حق امتیاز ● اگر صفت باشد: تابلو، واضح ( مثل دروغ تابلو )
جانبدارانه، مغرضانه متمایل، کج
به اصطلاح شکمو برای چیزی صابون زد، امیدوار به افتادن اتفاقی بودن
تشکیل دهنده، در بر دارنده
به عنوان فعل رو بالا عرض کردم، به عنوان اسم: ● رقم، عدد ● شخص ● هیکل و اندام ( مربوط به زن ) ● شکل، شمایل
● زیاد کردن دما، حرارت . . . وسیله ای ● پیدا شدن چیزی ( اتفاقی ) ● سر از جایی درآوردن، سر و کله چیزی پیدا شدن
● مستعمره خود کردن ( در مورد کشورها ) ● گسیل شدن تعداد زیادی به منطقه ای ( برای حیوانات و حشرات )
چنتا اصطلاح با then: ● since then: از اون موقع ● by/until then: تا اون موقع ● beck then: اون موقع ها، اون وقتا ● just then: درست همون موقع ● ( ...
● پایبند بودن Adhere to something
● مشاهده کردن ● ابراز کردن ● رعایت کردن
● حرفه، پیشه ● دوره، دوران ( مثلا دوران مدرسه )
قطعه موسیقی، قطعه هنری
● دانشکده ● هیئت علمی ( دانشگاه ) ● قوه ( مثل قوه بینایی، چشایی. . . ) ● استعداد ذاتی
● رایگان ● تحسین برانگیز
تعداد زیادی، تعداد بیشماری
● صفت باشه: هوایی ● اسم باشه: آنتن
دورو بر. . . ، یا یه همچین چیزی ( عددی ) مثلا: He has spent 400 dollars or so دوروبره چهارصد دلار خرج کرده. She studied 2 hours or so yesterday ...
● تلفات ● عوارض ( هم مربوط به مشکلات جسمی و هم هزینه های اتوبان و جاده ) اگر فعل باشد: به معنی به صدا درآوردن زنگ، ناقوس مرگ را به صدا دراوردن
سخت به دست آمده، با زحمت حاصل شده
مبادا که
● گردن نهادن ( پذیرفتن بعد از تلاش و اکراه بسیار ) ● تسلیم شدن ● give something in یعنی دادن برگه یا گزارش به بالادستی ( مثل معلم یا رییس )
زنگی که در صورت آتش سوزی به صدا در می آید
تا بعد از اینکه. . .
همشهری ● ( اما fellow citizens درسته، باید اسمِ بعد از fellow, جمع باشه ) کلا fellow قبل هر اسمی باید معنی بودن یا داشتن مشترک اون رو با شخص دیگه می ...
داوطلب در بریتیش معنای "ورودی" برای دانشگاه ها هم میدهد
● ارائه ، تفویض ● تسلیم ● دید، نقطه نظر
در معنای اسم: ● اعتباری credit card ● نسیه we bought this car on credit ● تمجید give him credit for his extra work در معنای فعل: ● پول را به حساب ...
محول کردن تخصیص دادن، معین کردن
ای ول، عالیه
مصونیت، عدم وجود پیگرد و مجازات
سرکوب
بازداشت کردن، ممانعت از ترک محلی توسط پلیس
معترض ( بر علیه حکومت یا دولت )
● ترکیدن ● پریدن داخل جایی یا بیرون از جایی
دوستان گرامی، دو تا معنی مهم داره ( معانی مختلفی داره ) : ● همین الان هم ● از قبل ( این با "قبلا" فرق داره دوستان، خیلی جاها مثل همن اما خیلی جاها ه ...
Let's bury the hatchet بیا کدورتو کنار بزاریم
جسارتا اکثر دوستان ترجمه نادرستی از این عبارت داشتن، این عبارت زمانی به کار میره که عواقب کاری مهم نیست براتون، به قول خودمونی " گور باباش"
کرایه، پول بلیط ( فرق نمیکنه هواپیما قطار اتوبوس )
پیوند کلیه
مهربان و صمیمی
این واژه فعل هستش، نه اسم، معمولا میگن: God bless him: یعنی خدا نگهش داره، خدا به همراهش، خدا رحمتش کنه ) اگر مرده باشه یا اینکه در ازای لطفی که دیگر ...
خاتون
فعل: دزدیدن اسم : مفت
در معنای فعل: صرف کردن، خرج کردن در معنای اسمی: هزینه، پول صرف شده
● راندن، انگیزاندن، هدایت کردن به سمت و سویی، کوبیدن ● غریزه، سفر با ماشین
● باریکلا، مرحبا ● نیکنامی، تجلیل
اگر فعل باشه یعنی: پول زیادی به دست آوردن، اگر اسم باشه آخرش اس میگیره و معنی شلوار میده
روند
اوج عالی رتبه، سر ( ان ) مثل سران دولت ها