پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
محشر، معرکه، باشکوه
● هنگامی که ● در حالی که ● اگر چه
در مجموع. . .
با این همه. . .
● برداشت ( فکری ) ● تقلید ● اثر، جای چیزی روی چیز دیگر ● ویرایش، چاپ
به وضوح
■ فعل: ● نسبت دادن، ربط دادن ● همراه شدن ( کردن ) ، مرتبط بودن ● همنشینی کردن، پریدن با کسی ( بار منفی داره معمولا ) ■ اسم: ● همکار، شریک ■ صفت: ● ...
● پیش پرداخت، پیش قسط ● رهن، پول پیش ● واریز ■ همه این ها اسم هستند و می توان به عنوان فعل هم از هر کدام استفاده کرد به همین معنی، مثلا واریز کردن، پ ...
لایک کردن □ دقت کنید که thumbs اینجا s جمع گرفته و این مربوط به خود اصطلاح است نه خطای گرامری.
لایک کردن
گشت کوتاه
●خونین ● کوفتی، وامونده، لعنتی ( هم بار مثبت و هم منفی میتونه داشته باشه )
این جور چیزا. . .
اینایی که معنی تکراری مینویسن فازشون چیه، یعنی اصلا ندیدین که پنجاه نفر نوشتن "قرنطینه" یا فکر میکنید مثلا "قرنطینه"شما فرق داره یا چی؟؟
سلیقه زنانه
تا حدی، بخشی، کمی تا نسبتی
■ اگر down متعلق به خود فعل باشد ( فعل ترکیبی ) : ● مایوس کردن، زیر قول زدن He let me down. He was supposed to lend me her car. ● ضد حال زدن ■ اگر ...
■ اسم: ● پروژه ■ فعل: ● تخمین زدن ● بیرون زدن ( از چیزی، از جایی ) ● نمایش دادن فیلم بر روی پرده
●تزیین ●دکور، دکوری البته اینم فارسی نیست اما واقعا مناسب ترین معنی که پیدا کردم هست، در واقع چیزی که تو خونه به عنوان دکوری نگه داری میشه و ابعاد کو ...
● معدن ( روباز ) ● صید، شکار
●معتقد ( کسی که اعمال دین خود را به جای می آورد. مثلا: A practising Catholic ● کسی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است، مثل: A practising archi ...
● معتقد ( کسی که اعمال یک دین را به جای می آورد ) Practicing Muslim یعنی مسلمان معنقد ● شخصی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است. Practicing d ...
به هیچ عنوان معنی "مقیاس" نداره، موندم آبادیس چرا هی نوشته مقیاس! ● واحد درسی، بخشی از یک دوره آموزشی یا آزمون ( مثلا speaking یک ماژول از آزمون آیلت ...
جیب جلویی ( برای کیف و کوله، معمولا عامیانه میگیم زیپ جلویی )
● ضد آب ( صفت ) ● بارانی ( اسم )
یک روزه، به مدت یک روز
سمبل و نماد یک تیم یا سازمان که به شکل عروسک یا لبلس حیوان نما پوشیده میشود و اعتقاد بر این است که باعث خوش شانسی میشود.
محفظه و ظرفی که با اشیائی پر شده و برای نشان دادن سبک زندگی حال حاضر به آیندگان در مکانی خاص دفن میشود.
● در نظر نگرفتن، نادیده گرفتن ● مشرف بودن، چشم انداز داشتن
● تعمیر شده. بازسازی شده ● سرحال
نشان دادن به تصویر کشیدن
تمام طول سال
● به طور سریع، شدید و ناگهانی ● بی پرده و بی تعارف
■ اسم: ● سیم پیچ ■ صفت: ● مارپیچ، پر پیچ و خم
● آرام و بی سر و صدا ● صلح آمیز
● چوب ● بیشه، جنگل کوچک
مشخصه
این املا غلط است Endeavour صحیح است، به معنی مجاهدت
لحظه به لحظه
●گلدوزی، سوزن بافی ( دوختن الگوها به پارچه ) ● پارچه الگودار ( گلدوزی شده ) ● آب و تاب، رنگ و لعاب
گستره، طیف
●شروع به کار کردن ( در ابتدا ) ● عازم شدن
● صدای پا, صدای قدم ها ( با ردپا اشتباه گرفته نشه که میشه footprint یا footmark ) □ follow in somebody's footstep پا جا پای کسی گذاشتن
● پیشنهاد دادن ● ارائه کردن
کمک در انجام کتری، دستی رسوندن
راحت، بی دردسر
■ فعل ● ملتفت شدن، متوجه شدن ● be/get noticed مورد توجه قرار گرفتن ( دادن ) ■اسم ● توجه ● هشدار
حال کردن با چیزی
مهارتهای مورد نیاز کاری رو فرا گرفتن، لم چیزی رو بلد شدن
مدت زمان طولانی، عملکرد درازمدت