پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)

بازدید
٢,٥٥١
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

محشر، معرکه، باشکوه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

● هنگامی که ● در حالی که ● اگر چه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در مجموع. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

با این همه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● برداشت ( فکری ) ● تقلید ● اثر، جای چیزی روی چیز دیگر ● ویرایش، چاپ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به وضوح

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

■ فعل: ● نسبت دادن، ربط دادن ● همراه شدن ( کردن ) ، مرتبط بودن ● همنشینی کردن، پریدن با کسی ( بار منفی داره معمولا ) ■ اسم: ● همکار، شریک ■ صفت: ● ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● پیش پرداخت، پیش قسط ● رهن، پول پیش ● واریز ■ همه این ها اسم هستند و می توان به عنوان فعل هم از هر کدام استفاده کرد به همین معنی، مثلا واریز کردن، پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

لایک کردن □ دقت کنید که thumbs اینجا s جمع گرفته و این مربوط به خود اصطلاح است نه خطای گرامری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

لایک کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشت کوتاه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

●خونین ● کوفتی، وامونده، لعنتی ( هم بار مثبت و هم منفی میتونه داشته باشه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

این جور چیزا. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

اینایی که معنی تکراری مینویسن فازشون چیه، یعنی اصلا ندیدین که پنجاه نفر نوشتن "قرنطینه" یا فکر میکنید مثلا "قرنطینه"شما فرق داره یا چی؟؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سلیقه زنانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تا حدی، بخشی، کمی تا نسبتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

■ اگر down متعلق به خود فعل باشد ( فعل ترکیبی ) : ● مایوس کردن، زیر قول زدن He let me down. He was supposed to lend me her car. ● ضد حال زدن ■ اگر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

■ اسم: ● پروژه ■ فعل: ● تخمین زدن ● بیرون زدن ( از چیزی، از جایی ) ● نمایش دادن فیلم بر روی پرده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

●تزیین ●دکور، دکوری البته اینم فارسی نیست اما واقعا مناسب ترین معنی که پیدا کردم هست، در واقع چیزی که تو خونه به عنوان دکوری نگه داری میشه و ابعاد کو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● معدن ( روباز ) ● صید، شکار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

●معتقد ( کسی که اعمال دین خود را به جای می آورد. مثلا: A practising Catholic ● کسی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است، مثل: A practising archi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● معتقد ( کسی که اعمال یک دین را به جای می آورد ) Practicing Muslim یعنی مسلمان معنقد ● شخصی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است. Practicing d ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

به هیچ عنوان معنی "مقیاس" نداره، موندم آبادیس چرا هی نوشته مقیاس! ● واحد درسی، بخشی از یک دوره آموزشی یا آزمون ( مثلا speaking یک ماژول از آزمون آیلت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب جلویی ( برای کیف و کوله، معمولا عامیانه میگیم زیپ جلویی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● ضد آب ( صفت ) ● بارانی ( اسم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یک روزه، به مدت یک روز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سمبل و نماد یک تیم یا سازمان که به شکل عروسک یا لبلس حیوان نما پوشیده میشود و اعتقاد بر این است که باعث خوش شانسی میشود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

محفظه و ظرفی که با اشیائی پر شده و برای نشان دادن سبک زندگی حال حاضر به آیندگان در مکانی خاص دفن میشود.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● در نظر نگرفتن، نادیده گرفتن ● مشرف بودن، چشم انداز داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تعمیر شده. بازسازی شده ● سرحال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

نشان دادن به تصویر کشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تمام طول سال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

● به طور سریع، شدید و ناگهانی ● بی پرده و بی تعارف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

■ اسم: ● سیم پیچ ■ صفت: ● مارپیچ، پر پیچ و خم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● آرام و بی سر و صدا ● صلح آمیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● چوب ● بیشه، جنگل کوچک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مشخصه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

این املا غلط است Endeavour صحیح است، به معنی مجاهدت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

لحظه به لحظه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

●گلدوزی، سوزن بافی ( دوختن الگوها به پارچه ) ● پارچه الگودار ( گلدوزی شده ) ● آب و تاب، رنگ و لعاب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

گستره، طیف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

●شروع به کار کردن ( در ابتدا ) ● عازم شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

● صدای پا, صدای قدم ها ( با ردپا اشتباه گرفته نشه که میشه footprint یا footmark ) □ follow in somebody's footstep پا جا پای کسی گذاشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● پیشنهاد دادن ● ارائه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

کمک در انجام کتری، دستی رسوندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

راحت، بی دردسر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

■ فعل ● ملتفت شدن، متوجه شدن ● be/get noticed مورد توجه قرار گرفتن ( دادن ) ■اسم ● توجه ● هشدار

پیشنهاد
١٣

حال کردن با چیزی

پیشنهاد
٣

مهارتهای مورد نیاز کاری رو فرا گرفتن، لم چیزی رو بلد شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

مدت زمان طولانی، عملکرد درازمدت