پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)

بازدید
٢,٥٥١
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● فقط ● تازه ( قید زمان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● به علاوه. . . ● به غیر از. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

صفت: ● اصلی، عمده اسم: ● مدیر مدرسه ( امریکن ) ، مدیر دانشگاه یا دانشکده ( بریتیش ) ● مدیر اجرایی ● مجری اصلی یک گروه موسیقی، رقص، . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

یه سر جایی رفتن ■ معمولا برای فواصل کوتاه یا وقتی خود مقصد زیاد مهم نباشه میگن Make a trip اما برای فداصل طولانی یا وقتی میخوای بگی دقیقا رفتی فلان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

داخل، از درون

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اسم: ● فراخوان ●درخواست پول به منظور کمک ● درخواست تجدید نظر ● جذابیت فعل: ●درخواست کردن، به طور جدی اعلام نیاز کردن ● درخواست تجدید نظر کردن ● جذا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● بنا نهادن، تاسیس کردن ● رابطه برقرار کردن با شخص یا کشور ● فهمیدن حقیقت، ته توی چیزی را دراوردن ● خود را اثبات کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آقا این فعل establish هستش ، ما اصن stablish نداریم بلامیسر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نقش کلیدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

و همچنین. . . در ضمن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣١

از دیرباز. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

درک کردن ( شرایط سخت کسی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به ته کشیدن، غرق کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Turn to somebody به کسی روی آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدرک، گواهی علمی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دوستان دقت کنن اگر walkover به صورت یه کلمه باشه یا walk - over, اونوقته که معنیش میشه: ● مسابقه یکطرفه، برد آسان اما اگر جدا باشه، walk over, اونو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

تماشای دیدنی ها، سیر و سیاحت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● رفت و آمد ( کردن ) به محل کار ● تخفیف دادن مجازات ● مبادله کردن ( پول با چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● استقبال ● پذیرش ● مهمانی، دعوت ( به مراسم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

●درب پشت پنجره از جنس چوب یا فلز برای جلوگیری از ورود نور یا دزد به داخل خانه ● شاتر دوربین عکاسی ( که اجازه تابش نور لحظه ای برای فیلم یا عکس رو مید ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

عبارت وصفی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

Coherence : انسجام ( کلی، برایندی ) Cohision: انسجام ( درونی ) در مورد یک نامه، متن یا انشاء میتوان انسجام بین پاراگراف ها ( رابطه عقلانی بین ایده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصلاح کردن، برطرف کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● کار کلاسی ( معمولا در مدارس خصوصی ) ● آماده کردن ( شدن ) ، مهیا کردن ( شدن ) ■ مخفف preposition یا همون حرف اضافه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● مخلص شما اگر بخوایم معادل فارسیش رو بگیم بیشتر همین معنی رو میده، چون تقریبا در نگارش نیمه رسمی ازش استفاده میشه، در نگارش رسمی میگن yours faithful ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● عقیده، نظر ● نشانه ● Suggestion of sth یعنی مقدار کمی از چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

صدا مضمون، محتوا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● گردهمایی ● پیمان نامه ● عرف، عادت اجتماعی ● قاعده ادبی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

●مرور کردن ( نکات مهم یک مبحث یا جلسه ) ■ دوستان دقت کنن که معنی جمع بندی نمیده، تنها بازگویی آنچه گفته شده هست.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● ارائه دادن، بیان کردن ● پول جور کردن ( دست و پا کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

■فعل: ● ایده ها یا فکر ها رو روی هم گذاشتن، هم فکری کردن ■ اسم: ● جرقه ذهنی، ایده ناگهانی ● تشویش ناگهانی افکار، ناگهان ناتوان شدن در تفکر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامربوط بودن با چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع بندی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام دادن، گفتن و یا فهمیدن چیزی به درستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

انجام دادن، گفتن و یا متوجه شدن چیزی به درستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● شعف ( حالتی در چهره ) ● پرتو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

تمثیل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Metaphor هستش، آخرش "e" نداره، دقت کنید معنیشم میشه استعاره، تمثیل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پود سفید رنگی که همراه کافه میخورن ( به جای شیر )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در ادامه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش گذروندن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مدتها. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سراپا، محض

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به طور کاملا مقیدانه ( یعنی حتما و طبق برنامه انجام میشه اون کار )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

چرت کوتاه ( نه حتما بعد ناهار! )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چرت کوتاه ( معمولا بعد از ناهار )