پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩١)
● غلاف گیاهی ( مثلا غلاف لوبیا که دونه های لوبیا توشه ) ● قطعه جدا شونده از سفینه فضایی ● باک یا محفظه سوخت یا مواد دیگر که معمولا زیر بال هواپیما ن ...
■ اسم: ● خبر دست اول ● ملاقه ■ فعل: ● با ملاقه یا مشت چیزی را ورداشتن ● اولین نفر در درج خبری بودن
● آسیاب کردن ● تیز کردن ( چاقو، قیچی، . . . ) ● سابیدن ( مثلا سابوندن سیگار به لبه ای به منظور خاموش کردنش ) ● دندان قروچه کردن ● حرکت نمایشی اسکیت ...
مدت طولانی تری
بیشترین استفاده رو از چیزی بردن، بهترین بهره رو از کاری بردن
تو این مورد
همیشه ی خدا
آزار دهنده، کلافه کننده
اگر در مورد استخر باشه یعنی "طول" Swim laps= طول استخر
بنزینی، موتوری یا ماشینی که بنزین مصرف میکند
گازوئیل
● گازوئیل ● ماشین یا دستگاهی که گازوئیل مصرف میکند ( در صحبت محاوره ای البته )
جون مادرت. . . ، جون هر کی دوست داری. . . Oh, for crying out loud, just listen to me.
I don't mind: فرقی نمیکنه برام. . . I wouldn't mind: بدم هم نمیاد. . .
● رخت ( لباس شسته نشده یا اتو نشده ) ● رخت شویی، خشک شویی
● به میزان زیاد، قابل توجه ● ذاتا، اساسا
1. نوسانی 2. هیجان انگیز و لذت بخش
● نگرانی ، اظطراب ● تنش ( نیروی فیزیکی ) ● نگران شدن ● تاکید کردن بر روی چیزی
گروه مورد مطالعه
از لحاظ دامنه و وسعت
قید چیزی ره زدن
قابل قبول، قابل هضم ( از نظر درکی )
با این همه. . . ، علارغم. . . ( چیزی که گفته شده )
the period of time directly following the present
● در نظر گرفتن ● فکر کردن ( پیش خود ) در مورد چیزی
حالا چرا "ناهار" خوری؟؟؟ آیا جایی تو انگلیسی اشاره شده که مخصوصه ناهاره این اتاق که خبر نداریم؟؟ یعنی طرف حتی یه سرچ ساده تو دیکشنری انگلیسی نمیکنه و ...
دوستان از اونجایی که تو آبادیس وقتی کلمه ای به اشتباه هم چسبیده نوشته بشه دیگه نمیشه جداشو نوشت مجبور شدم بینش نقطه سیاه بزارم، اما منظورم همون "wal ...
در مسیر مشخصی ( از پیش تعیین شده )
در کل
این کلمه املایش Conversely است نه conversly که اینجا اومده، اما معنیش میشه" از طرف دیگر" یا " در سوی مقابل"
گول زننده
به مانند. . .
دوستان این واژه یک اسم است نه فعل و به معنی " هزینه" یا " خرج" ،
صامعی نداریم که
● از الان به بعد مترادف from now on
ناخوشنودی، نارضایتی ● توجه کنید که این واژه یک اسم است و نه صفت. متضاد آن هم میشود contentment یعنی خشنودی
شم کسب و کار داشتن، استعداد ذاتی در فعالیت های اقتصادی داشتن
تو ایران میشه "مدیر اداری"
Toe: یکی از انگشتان پا Toes: انگشتان پا Big toe: انگشت شست پا
بهم زدن رابطه، دیگه با کسی نبودن
تکون نخور
Bitchin بِچِّن
Blabber حرافی کردن
لذا. . .
به انگلیسی: nerd انصافا بیست نفر اومدین اینجا معنی فارسی "خرخون" رو تبیین و روشن کنین!؟ یه چیز جدید بگین خوب لامصب
● مستحق چیزی دانستن ( در معنای مثبت ) ● نامیده شدن ( در این معنا همیشه مجهول به کار میره )
دانش آموز یا دانشجویی که حداقل یک ترم را گذرانده است ( ورودی جدید نیست )
ول کردن
آمار چیزی را داشتن، پیگیر وضعیت بودن
برچسب نام