پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)

بازدید
٢,٣٨٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

گیج و سردرگم شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

یک شرکت آمریکایی که دارای تعداد زیادی کافه در آمریکا و سایر کشورهاست و به سرو انواع قهوه و نوشیدنی گرم با کیفیت معروف است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کالاهای duty - free به کالاهایی گفته میشه که به کشور دیگه ای برده میشن بدون اینکه بهشون مالیات تعلق بگیره، مثلا سیگار، الکل. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قانون وضع کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در معنای فعل: ● نشانی دادن ● مخاطب قرار دادن ● رسیدگی کردن ● نطق کردن، سخنرانی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

● دوستان، املای صحیح این واژه emission است، نه emmision معنی: ■ آلاینده ■ انتشار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● لوبیا ● دانه میوه ( مثل دانه کاکائو که برای ساخت شکلات استفاده میشه ) ● قسمت برجسته آلت تناسلی زن ( چوچول )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

( فکر میکنم که ) همینطور است. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Deep fat fryer: سرخ کن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● خالی کردن ( آب یا هر مایعی ) از چیزی ● خالی شدن از انرژی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● خیساندن ( در آب یا هر مایع دیگر ) ● دوش ( گرفتن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● آب کشی چیزی یا دهان ( با آب خالی ) ، با آب شستن ● رنگ مو، رنگ گذاشتن مو ■ هم اسم اسم هم فعل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

بازسازی و نوسازی ● "اصلاح" ترجمه مناسبی برای این واژه نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

افشا کردن، لو دادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● فورا، بی معطلی ● در محل حادثه ( اتفاق ) ● در جای خود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

یکی از معانی: ● هیئت مثلا: Board of directors هیئت مدیره Board of government هیئت دولت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در معنای فعل: ● تهیه کردن، عمل آوردن ● مورد بررسی قرار دادن ● پردازش کردن

پیشنهاد
٠

● چیزی که باید بهش توجه کنید این است که. . . ● چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

از آن مهتر اینکه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در همین حین. . . ، همزمان با آن. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یک نمونه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دررارتباط با. . ، با توجه به. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نام های. . . ، از جمله. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● همچنین: The ceremony was perfect. Likewise, the food was delicious. ● همان را، همانگونه He took his hands up and told me to do likewise. ● و هم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دیدگاه من. . .

پیشنهاد
٥

دیدگاه من در مورد این موضوع این است که. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

به عقیده من . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

عمیقا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تو این دوره زمونه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

●Whereby که میدونین میشه "که به موجب آن"، اینجا هم thereby هم همون معنی رو میده با یه فرق کوچیک، اینکه یه "صورت میپذیرد" یا "بدست می آید" ریزی هم اخر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گرد، دایره ای ● گسترده، دارای رنج وسیعی از انواع مختلف چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● شهری سازی، گسترش شهرنشینی اما خود "شهرنشینی" میشه urbanism

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به طور گسترده، به طور عمده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگه وصل باشه اسم هستش به معنی "گریز"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● در کل، در مجموع، به طور کلی ● be at large: متواری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تشخیص دادن، آشکار ساختن در واقع چیزی که فهمیدنش سخت نیست و نیاز به زحمت نداره، بنابراین ترجمه هایی مثل " پی بردن " و یا " کشف کردن" زیاد مناسب نیست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انواع، تنوع

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نظر رسیدن، تصور شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یکی از معانی اسمیش: خوراک مالیدنی گیاهی ( مقل کره گیاهی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

املای درست: margarine معنی: کره گیاهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

یه عالمه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تولید مثل ● تربیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● رکیک، توهین آمیز ● ساده ( از نظر ساخت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

عرق یک محصول مثل کشمش یا کاکائو

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قرص کوچک و کشیده ( مستطیلی اما گرد ) از نان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩٧

خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن: ●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه یا مثلا: ● دوبا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

یک سال کش دادن چیزی، نرفتن ( در واقع قبل از انجام کاری )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● مشاور حقوقی ( بریتیش ) ● فروشنده دوره گرد ( امریکن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● در نتیجه، نتیجتا من نمیدونم دوستان چه اصراری به ترجمه" در آخر امر" برای این واژه دارن همچنین میتویم بگیم: As a result of something. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

باز با این همه. . .