پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤١٦)
ضروریات
● تیم یا وسیله دو نفره ● دوچرخه دو نفره ○ این واژه اسم است، نه صفت
به شکل معنی داری، به طور قابل توجهی
دو تا معنی داری که خودتون با توجه به جمله باید متوجه بشین و اونقدری فرق داره معنی هاشون که راحت بتونید تشخیص بدین: ● مربوط به ، در ارتباط با ● به ن ...
یعنی بره ( ادامه بده ) تااااااااا. . . .
to like the sound of something: حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی
حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی
● پول، غذا و در واقع شرایطی که در اون با برآورده شدن اون نیاز ها میتونید زنده بمونید.
فضای مجزا
دارای تخفیف یا قیمت پایین ( برای گروه خاص )
● آشفته کسی یا چیزی شدن ( به قول معروف "دامن از دست برفتن" در ادبیات فارسی، در واقع بار مثبت دارد ) ● به فنا رفتن، از بین رفتن
● قشقرق make a fuss: قشقرق به پا کردن
بگردی دنبال. . . ( انجام کاری یا ترتیب دادن چیزی )
● tamper with something: دستکاری و انگولک چیزی بدون اینکه دانش استفاده یا کار با اون چیز رو داشته باشی ● tamper with somebody: تحت تاثیر قرار دادن ...
● گاو نر بالغ، گاو نر اخته ( در زبان گیلکی و منشا این واژه نیز کاملا از زبان گیلکی برگرفته شده. در زبان گیلکی: گاو نر بالغ: ورزا گاو نر جوان: کرام ...
● راه انداختن، به کار انداختن چیزی اگر گفت: get something working یعنی تعمیر یا راه انداختن چیزی که قبلا باهاش کار کردی
تعمیر یا راه انداختن چیزی که قبلا باهاش کار کردی
قدرت و اختیار را دست کسی دادن، قدرت و اختیار در دست کسی بودن
شیک و پیک
Up front: پیش پیش، به صورت پیش پرداخت Upfront: صریح و رک
طرف واژه نامه های آخر کتابا رو ( هر کتابی که دم دستش بوده ) گذاشته جلوش و هی از اون کپی پیست کرده اینجا، فقط برا اینکه تعداد واژگانشو افزایش بده!! ام ...
از صفت sound و به معنی ● صحیح و سالمتر
تکثیر کردن ( گیاه ) ، انتشار دادن ( دروغ، نظر، باور. . . )
( این مبلغ ) در میاد برات
در اومدن ( بالغ بر قیمتی شدن ) ● it comes out at 46 dollars per week. این در میاد هفته ای ۴۶ دلار
شُرشُر کردن
بزرگراه های چند طبقه ( روی هم )
مهم و مفید بودن، ارزش داشتن Be of no value: بی فایده بودن، ارزش خاصی نداشتن
مطالبه خسارت از بیمه ( همون استفاده از بیمه ماشین )
یکی از معانی: روزی ، معیشت
با توجه به اینکه . . .
زهرا خانم، " لغو کردن" مربوط به scrap هستش، اِسکِرَپ Scrape: اِسکِرِیپ خراشیدن تو هچل افتادن
American: familiarize British: familiarise
اگر با شغلی بیاد به عنوان "کمکی" معنی خواهد داد، Kitchen hand : کمک آشپز
کمک آشپز
حد و مرز برای چیزی مشخص کردن ( قائل شدن )
قسمت بیرون زده دودکش آجری از سقف خانه، بدنه بیرون زده دودکش از سقف ( البته نه دودکش حلبی یا سیمانی مربوط به بخاری، بلکه بیشتر منظور شومینه است )
حساب سپرده که ازش سود میگیری و معمولا هم برای مدت طولانی پولت تو بانک میمونه و مثل حساب جاری نیست که هر وقت بخوای بتونی پولتو ورداری
جان دوباره ( گرفتن )
ترابری
● تمهیدات ● آذوقه و مایحتاج
کوچ نشین کوچ نشینی
Be credited to sth: به حساب چیزی گذاشته شدن
با توجه به ( وجود ) . . . ، با در نظر گرفتن . . .
Hit on something: چیزی به ذهن خطور کردن، چیزی به ذهن رسیدن
فهم و قبول چیزی
مفاد ( مربوط به قرارداد ها یا توافقات )
اگر صفت باشد: همیشگی اگر اسم باشد: گیاهی که چندین سال عمر میکند
a part of a town that is next to an area of water such as a river or the sea
فشردگی