پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨٠)

بازدید
٢,٥٣٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

nimble

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● جا این "جا" میتونه یه محفظه، مادگی ( مثلا سر پیچ لامپ یا پریز ) ، ظرف و هر چیزی باشه، در کل اون چیزی که تو فارسی بهش میگم یه "جا" برای چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

● مورد استفاده قرار دادن ( به طور خیلی موثر ) ● تجهیزات و سرباز ها رو به جایی که نیازه بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● خراب کردن، از بین بردن ( معنوی یا مادی ) he wrecked his chance of promotion. the hurricane wrecked our old house. ● کشتی یا وسیله نقلیه که به شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

treasure: گنج treasure trove: گنجینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

a group of animals that includes cows, buffalo, and bison, that are often kept for their milk or meat: گاو، بوفالو، گاومیش و . . . که برای تولید گو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

● قبلی ، پیشین ● زودتر، پیش تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● used to sth: کاری یا چیزی که قبلا انجام میشده و به جور عادت قبلی He used to see visit his grandma قبلنا میرفت به دیدن مادر بزرگش ● be used to: عادت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● try

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

be central to: محوریت چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

●factual : حقیقی ( اما نه صرفا واقعی ) actual=real : یعنی واقعی در واقع، حقیقی چیزی هست که استنباط میشه و درست هم هست، اما واقعی یعنی به وقوع پیوسته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● نامحتمل ● ناجور، برخلاف اون چیزی که انتظار داری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● بازیگران ( یک مجموعه یا فیلم یا نمایش ) ● قالب ( البته دوستان توجه کنند که منظور خود محفظه قالب نیست، بلکه اون چیزی هست که حالت دهی شده در ادن قال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبتنی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

this is not the case with. . . در مورد . . . صدق نمی کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُپُّن، بن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور کلی هر رشته یا بندی که با کشیدنش بهم، یک محفظه تنگتر یا بسته میشه، مثلا کش شلوار یا بندی که روی برخی کیسه ها جهت بستن درب کیسه استفاده میشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یک دست ( در مورد سطوح ) هموار ( در مورد مسیر و راه ) خوش طعم ( در مورد نوشیدنی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● my nearest and dearest : your family, especially those that you live with or are very involved with اگر بخوایم خودمونی معنیش کنیم بهتره بگیم: " ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جسور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دعا say blessing: دعا خواندن ask blessing on sb: دعا کردن برای کسی ● اتفاق خیلی خوب ( که از روی شانس یا رحم پرودگار باشه ) it was a blessing that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گول چیزی را خوردن ( حیله، فریب ) ، در دام چیزی افتادن ● خاطرخواه کسی شدن، به دام عشق کسی افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخ زدن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای همدیگه، آشنا کردن دو نفر با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگه باشه: hool them up آشنا کردن دو نفر ( جنس مخالف ) با هم دیگه، جور کردن یک رابطه آشنایی برای دو نفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و سرخال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قبراق و تردماغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه نوع سبک موسیقی هم هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● always being pleasant مثل رفتار ملایم و خوشایند ● not changing suddenly مثل: آب و هوای یکنواخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تصویب یا صادر کردن ● make an issue of sth: مطرح کردن چیزی، مورد بحث قرار دادن چیزی ● موضوع، مساله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محل پارک ( که معمولا در پارکینگها علامتگذاری و خط کشی شدند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل قفل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

give something a tug or tug something: ناگهانی و با قدرت کشیدن چیزی ( مثلا زیپ چمدان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

has a lot in its favour: مزیت های زیادی داره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر ۲۴ ساعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تحت تاثیر قرار دادن و وادار کردن به داشتن یک حس خاص در مورد. . . Her sense of humor disposed me to like her. ● dispose of sth /sb از شر چیزی خلا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسایط دیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تامین مالی شده، کمک شده ( از نظر مالی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معارفه ( صحبت و سخنرانی که به منظور آشنایی افراد با شخص یا سیستم خاصی ایراد می شود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● to change to the other side in a competition or disagreement پیوستن یا هواخواه شدن برای طرف دیگر در یک بحث یا مسابقه ● to make a social visit to a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

narration: روایت to do narration: روایت گفتن quotation: نقل قول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

quotation narration: روایت to do narration: روایت گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی ( چربی ) خوک اما اگر داشته باشیم: larded with something یعنی پر از چیزی بودن، شامل تعداد یا مقدار فراوانی از چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hoof