پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)

بازدید
٢,٣٦٨
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

● تفاوت دو یا چند چیز ( جوری که قابل تشخیص بشه این تفاوت و به چشم بیاد ) مثلا وقتی رنگ ها توی یک عکس کنتراست خوبی دارن یعنی کیفیت رنگا و تفاوت قسمت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ostracize از چشم عموم و دیگران انداختن، بایکوت کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

hassle

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

● طنین انداختن His voice resonated in the empty church ● درست به نظر رسیدن The thing that I resonated with as a kid was that you always had special ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

hawk

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١٢

● آخه قربونتون برم، این ترجمه سایت کمبریج از این واژه هست: having good moral qualities and behaviour کجای این نوشته "با تقوا"، " پرهیزکار"، . . . چر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

● put off sth : به تاخیر انداختن چیزی . we put off the celebration ● to be put off: تو ذوق خوردن، زده شدن I was really put off when he explained th ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

● قابل ارزیابی ○ اکثر دوستان عزیزم " ارزیاب کننده" ترجمه کردند که برای این ما واژه evaluator رو داریم، البته حق میدم به عزیزان چون پسوند ive در انته ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● ( بهترین ) راه پیش رو

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

precipitously

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

retention

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی بی توجهی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

toward: امریکن towards: بریتیش هیچ فرقی هم با هم ندارن، اما معنی ها: ● به سوی she stood up and walked toward/towards him. ● نسبت به He is usually v ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● شست کسی خبردار شدن از چیزی، باخبر شدن از چیزی یا کسی که کار نادرستی داره انجام میده

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دوستان عزیزم، برای جعبه ابزار، لغت tool box رو داریم که مناسب تره، برای tool kit بهتره بگیم "کیف ابزار" یا از این کاور های برزنتی که ابزار ها توش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

● با مثال بهتره: You don't happen to have a cookery workshop, do you? جسارتا ( احیانا ) کارگاه آموزش آشپزی ندارید که، دارید؟

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

most often

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

commuting commute : رفت و آمد کردن به جایی

پیشنهاد
٠

sort out

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

حالا چرا اقوام محترم و بعضا نامحترم که همسایه هم هستن اینقدر تلاش میکنن که گیل و گیلک رو بچسبونن به خودشون، عجب پس گیل طبریه؟؟؟!! یا لره!! اون موقع ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● در واقع همون onshore میشه دوستان لازم به ذکر هستش که بر مبنای دیکشنری کمبریج، این لغت به معنی منطقه ای داخل دریا اما نزدیک به ساحل هست ( نه توی خشک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

● مکمل ● اضافه، اضاف ( مبلغ یا برگه روزنامه )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

پویا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دویدن اداره کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیمان، معاهده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبه بلندی یا پل یا هر سازه ای در ارتفاع را بالا می آورند ( با نرده یا میله ) برای محافظت و جلوگیری از پرت شدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکویی که روش می ایستن و کار انجام میدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٧

● اگر اسم باشد: دسیسه، توطئه ● اگر فعل باشد: شیفته و مجذوب چیزی بودن، هنیشه دنبال چیزی بودن، معمولا هم این شکلی میاد: be intrigued by something/some ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● اگر منظورتون "درگیر بودن، پر از مشغله بودن" هست: I'm tied up I'm rushed off my feet I have a lot on my plate ● اگر میخواید بگید " وقتم تمومه، دیگه ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I'm tied up I'm rushed of my feet I have a lot on my plate

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

be a matter of opinion نسبی و سلیقه ای هست، بسته به نظر هر شخص متفاوته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

● نوع آشپزی، روش پخت مثلا: japanese cuisine Iranian cuisine تلفظ: کُزیین تکیه: بر روی " ز"

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

preservative

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار شاقی بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tempting وسوسه انگیز , اغواکننده irresistable مقاومت ناپذیر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بزرگترین بخش چیزی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: pomegranate تلفظ: پُمِگرانِت تکیه بر روی: پ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

extremely کاملا، شدیدا، به طور نهایی و کامل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

induction فرایند آشنا کردن شخصی با یک محیط یا محل کار و همکاران The manager has arranged for her an induction programme .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

● هجوم یا حرکت دیوانه وار و غیر قابل کنترل، ( عین رفتار بعضی از حیوونا مثل گربه تو مواقعی که جایی گیر میفته و خودشو اینور اونور میکوبه یا وقتی حمله م ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در مورد خود: دست بالا گرفتن خود در مورد دیگران: احترام بالایی قایل بودن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

علی الخصوص

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٥

مهارت های تعاملی ( بین افراد ) ، مثل روابط اجتماعی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسی که فکرش کوچیکه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

whereas

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر واضح تر بخوام بگیم ( بگیم ) ، . . . به طور واضح تر، . . . .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

● لزوما نباید حشره باشه دوستان، میتونه هر جانداری باشه، مثل نوزاد قورباغه larvae= plural form of larva

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

حشره یا جانداری که از تخمش درومده اما هنوز نوزاده و خیلی کم تحرک حتی بچه قورباغه