پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٩)

بازدید
٣,١٠٠
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو بشنید بهرام پالاى خواست یکى جامه خسرو آراى خواست‏

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیتی جهان مادی - گیتی=مادی was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd pad āzarm ud grāmīgīh wistāx ma bāš čē pad mē ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 ) و چون تو دیدی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تار=تارو مار / ترت و مرت و ترتن و مرتن راندن و کشتن ، تار/تاره/تاران/تاراج/ تار=قهر تار=نثر/نشر تارشن و تارانش از تارش افتاب روشن پیدا شده این جه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انداختن بسیار معانی دیگر دارد ش. ربختانه دهخدا نیاورده - نیانداخته کار و جامه مبر ز هر گونه گفتیم و انداختیم سر انجام یکسر برین ساختیم اندازه گیر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرون را در پهلوی uz میگفتند همین به ترکی هم رفته و یازیه شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گر بان = گر بان - گر را امروزه بسیار جاهابه گویش گوناگون هنوز میگوییم در پهله فارس ( کهکیلویه و فارس و بوشهر ) میگوییم آسمون من جرت میان جرت - جر - م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سره ان پارسی است دهخدا هیچ زبان نمیداند ایضا برگرفته از ایذا/ایدا/ایدون پارسی است هر چند که شمارک خود باز راندم ٭ مرا تو ماندی، بر تو موقوف ماندم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترکاره - تره کاریهر خوراک که در ان سبزی و میوه باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پلخمون باید گویه دگری از فلاخن/ فلاخون / پلاخوون /پلخمون باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میز/میَزد/بچم نذری /مهمانی است همچنین مهمان و ابزار مهمانی دادن را نیز میز گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوچ در میهن ارز جایی به جای دگر و برگشتن به انست مهاجر را به پارسی آواره گفته اند ud kē wēmārān ud armēštān ud kārdāgān rāy spinǰānagīh kunēd. ( Ank ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

پایکار =وکیل /زیردست/ پیشکار من این تخت را پایکار ویم همان از پدر یادگار ویم. فردوسی دگر نیک تر دوستداران او کدیور مهین پایکاران او. اسدی. بد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لای لاییدن لایش لایه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوربختانه دهخدا بسیاری چیزهارا نادرست گفته دارنده در پارسی اداره کننده است و داشتن اداره کردن است همچنین دارنده بچم بازدارنده نیز است مالک و صاحب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پهره گویه دیگر این واژه هاست پهله فهله فهرج پهرگ پرهه پلهه پلخه پلخ بلخ پرسه پرثه و پارسه پارس و پهلو و پرثو است این همه واژه ها گویه همند همچنین نام ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سنجد گرگان. سیلانه. شیلانه. چیلان. چیلانه دار . چیلانگ/. ارج. درخت شیلان. درخت شیلانک. تبرخون. سنجد جیلان. سنجد گیلان سنجد جیلان. : سنجد چیلان به د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرنبغ = فرنه بغ - فرنه =خورنه - مانند زر زری زرانَه زَرَنَه = فری فری فرانه فرنه = فرنه بغ درخشش فرهی خدا است بسیاری سرانه و ترانه روانه را سرَنَه و ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو انیران است یکی انغران /انیران انگران/انغزان/انیران/انارام/انغره رئوچه که روشنایی بی کران است سفندارمذماه رفته تمام به روزی که خوانیش انیران نام ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی سنگ در پارسی یعنی نیرو و توان و پتانسیل در شاهنامه بسیار امده و انرا هنگ نیز میگفتند انرا میتوان برای باتری نیز گفت حتی از انجا که بسیا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عارف طاهری برادر کسی که چیزی نمیداند باید پژوهش کند انگاه سخن گوید فرمودید حرارت از حر است و چون حر دوواژی است عربی نیست با تو چه میتوان گفت حر دو وا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رژه/رسه/رشه/رجه/رشن=نظم، ترتیب، قانون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپه نوزادی و کودکی است و بزرگی و رسیدگی را کلر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا گفته �|| گمان میکنم یکی از معانی این کلمه حرکت و جنبش بوده در مقابل سایه که معنی آرام داشته است. شتاب ( مقابل سایه ، آرام ) � شیب بچم اضطراب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیب بچم زیر برابر پیشنود انگلیسیsup است همچنین شیب/شیو/شِو بچم محری اب و سرازیری نیز است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کالف /آمو/آمل / بلخه/پرخه/پهله/پرسه. این همه چرت ننویسید چرا اندکی پژوهشگری نمی کنید نخست انکه آمو کوتاه شده آمل است و چون ل را ناپدید کردند امُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آرک =آوردن /آوردنی میگویند آرک میاره برک میبره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان = خالی - خلا - به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رامند گویه دیگری در راوند است و ان رها وند است که به تازی انرا مضاعف گویند -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خستوه ستوه نسوه ستیه ستیز

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنرا باید غژآگند/غزآگند/خزآگند بچم خزآگنده یا ابریشم اگند نوشت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرچه انرا از پنبه یا پشم یا ابریشم یا ابره یا پر اگنند غزآگند است رختخواب بالش بالین نهالی و هر رخت که در ان چیزی اکنده اند گژآگند است

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ازغ در پهلوی به چم شاخه است در نوشته های پهلوی شاخه را ازگ/ازغ میگویند برای همین است در پهلوی تاتی هیزم را ازگ میگویند هرگونه شاخه را ازغ گویند

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیزه/نیز/مکرر/ سمنرخ بدو گفت کای پارسی چو تو کشته ام نیزه در بار سی همان نیزه بخشندهٔ دادگر کز اوی است پیدا به گیتی هنر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسْک وبه بستی کوَسْک و گروهی آنرا توَسْک نامند. توَسْک ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مشت با وازگان مس و مساج انگلیسی همریشه است mass/massage=مشت /جِرم/انبوه/توده در اوستایی نیز مرز/مریز . مردmarz/mrz/marez/mard امده marz/mrz/marez/ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهرآشیان بهتر بود که بگوییم در افغانستان که پارسی را بهتر و سره تر از ما میدانند تیردان را ترکش میگویند گر این تیر از ترکش رستمی است نه بر مرده بر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چر در پارسی از بسی بنواژها می اید ۱ - چر/چش/کش/چژ/چاشت/اچار بچم تغذیه و لذت و نوشیدن ( چون باده کشی ) /مزه است ۲ - چر/جار/سرو/کل/چیر/غر ( غرش ) بچم ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گشت تغییر رنگش گشت مزه اش گشت سال نگشته بر میگردم زن میگرم سی کاکام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چفت و چفته خمیده و کج همیشه تا چو زنخدان و زلف دوست بود ز روی گردی گوی و ز چفتگی چوگان هزار مهر مه و مهرگان و جشن وبهار به خرمی بگذار و تو جاودانه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت به درفش و سایبان نیز گفته میشده درختی زدند از بر گاه شاه کجا سایه گسترد بر تاج و گاه تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر بر او گونه گون خوشه های گهر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوند=از نوید = نوید برابر خبر و آگاهی و شناخت است و نوند آگاهی اورنده و تیز هوش است نوند=تیزرو نوند=نالان / غریو / نوان نوند=اسپند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر که با تو بجنگ گشت دچار با ظفر نزد او یکیست هرب فرخی از اتفاق بد شکر خادم با غلامی چند بشغلی بمیدان سرای امارت آمد با عبد الجبار دچار شد و عبد ال ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی انچه را که واژگان یک زبان را با ان مینویسند دبیره نام دارد و انچه که با کشیدن گچ یا خامه پدید میاید نامش به پارسی. کشه و کشگ است از ان رو وا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناوه همان است که در تازی انرا سطل میگویند و ناوه کشی را میدانیم. با اینهمه ناوه در این سروده تواند که تاوه نیز باشد و تاوه کشی و توه کشی تا کنون از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهیجد / بهیجاد - بئیجد/بئیجاد/بیجاده

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پارسی را باید از پهلویان ( سره ایرانیان ) اموخت بنگریم رکاب و ردیف را چه گویند سخنور گوید پا بنه سر پایلم بشی پس ترگم خوی دار دلبرم کرد جونه مرگم پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در استان فارس توره =شغال/روباه تور=توسن /سرکش/جانور وحشی ضد اهلی تور بیابان /تور دشتی یار توره تور دشتی تی بد شد از ما گشتی یارا چه خواهیمان کرد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تور /دود/توره/دوده واژی اریایی است بچم رسم و سنت است د در پهلوی به ویژه در اران و اذربایجان وارمنستان خراسان به ت و ر میگردد مانند شنید/شنیر. جهود/جه ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توره به پارسی به چم لگام و عنان اسب است