پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣١٧)

بازدید
٢,١١٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا هیچ از اندازه نگفته جز افکندن - اندازه انداخت و براورد است سنگی انداخت و اندازه شد انداختنش - اندام همه کار به اندازه آنست نشاید کار بی ان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گشت تغییر رنگش گشت مزه اش گشت سال نگشته بر میگردم زن میگرم سی کاکام

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چفت و چفته خمیده و کج همیشه تا چو زنخدان و زلف دوست بود ز روی گردی گوی و ز چفتگی چوگان هزار مهر مه و مهرگان و جشن وبهار به خرمی بگذار و تو جاودانه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهرآشیان بهتر بود که بگوییم در افغانستان که پارسی را بهتر و سره تر از ما میدانند تیردان را ترکش میگویند گر این تیر از ترکش رستمی است نه بر مرده بر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر که با تو بجنگ گشت دچار با ظفر نزد او یکیست هرب فرخی از اتفاق بد شکر خادم با غلامی چند بشغلی بمیدان سرای امارت آمد با عبد الجبار دچار شد و عبد ال ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی انچه را که واژگان یک زبان را با ان مینویسند دبیره نام دارد و انچه که با کشیدن گچ یا خامه پدید میاید نامش به پارسی. کشه و کشگ است از ان رو وا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناوه همان است که در تازی انرا سطل میگویند و ناوه کشی را میدانیم. با اینهمه ناوه در این سروده تواند که تاوه نیز باشد و تاوه کشی و توه کشی تا کنون از ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهیجد / بهیجاد - بئیجد/بئیجاد/بیجاده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخت به درفش و سایبان نیز گفته میشده درختی زدند از بر گاه شاه کجا سایه گسترد بر تاج و گاه تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر بر او گونه گون خوشه های گهر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپه نوزادی و کودکی است و بزرگی و رسیدگی را کلر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیتی جهان مادی - گیتی=مادی was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd pad āzarm ud grāmīgīh wistāx ma bāš čē pad mē ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

- ud ka tō dīd kē dādwarīh ī rāst kard ud pārag nē stad ud gugāyīh ī rāst dād ud dranǰišn ī frārōn guft, ( Anklesaria, 1913, p. 31 ) و چون تو دیدی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انداختن بسیار معانی دیگر دارد ش. ربختانه دهخدا نیاورده - نیانداخته کار و جامه مبر ز هر گونه گفتیم و انداختیم سر انجام یکسر برین ساختیم اندازه گیر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرون را در پهلوی uz میگفتند همین به ترکی هم رفته و یازیه شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پالا بچم پال و پالیدن و پروردن است و هم اکنون در پشتو و بسیاری بهجه های بلوچی و پامیری گفته می شود و واژه فال عربی نیز از همین ریشه است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو بشنید بهرام پالاى خواست یکى جامه خسرو آراى خواست‏

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پهلوی نیز به چم کاستی است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در طبس نیز دهنه کاریز را فرَونگ گویند وهنگ نیز دهنه کاریز است به پارسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موی گردن اسب و شیر نر را فش گویند و یال گردن است پشوتن همی رفت پیش سپاه بریده فش و یال اسب سیاه. گرفتش فش و یال اسب سیاه ز خون لعل شد خاک آوردگاه. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موی یال ( گردن ) را فژ/بش گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه توان کرد؟ بودنی می باشد تاریخ بیهقی بودنی وبود بچم قضا و قدر است و معنی فلسفی دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوست بختیاری سی که به چم دیدن است از سی/سیل/سید /هید/وید ( ریشه دیدن ) امده . سی را در همه ایران میگویند ایران و افغانستان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیر/تیر/دار است و سدیر /سه دیر /سه تیر و سه دار است و پادیر / پادار است و این دار به چم نگاه داشتن است پادیر را وانه و مانه نیز گویند - سه دیر را سه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهان و مال جهان سر بسر خنیده تست بشهریاری و فیروزی از خنیده بچر فرخی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باستان به چم قدیم و همیشه است bāstān ud har gāh ummēd ō yazadān dār ud dōst ān gīr ī pad tō sūdōmandtar hād. ( Jamasp - Asana, 1913, p. 59 ) باستا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آونگ - آونگان - آویج - آویزه - آهنگ - آخته - گلاویزان - اویخته - فرازده بر طراز آخته پویه کند چون عنکبوت بر بدستی جای بر، جولان کند چون بابزن ستای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گمانم این واژه چون واژ قناد پارسی است و سره ان نتاف است پنبع را نتافته میکند هرچه را رشتیم بازش پنبه کرد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر گیشه در پارسی بازه و کوشک است

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وزیدن پارسی حرکت است امدن واژگان عربی مایه ان شده که امروز گمان کنیم وزش تنها برای باد است همانگونه که باد پارسی هوا است باد به چم هوا و باد هردو است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بودن در پهلوی و اغاز پارسی دری به چم شدن است انچه اکنون شدن میگوییم به چم رفتن است فرو بود رستم ببوسید تخت که ای نامور خسرو نیکبخت -

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی و اری بسیاری د ها به ل میگردند مانند درد/لرت. دمبه/لمبه . بدست/بلست اینک بنگریم در پارسی دری بلوچی پشتو سورانی کرمانجی و دگر زبانهای اریا. و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کالف /آمو/آمل / بلخه/پرخه/پهله/پرسه. این همه چرت ننویسید چرا اندکی پژوهشگری نمی کنید نخست انکه آمو کوتاه شده آمل است و چون ل را ناپدید کردند امُ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرک =آوردن /آوردنی میگویند آرک میاره برک میبره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنگ به پارسی و پهلوی ساق پا باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهوان = خالی - خلا - به مال و قوت دنیا مشو غره چو دانستی که روزی آهوان بودند آن پرآرد انبان ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رامند گویه دیگری در راوند است و ان رها وند است که به تازی انرا مضاعف گویند -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به قبطی و مصری فول و به عراق جرجر معرب گرگر و سریانی و کوفی کرانیس و قوابادس و به لغت سجزی کالوسْک وبه بستی کوَسْک و گروهی آنرا توَسْک نامند. توَسْک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیزه/نیز/مکرر/ سمنرخ بدو گفت کای پارسی چو تو کشته ام نیزه در بار سی همان نیزه بخشندهٔ دادگر کز اوی است پیدا به گیتی هنر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در سروده مولوی پرده ای نیست برده ای است سنایی غزنوی از روستایی به نام ابرده یا برده بوده ابرده روستایی از غزنه بود برمدار از مقام مستی پی سر همانجا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشگون از نشگ است

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گمانم سرمد همان سرآمد باشد که معنی همیشگی گرفته ازل - ابد همان اسر - اپد است نا سر - نا پای است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خستوه ستوه نسوه ستیه ستیز

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنرا باید غژآگند/غزآگند/خزآگند بچم خزآگنده یا ابریشم اگند نوشت

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرچه انرا از پنبه یا پشم یا ابریشم یا ابره یا پر اگنند غزآگند است رختخواب بالش بالین نهالی و هر رخت که در ان چیزی اکنده اند گژآگند است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریز و پروز ستردن موی از سر و پاچه با اتش و فریش نیز گویند - فریش کردن ؛ بریان کردن : ز فربهی به کمالی که گر فریش کنم رود دونایژه روغن از آن دو لخت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

برذون وازه پارسی است و لغویان عرب انرا پارسی دانسته اند و پیوسته هنگامی این واژه را به کار برده اند با واژه ای عربی انرا تعریف کرده اند و پیداست که د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستوه رنجور غراب بین نایزن شده ست و من سته شدم ز استماع نای او منوچهری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگونه که شادروان دهخدا گفته است بدخوانی نیست بیکم گویه ای از بجکم است و ان در پارسی باستانی بسیار بوده چون یسن و جشن