پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٢,٩٤٦
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داد به چم قانون و نهادن است ز خورشید تابنده تا تیره خاک گذر نیست از داد یزدان پاک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فاریاب و فاراب را پاریاب ، فاریاو و پاریاو ، پاراب ، فاراب نیز آمده است. فارسنامه ابن بلخی گوید : خشت و کمارج دو شهرند در میان قهستان گرمسیر بغایت و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا وکزازی ایدن را برای امدن نمونه اوردند که یزدان پاک ازمیان گروه برانگیخت ما را [ فریدون ] ز البرز کوه بدان تا جهان از بد اژدها بفرمان و گرز من آ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل انگیز =داوطلب زیر همین واژه نمونه های بیهقی را بنگرید

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل انگیز نیز مانند دلخواه میتواند دو چم داشته باشد هزار سوار گسیل شاه و بفرمان، و پانصد سوار نیز دلخواهان امدند هزار سوار فرستاده شاه بود و پانصد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهمورث که برابر واژه ذهن خواست بابرهای پهلوی در پهلوی با درون سر و کار دارند مینویسم ōš ud wīr ud bōy ud axw ud mārišn ud sōhišn ud šnāsag ud warm ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرات را در پارسی پالات و ارنگ میگفتند was tāzēnd ō ēn ērān dehān ī man ohrmazd dād tā arang bār, hād būd kē frāt rōd guft; tā ō gawrān ī asūrestān m ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوم =سلطح بر= بلندی - برز بوم و بر = پستی و بلندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهر ساربان در خراسان بسی خسرو نامور پیش از او شدستند زی بندر و ساربان دیباجی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اردبیز به قیلون گفت دو سِمَه داری گفت تو خو او وامیداری سمه/سمگ/سمْچ=سوراخ

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بومهن و بومهین نیز امده بومهن میتواند از. بوم مهن/مثن=لرزه و یا بوم هن/هین =لرزه/حمله/سیل/هجوم باشد hēnīh یعنی �دشمنی، هجوم، حمله�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از نمونه ها ریک کوتاهه اریک / اریغ است اگر شاخ برخیزد از بیخ نیک تو با شاخ تندی میاغاز و ریک ( اریغ ) فردوسی ریگ/ریک/ریو/ریچ همان ارث و غنی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوعلی سینا و بیرونی هر دو در نوشته های پارسیشان نهادن را برابر فرض نهاده اند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رامه رامش و کامش کامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارگر موثر کاری نگردد چنین آهن از آب تر نه آتش برو بر بود کارگر نیامد سخنها برو کارگر بفرمود تا رفت لشکر بدر که آن زهرشد بر تنش کارگر گر اندیشه ما نی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سریش همان سرشم و سرشته= خمیر است و سریش را چون سریشنی است سریش و سرشم گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام=اندام - به اندام یودن - به نظم بودن - تراز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای خداوند بکار من ازین به بنگر مر مرا مشمر ازین شاعرک لاس و دلوس ابوشکور بلخی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خر که در خرمهره و خرچنگ و خربط میاید گویی با کرا از یک ریشه اند و خر که در پس پرخاشخر و کشخر میاید دگر گشته گر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودپسندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودبینی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زه =تناسل زه/جیگ=وتر/رشته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه هزاروش است پهلوی ان نمیدانم چیست اسیم همان سریانی عظیم است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستایش بچم ستودگی و منقبت هم هست و تنها ستودن کسی نیست که هر شاه کو را ستایش بود همه کارش اندر فزایش بود بپرسید کس را از آموختن ستایش ندیدم و افرو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسرا خسروی این که به سفت و سخت و اینچیزها میگویند جیر همان جیر ( لاستیک ) است - لاستیک را زانرو جیر گویند لاستیک را جیر گویند چرا که از انگم /ژدو/زید ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تالش یک واژه دارند که به ان وش میگویند وش دگر گشت ور و گر است میگویند اتش گر گرفت یا اتش ور کردیم وش دگر گشته ور و گر گرفتن است در پارسی ر به ش م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم فندق پنجیر و ویشگون است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انرا باید بدین دوگونه نوشت که نخستین اوستایی است و دومین پارسی دری - ویسپه رتو/ویسپه رد بچم همه ردان - گشت رد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

موره همان که انرا مور نیز گویند نویه نوفه مویه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هروی در ابنیه ارد که بزبان بهری خراسانیان کَوَندَه گویند - در کاشمر و سبزوار و بردسکن کوند و در نهبندان ترّک و در طبس تژگ گویند در شیراز انرا کرکو ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی آن ارته و اشه است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشوند آ در پارسی پهلوی برای چند چیز آید یکی برابر نا است مانند آنیک=ناخوب/بدی. آکار=ناکاری. دگر پیشوند آ که کار پسوند آ و پیشوند ب کند مانند اکار =ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماکیان را چه راحت از خایه چون خُرُه تاج برد و پیرایه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برز درستش بَرز است و بُٰرز هم میتوان گفت گرز هم پیشتر اینگونه بوده بدینها بنگریم بالای برز / برزبالا اینها را باید بَرز گفت همچنین که بَرزین و اتشک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوپه/هوپه/هوبه/سوبه در پهلوی به چم سفت و کفت ودوش و شانه است و نام شاپور ذوالاکتاف زا هوبه سوپه /سوپه خوب میگفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترانگل - انگل تر - تر انگشت -

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نز روی عزیزی است که چون مرکب شاهان رائض ننهد بر سر خرکره همی مخ اگر بر سر خرکره مخ نمینهند از گرامی بودگیش نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورد نیایش نیست ورد از و رود و ارد هست و به معنای دعایی کهه عادت شده گرفتند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوک را در پاره ای جاها به چم پر و انباشته بکار میبرند میگویند یک گونی پوک زر داشت بر باد داد - زمستانی یک خیگ پوک شیره و یک خیگ پوک روغن خوردیم. .

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جریدن/دریدن یکی رخت نو بر تن به مهمانی میرفت در راه جری پیش امد گدار نبود خواست بپرد دید راه دراز است و جامه اش تنگ با خود اندیشید شلوارش در اورد و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دس=ده در پارسی سمنان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهل /پهل وازهای به چم حلال عربی است از من پهلست قاتل من -

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژنام بستگان همسر به پهلوانیزبان ( همه زبانهای ایرانی ) خسر است به هنجار پهلوزبان ( هنجار زبانهای ایرانی ) س/ه بهم ه /ی بهم خ/ه نیز بهم گردد ایدون چ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاطر ، همان واژه ستر ( ستور ) است. ستر، چتر، گتر، قتر، قاتر و. در هندی قچر گفته میشد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باریاب و بخس ( بش/دیم ) هر دو پارسی اند بخس بچم خیساندن است و در پهلوی بسیار امده

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر=دمپایی پای آزادگان نیابد سُر. رودکی کیک دریاچهٔ من افکندی وینکت سنگ اوفتاده به سر خشک ریشی گری کری نکند هان وهان چاردست و پای شتر انوری واژ پهلو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر وندی برای نشان دادن جدایی و استقلال چیزی سرخدایی=دولت مستقل سرزمین=قاره سردار سررشته سرجدا سر = اضافه باقی چند سر میدهی =چند اضافه میدهی ای ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مزدور مزد ور است هر کسی که مزد میگیرد کارگر .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوا از سو ( =روشنی ) بچم فردا پارسی است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو دادی رخنه در قلب بشرها فَن ِ ابلیس را بهر تنیدن آن لگدکی دفع خار او کند حاذقی باید که بر مرکز تَنَد. شگفتا چگونه در نیافته اند که این تنیدن بچم ر ...