پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٤٠٤)
قلیچ = قلیج = گریج و گریگ است و گرا در پهلوی و پارسی دری برنده است و گریک نیز بچم برنده است و بی گمان شمشیر ر برنده است - این ریشه پهلوی انست انانی ک ...
قرم واژه عربی است و از زمان جاهلی بوده که هم معنی شهوت میدهد و هم گوشت و هم ضخیم و کلفت و ساق هم عربی است این واژه ایرانی ساز است اما هر دوساق و قرم ...
جقه باید دگرگون شده چکه باشد چرا که جقه بسیار به چکه ( قطره ) میماند
باز بلبل چنگ زد در پرده های تنگ گل در اصول فاخته بلبل پریشان گشت باز. امیرخسرو بلبل از اوراق گل کرده درست منطق الطیر و اصول فاخته . امیرخسرو انرا س ...
دوستی که گفتند بوی میشنوم - برادر نخست باید بدانید که شنودن از کجا امده شنودن واژه ای پارسی است و ان از خشنود است و در پارسی باستانی واجی بوده میان خ ...
ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی کاستی در این بیت ستم است
در اوستا خوردن آتیتاathita و در سنسکریت اسas, آسه�śe ودر لاتین ad, ed در انگلیسی و ارمنی و هیتی و لاتین نیز خوردن از Eat امده همچنان که واژه edible ا ...
واژه � تاش � گویه دگر � دار� است در پارسی واج�ر� به �ش�میگردد چون برگرد/برگشت. دار/داشت. دار بچم پرسداری/پرستاری=همداری است پسوند �دار� به گونه �د ...
بارگی هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است ...
خدای زمین و اسمان گواه است داشتم درباره آن بالا و خوبانش تالشان و اران و دیلم و گیلان و آذربایجان لنکران و گروسان و مهرانیان ومرداویز و جستان و هسودا ...
این واژه شوربختانه عربی هست ( افسوس چقدر دوست داشتمش گمان میکردم کردیه ) ما واژگانی مانند انار انجیر اسپ را هنار و هنجیر و هسپ میگوییم در همه جای ایر ...
گواره برابر پارسیش است
ساوالان نیست ان سواران است
من در این به هاز بسیار اندیشیدیم هیچ کدام از اینها نیست و چیزی به نام هازیدن نداریم در این سروده میگوید به از این کن نظر حال من و خویش بهاز بهاز پ ...
آوار از آور =ایوار است همین واژه آور سپس خاور نیز شده و آوار غریب غربت و دور کرده شده و ان همه معانی گرفته شده و ان اوار که بچم حساب است از آمار امده
روا - رونده - روان -
سرد به ترکی قش میشود و در قشقلاق نیز انرا میبینیم و سرد و سردین و سرین پارسی است سردین خنک - و در پارسی د - ی جای هم نشینند چون شهریارشهردار ماده مای ...
خیابان بر گرفته از نام خدابان/خذابان/ خیابان هرات است و نخستین بار انجا را خیابان خواندند در تاریخ بیهقی تألیف ابو الفضل محمد بن حسین بیهقی ( 385 - 4 ...
و مثال داد تا اشتران و اسبان رمک را نزدیک تر گرگان آرند، تاریخ بیهقی
عالی قاپو یا در همایون در یا در والا باب عالی به دربار عثمانی و صفوی میگفتند و قاپ واژی یونانی است بچم دروازه و در و فیثاغورس برگردان باب الشمس را در ...
در پهلوی به گوسفند نیز پس میگویند که بز گویه دیگر انست - دوست بختیاری داریوش نخست هخامنشی میگوید نئیم کام تی پث کَرَئَیش نیمَ کام تی ( تو - در ) ...
بانبشنان بانبشن/ پانبشنان پانبشن زن و برابر شاهنشاه باشد و بانوان بانو نیز گویندو در اوستا مانو - به سغدی وانو ( وامبَن ) و در پهلوی بانوگ /پانوگ بود ...
بدوسیدن اصل انست
واژه پارسی برابر سیل عربی هین است هین از کوهسار دوش به رنگ می هین آمد ای نگار می آور هین. دقیقی. هینی به گاه جنگ به تک خاسته ز کوه هین بزرگ بازنگر ...
مهست نام پسر است و مهستی نام دختر مهست یعنی نخستین
گمانم با ویران یکیست
سام همان سهم است
پارسی ان بومهن است
این واژه پاژ است و نه تاژ آن را درست نخوانده انند پاژ و پاژه خیمه است خسرو غازی آهنگ بخارا دارد زده از غزنین تا جیحون پاژ و خرگاه. بهرامی
علی باقری هیچ کس نمیگوید هین شما و هین دارا نیست - خان هم از سان گرفته نشده خان از شان گرفته شده و شان شاه است و هم اکنون در هورامان و میان لکها شان ...
پارسی ان رهاوند میشوند در النقض امده که نام راوند رهاوند بود و ان به پارسی مضاعف است
پرهیب و داهول - این ایرزاد چه اندازه چرت مینویسد نمیداند ریشه ملخ، میگ، میگو هرسه مدگ است به ملخ میگ و به میگو نیز ملخ دریایی گویند - شبح دگر گ ...
برادر کهمره ای از شما دگر زشت است ندانی بهبهان لر نیستند زبانشان مانند کهمره ای یک زبان پهلوی ویژه هست و دیگر انکه ارجان /ارگان/ارغان ربطی به ارژن ند ...
دوستانی که درباره گفت گفتند نخست انکه ت در همه گویه های گفت و گوت و وت و وخت واخت و نمونه های دگر شناسه است و از ریشه واژه نیست بهتر است وازگان را با ...
دوست عزیز هرچه در شاهنامه امده پارسی نیست شوربختانه بسیاری در شاهنامه دست بردند و واژگان پارسیش را به عربی برگردانده اند و بسیاری هم بیتهای بیخود بدا ...
نیزه بچم نیز همان نیزه بخشندهٔ دادگر کز اوی است پیدا به گیتی هنر
خن ستاک خنیدن و خنیا و خندیدن است وبه چم اوازه و خوشی و رامش است واین خ پیشتر واجی میان خ و ش بوده است و اکنون خند سند شند در واژگان فرخنده و خشنود و ...
خش خشور خسور خسوره خسُر خشامن خشو خسیره به چم پدر و مادر شوی و زن است
اما هار که در نهج البلاعه امده است و خُذِلَ الْایمانُ فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ� راستی رها و ستونهایش خوار و پست گشت این هار همان هار پهلوی و لری و خوار ...
گدی خواهش /گدایی در بدی و کدی توئی منحوس ساستاسا و ساسیا آسا. فرالاوی
به سجاد برادر ترجمه و تردد پارسی نیست و در انها تر پیشوند نیست ریشه تردد رد است دگر انکه ترا را ر زمان ما از ترانس گرفتند و انرا به فارسی اوردند و گم ...
دار همانگونه که در شهردار و سردار پیداست بچم اداره کننده مدیر سرپرست ، گرداننده ، توانگر، نگه دارنده ، پاسدار است انکه میدارد - چنانکه در این سروده ه ...
بسی واژی از گسی و گسیل است و ان را بسیر نیز گویند
کسانی که میگویند ساق پا پارسی است در پارسی انرا پاچه و زنگ و ستیم گویند ساق عربی از ساق سوق سایق است که به چم پیش راندن است همانگونه که نام ران در پا ...
در اینجا بوته بچم آماج است بر آن تیر کز شستش آمد به در سوی بوته شد راست مانند زر. سلمان ساوجی بوته بر عارض آن نگار نهاد دل ما را به عشق خار نهاد. ...
کویژ نیز امده در ام الکتاب اسماعیلی امده
گویا خمودن با خموج/خموش از یک ریشه باشد
هاز و هازیدن گویه دیگر ساز و سازیدن است در پارسی بسیار دو گویه از یک وازه را هم قافیه کرده اند
بجکم هر استان و ایوان و زمینه را بجکم گویند کمان بجکم تیر است استین بجکم دست است بیکم و پچکم و پچکم پشکم بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم کم ...
دوست بختیاری سی که به چم دیدن است از سی/سیل/سید /هید/وید ( ریشه دیدن ) امده . سی را در همه ایران میگویند ایران و افغانستان