پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٢,٩٤٢
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

غنده را غندل نیز گویند که به عربی رتیل است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ز رستم سخن چند خواهی شنود گمانی که چون او به مردی نبود اگر رزم گرشاسب یاد آوری همه رزم رستم به باد آوری همان بود رستم که دیو نژند ببردش به ابر و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در بیدادگر ، بی دادگر نیست بیداد گر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاه غزنین چو نزد او بگذشت چون دویژه بگردش اندر گشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیخسته همان پَی خسته است خسته زخمی نیست کوفته است و کوفته و پایمان را در سغدی خوسته و خسته میگفتند کوفته و کوبیده و کوییده که ریشه ان کو است از خو خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیخستن=فشردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیوه را کی بود بیوگانی بنواژ کت/گد/خت/هت در پارسی مِلک است از خانه و مزرعه و باغ و ده گرفته تا یک شاهنشاهی بزرگ میتواند باشد و سروری آن را کدیوری و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه زنجی است و شادروان دهخدا و دگران نام ابوالعباس و همچنین نام نویسنده مهذب الاسما را که از ارگ زنجی سیستان بود به نادرست ربنجنی خوانده اند زنج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دژن تنها تیز و تژن باشد و رود تجن را بخراسان و طبرستان نیز تجن گویند چرا که تند است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تژن همان تجن است که هم رودی در خراسان و هم در امل است و تژن تیز و تند باشد و هر خوردنی تند را نیز تژن و دژن گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی چون با شعرا مرد بکاود و ستیزد چون بر کس و کون زن خود کارد کیکیز. فرهنگ اسدی کیکی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام این آهنگ شیواتیر است که نام ارش کمانگیر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اینچنین واژه ای درپارسی نداریم و ان تَحَجُّم عربی است و از سروده خاقانی نیز پیداست که همین واژه عربی است نه کرکس فرخج و نه زاغ تحجم است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوذر همان گیاه جودر است و نه جو ذره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُد آکنده هامون و گردون همه زمرغان چفاله زغرمان رمه گرشاسپنامه ز مرغ و آهو رانم به جویبار و به دشت از این جغاله جغاله وزان قطارقطار. عنصری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بکن گردکوه و دز لنبه سر سرش زیر گردان، تنش را زبر ممان هیچ کاندر جهان دز بود نه یک توده خاک هرگز بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشن دستگاهی نهاده فراخ یکی کلبه سازیده بر پیش کاخ بمن داد زین گونه دستارخوان که بر من جهان آفرین را بخوان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شفترک شیر بایدش نتوان خرد را داشت بی دایه احمد اطعمه شیرازی همشهری و پس رو بسحق

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیزه او وصلت قلوب گسیده نیزه او صحبت رقاب گرفته وطواط

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حنجر او صحبت رقاب گرفته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بشخلیدن - بش خلیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

غولین همان است که زمان ما به ان غوری گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذر خراد همان آذر فَرَّنَه بغ است که جای فرَّنَه ، اذرخَرَّنَه وآذر خراد و آذرخرّین و آذر خرَّداد و آذر خرداد نیز توان گفت توان گفت که پو واپسین بچم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری نیز خازه گویند و غزسه به غزیدن یا خزیدن گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زوش هم تندی است و هم عشق و این ب دگر گشته جوش است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از زبان هیتی گرفته شده Hittite 𒄑𒆳𒋫𒀀𒀠 ( kurtal - , kartal -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستبی ری و دستبی همدان دو دست بزرگ بودند که هریک بیش از نود روستا داشت و دستبی همدان را گاهی دستبی قزوین نیز مینامیدند ابن فقیه گوید دستبی ری و دستبی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پین/بند هردو از یک ریشه و بنواژ آن پد/بد/پت است دیده اید برخی جای چیدن چیندن میگویند ریشه چیدن چد و ریشه زدن نیز زد/جت است چد، جت، وید، افشادن، مادن، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر ورجا ارج و ارز یا برز بود انرا ارجمند و ارزمند و برزمند میگفتند بیگمان ورجا چیز دگر است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گویی برخی از قزل باشان بنشت ترک نداشتند مانند همین استاج لو . استاج استاگ - استاگ باید واژی پارسی باشد.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

در ترجمه تاریخ تبری امده آن که خراسانیان و وَرَزْرودیان ) �خدیز� میگفتند �. . . و خدیژ به زبانِ ماوراالنّهر کذبانو باشذ. . . . � �سعید عبد العزیز م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرزمین برابر پارسی قاره است. قاره سر زمینیست، سرزمین زمینیست سرخود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالشت. [ ل ِ ] ( اِ ) نوعی پول در تداول مردم چین. اسکناس. پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می فرستاد فرود سرای بدست من و من به اغاچی خادم میدادم و خیرخیر جواب می آوردم و امیر را هیچ نمیدیدمی سریع در کردی میگویند خیرایی روناکی =سرعت نور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در دست نوشتهای کهن و نوشته های تاریخی انرا شیدان نوشته اند ( مانند چیدان و شیران ) برای نمونه در پارس نامه این بلخی و پارس را چندین مَرغ است مرغ شیدا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چَهره=چرخه چهره ریسی=چرخه ریسی/نخ رشتن با دوک یا چرخ نخ ریسی - چهره= چرخ \ریسندگی سره چرخ، چهر است مانند سرخ سهر چرخ ، چهر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

کورش جان اگر وازه شناسی و دانش همینجوری بود که تو میپنداری همه استاد بودند - هیمه تا هنگامی که نسوخته هیمه هست همین که اتش گرفت خورگ/ خورنگ است میتو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

افراشت افراخت افراز است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم غن در این سروده همان سنگ روغن گیری باشد و خواستش از پیچش سنگ روغنگیران است و نه دستابرنجن بر سر هر رگ تافته گیسویی پیچیده بر دستش بکردار غن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همشیره به چم همداد است کسانی که شیرخوارگیشان بیکدم بوده

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همشیره همداد و همزاد است هرکه به کودکی زمان شیرخوارگیشان بیکدم بوده بدو گفت بهرام کای شیرمرد چنین یاد بهرام با تو که کرد چنین داد پاسخ مر او را فر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا چه اندازه بیراهه رویی دارد پابند - گرو - گروگری - گرفتار - پاینده پیمان - وابسته پابسته سخنور شیراز گوید گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یلان= یله - ازاد - دخترو یلون یلون میرد او انبار دل میگد راهش بگیر مشکشو وردار

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اچ ترکی است اچمز ناگشا . اچار = گشا/گشاینده. کلید در پارسی نیز وازه اچار است و هیچ پیوندی با اچار ترکی ندارد. اچار پارسی به چند چم است یکی ا - چار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوابیدن=خوابانیدن بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم بتابید روی و بخوابید چشم از این جادوئیها بخوابید چشم بجنگ اندر آئید یکسر بخشم. هر آن کس که او از گن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دار همانگونه که در شهردار و سردار پیداست بچم اداره کننده مدیر سرپرست ، گرداننده ، پرورنده ، توانگر، نگه دارنده ، پاسدار است انکه میدارد - چنانکه در ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُشک در زبان مردم استان فارس ( تنها شهر شیراز در شصت هفتاد سال پیش دگر نمیگویند ) به معنی موش است همچنان که زنبور را موش میگویند مُشک=موش موش=زنبور ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزند ههر چیز که چیزی را آژده وانباشته کند - آژندن وآژیدن آجین کردن است آژدن و آژن چون زد و زن و زند است آژیدن و آژندن آژن و بیاژن بفرمود کآهنگران ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در این سروده نیوشه از شنیدن نیست از نوش است - و در این سروده یا نیوشه از نوش و یا به نوشه است مرا امروز توبه سود دارد چنان چون دردمندان را نیوشه م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوراق نا درست است اوگار درست است