پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣١٧)
پوک را در پاره ای جاها به چم پر و انباشته بکار میبرند میگویند یک گونی پوک زر داشت بر باد داد - زمستانی یک خیگ پوک شیره و یک خیگ پوک روغن خوردیم. .
در فارس فند هم ترفند است و هم مانند - گویند فند مار و اژدها چون مار و آزدهاست
در روستاهای شیراز یعنی گود و ژرف - یکی به دوستش گفت فردا بیکارم گوده ات اماده ان بیام سیت درخت بشونم گفت برو گوده بوات بشون که غیلن
پاسخ به محسن نقدی برادر من نه اینگونه باشد شتر تاختن نخست انکه انبارشتن پیوندی با باریدن ندارد . ان نیز جهت دار کردن نیست ان در انباشتن همان هم ...
ما هرگز باشتن نداریم ما انباشتن/انباردن داریم بنگر انباردن و انباشتن چیست برای اینها نیاز به وازه سازی نیست انبار و انباشتن پرکردن نیز است مانند گا ...
برای کامل نمیخواهد وازه بسازید خود واژه پر / پرنا. بوَنده/بوندگ. سپر/سپریگ/سپریغ . کامل شدن و کامل کردن و تکامل نیز چنین امده uspurrīgīhistan, uspurr ...
قاطر ، همان واژه ستر ( ستور ) است. ستر، چتر، گتر، قتر، قاتر و. در هندی قچر گفته میشد
باریاب و بخس ( بش/دیم ) هر دو پارسی اند بخس بچم خیساندن است و در پهلوی بسیار امده
ناوه کپه آوند تاوه
مزدور مزد ور است هر کسی که مزد میگیرد کارگر .
تو دادی رخنه در قلب بشرها فَن ِ ابلیس را بهر تنیدن آن لگدکی دفع خار او کند حاذقی باید که بر مرکز تَنَد. شگفتا چگونه در نیافته اند که این تنیدن بچم ر ...
سر=دمپایی پای آزادگان نیابد سُر. رودکی کیک دریاچهٔ من افکندی وینکت سنگ اوفتاده به سر خشک ریشی گری کری نکند هان وهان چاردست و پای شتر انوری واژ پهلو ...
دهخدا گفته به دربایست شعر تهَم گفته اند درست نیست این را میتوان هم تهم گفت و هم تهَم و هم تخم - ایا در تهمتن نمیبینیم - ان را تَخم نیز توان گفت رستخم ...
اوراق نا درست است اوگار درست است
آزند ههر چیز که چیزی را آژده وانباشته کند - آژندن وآژیدن آجین کردن است آژدن و آژن چون زد و زن و زند است آژیدن و آژندن آژن و بیاژن بفرمود کآهنگران ...
در این سروده نیوشه از شنیدن نیست از نوش است - و در این سروده یا نیوشه از نوش و یا به نوشه است مرا امروز توبه سود دارد چنان چون دردمندان را نیوشه م ...
داد به چم قانون و نهادن است ز خورشید تابنده تا تیره خاک گذر نیست از داد یزدان پاک
اگر ورجا ارج و ارز یا برز بود انرا ارجمند و ارزمند و برزمند میگفتند بیگمان ورجا چیز دگر است
پین/بند هردو از یک ریشه و بنواژ آن پد/بد/پت است دیده اید برخی جای چیدن چیندن میگویند ریشه چیدن چد و ریشه زدن نیز زد/جت است چد، جت، وید، افشادن، مادن، ...
چَهره=چرخه چهره ریسی=چرخه ریسی/نخ رشتن با دوک یا چرخ نخ ریسی - چهره= چرخ \ریسندگی سره چرخ، چهر است مانند سرخ سهر چرخ ، چهر
کورش جان اگر وازه شناسی و دانش همینجوری بود که تو میپنداری همه استاد بودند - هیمه تا هنگامی که نسوخته هیمه هست همین که اتش گرفت خورگ/ خورنگ است میتو ...
افراشت افراخت افراز است
به گمانم غن در این سروده همان سنگ روغن گیری باشد و خواستش از پیچش سنگ روغنگیران است و نه دستابرنجن بر سر هر رگ تافته گیسویی پیچیده بر دستش بکردار غن ...
بوم =سلطح بر= بلندی - برز بوم و بر = پستی و بلندی
شهر ساربان در خراسان بسی خسرو نامور پیش از او شدستند زی بندر و ساربان دیباجی
در دست نوشتهای کهن و نوشته های تاریخی انرا شیدان نوشته اند ( مانند چیدان و شیران ) برای نمونه در پارس نامه این بلخی و پارس را چندین مَرغ است مرغ شیدا ...
فاریاب و فاراب را پاریاب ، فاریاو و پاریاو ، پاراب ، فاراب نیز آمده است. فارسنامه ابن بلخی گوید : خشت و کمارج دو شهرند در میان قهستان گرمسیر بغایت و ...
دل انگیز =داوطلب زیر همین واژه نمونه های بیهقی را بنگرید
دل انگیز نیز مانند دلخواه میتواند دو چم داشته باشد هزار سوار گسیل شاه و بفرمان، و پانصد سوار نیز دلخواهان امدند هزار سوار فرستاده شاه بود و پانصد ...
تهمورث که برابر واژه ذهن خواست بابرهای پهلوی در پهلوی با درون سر و کار دارند مینویسم ōš ud wīr ud bōy ud axw ud mārišn ud sōhišn ud šnāsag ud warm ...
فرات را در پارسی پالات و ارنگ میگفتند was tāzēnd ō ēn ērān dehān ī man ohrmazd dād tā arang bār, hād būd kē frāt rōd guft; tā ō gawrān ī asūrestān m ...
دهخدا وکزازی ایدن را برای امدن نمونه اوردند که یزدان پاک ازمیان گروه برانگیخت ما را [ فریدون ] ز البرز کوه بدان تا جهان از بد اژدها بفرمان و گرز من آ ...
اردبیز به قیلون گفت دو سِمَه داری گفت تو خو او وامیداری سمه/سمگ/سمْچ=سوراخ
بومهن و بومهین نیز امده بومهن میتواند از. بوم مهن/مثن=لرزه و یا بوم هن/هین =لرزه/حمله/سیل/هجوم باشد hēnīh یعنی �دشمنی، هجوم، حمله�
یکی از نمونه ها ریک کوتاهه اریک / اریغ است اگر شاخ برخیزد از بیخ نیک تو با شاخ تندی میاغاز و ریک ( اریغ ) فردوسی ریگ/ریک/ریو/ریچ همان ارث و غنی ...
بوعلی سینا و بیرونی هر دو در نوشته های پارسیشان نهادن را برابر فرض نهاده اند
دهخدا چه اندازه بیراهه رویی دارد پابند - گرو - گروگری - گرفتار - پاینده پیمان - وابسته پابسته سخنور شیراز گوید گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایند ...
یلان= یله - ازاد - دخترو یلون یلون میرد او انبار دل میگد راهش بگیر مشکشو وردار
گویی برخی از قزل باشان بنشت ترک نداشتند مانند همین استاج لو . استاج استاگ - استاگ باید واژی پارسی باشد.
در ترجمه تاریخ تبری امده آن که خراسانیان و وَرَزْرودیان ) �خدیز� میگفتند �. . . و خدیژ به زبانِ ماوراالنّهر کذبانو باشذ. . . . � �سعید عبد العزیز م ...
سرزمین برابر پارسی قاره است. قاره سر زمینیست، سرزمین زمینیست سرخود
بالشت. [ ل ِ ] ( اِ ) نوعی پول در تداول مردم چین. اسکناس. پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از ...
اچ ترکی است اچمز ناگشا . اچار = گشا/گشاینده. کلید در پارسی نیز وازه اچار است و هیچ پیوندی با اچار ترکی ندارد. اچار پارسی به چند چم است یکی ا - چار ...
می فرستاد فرود سرای بدست من و من به اغاچی خادم میدادم و خیرخیر جواب می آوردم و امیر را هیچ نمیدیدمی سریع در کردی میگویند خیرایی روناکی =سرعت نور
استوا که میان زمین است پارسی است و با استوی عربی پیوندی ندارد و از دو ریشه جدا می ایند
خوابیدن=خوابانیدن بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم بتابید روی و بخوابید چشم از این جادوئیها بخوابید چشم بجنگ اندر آئید یکسر بخشم. هر آن کس که او از گن ...
دار همانگونه که در شهردار و سردار پیداست بچم اداره کننده مدیر سرپرست ، گرداننده ، پرورنده ، توانگر، نگه دارنده ، پاسدار است انکه میدارد - چنانکه در ا ...
خام لوک بار خر است شتر اگر بمیرد خام لوک بار خر است = بزرگ مرده اش به ناکسان می ارزد
گویا یاکت/یاکوت واژ کهن تر یاکند است و همان واژ کهن را عربان گرفته اند چرا که در پارسی بسیاری واژگان سپستر بدان ن افزوده اند مانند افشاند که در پهلوی ...
مُست هم گله مند و شکوه مند و ناخرسند است و هم خرسند و خشنود مکنزی در فرهنگ پهلوی خرسند و خشنودگفته به مستی رسید این از ان ان از این چنان تنگ شد بر د ...