پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٢,٩٤٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن نال نال وار نویده . عماره ( از فرهنگ اسدی ) . راه دین رو که راه دین چو روی همچو شاخ از برهنگی ننوی. سنائی. از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رستی=نعمت/خیر آزاد رسته از در و دربند حادثات رستی خوران به باغ رضا آرمیده ایم. خاقانی رستی همچنین دلیری ومحکمی وسختی نیز باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرامه=خورآمه/خورآمان/هورامان بچم مغرب است خرامه فارس مغرب کرمان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکهن =روزه خوان اودایم پر زایر و پر مهمان ور جز این باشد حقا که کند لکهن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکهن بچم روزه است گویی لگهن واگویه دگری از روزه است گویی روزه را روزن گویی ر/ل - و/گ - ز/ه - ه/ن گفته اند و در نامهای پارسی نامی دیده ام که گرچه چمی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این باره بیشتر کاویدم جایگاه ان بنزدیکی همدان در دشت بهار است یک منزلی . آنجا کوشک بهرام و مادر بهرام بود و بهرام در انجا شکار میکرد و در همان ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرج دای/ مرگ دای/ مرغ دای/ دای مرج/دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنگر که این غریژن پوسیده یاقوت سرخ و عنبر سارا شد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپه برون برد از رود ژرف بی کشتی گهر برآورد از سنگ خاره بی کهکان قطران توریزی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بفند گونه ای پارچه است روز هیجا از بر چابک سواران پروری از برای زین رخش خویش کمیخت و بفند سوزنی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چر/چیر/جار/سرو/کال آواز و نوا و سرود و اعلام و بانگ باشد و در پهلوی و پارسی دری بسیار آمده و تا کنون نیز در جای جای ایران بگونه گوناگون بکار برند چ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنکرد یا بنگرد آنگونه که یاقوت حموی اورده بچم مرکز و مصدر است وقال أبو معاذ: المخلاف البنکرد، وهو أن یکون لکل قوم صدقة علی حدة، فذاک بنکرده یؤدى إل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فیلتر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرهی/ناراهی بیچارگی براه میگوید درست میگوید

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنرا اذر خرّین و آذرفرنبغ و اذرخرداد و آذر کاریان نیز گویند

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برز بنواژ براز استی در پهلوی برزشن برازشن ( برز براز ) ، تبشن تابشن ( تب تاب ) ، ورشن وارشن ( گر گار ) وزشن وازشن ( وز واز ) برز براز /برزشن/برازش ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نهاپت/نافاپد/ناواپت واژی پهلویست ناها دگر گشته ناوا ناف/ناو/نوه، ا بچم ناف نوه و نسل و ملت و مرکز است ا است و پت هم همان پت/پد/بد پهلویست که در دنبال ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سوتام بس کن تو از خوردنی شاهنامه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دروای همان اندروای است بچم درهوا کوس را دل نی و دردی نه ، چرا نالد زار ناله زار ز درد دل دروا شنوند. دیگر دروای نیز دربای/دربایه/دربایست است گر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمستر پد Demister Pad برابر پارسش همان دم ستر پد است دم ستردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استیم و ستیم همانstem و stain انگلیسی است ریشه ان � استا � ( ایستادن ) است چون خون ایستاده است انرا ستیم یا استیم گویند پاچه و پایه و میان ارنج و مچ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرپرستی مکن سردهی تا توانی قبول که زود از تو گردند دل ها ملول نزاری

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مرا مغز خر داد خشدامنم که تا همچو خر گردن آرم به زیر چو خر نرم گردن نگشتم ازان مگر همچو خر گشته ام سخت ایر خسورا خسوزادگان ورا بگادم نشد . یرم از گ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

کبت=زنبور || گیر کردن. پیش رفتن نتوانستن : کبت ناگه بوی نیلوفر بیافت خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت تاچو شد در آب نیلوفر نهان او به زیر آب ماند از ناگها ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

کبت/گبت و باز بفرمود تا یکی جوال بزرگ از کبت سرخ پر کردند و ابروی را در آن جوال کردند تا بمرد. ( تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 6 ) . خلیة عاسلة؛ کبت پر ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نردشیر پارسی است در پهلوی هم نرد را نردشیر گفت اند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اننچه را امروز بیم میگوییم در پهلوی بَه هیم / بخیم / پخیم /و خیم میگقتند گمانم در عربی وخیم به خیم را از پارسی گرفته انرا به وخم و وخامه گردانده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیداست که شولیدن همان شوریدن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفتن ( کفیدن ) کافتن کوفتن کافت شکافت کفید شکفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصیل و خصیل هر دو لغت نادرست حصیل /حاصل هستند پارسی ان خوید/خید است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو دمب در نشته های پهلوی امده چون انگار از دو سو دنباله داره دو دنباله میگفته اند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دروشت و بیز درفش باشد بیز است و نه تیر ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان که به دروشت بتان چگلی کشت دلم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آید از باغ بی سرود و بازیج دستک بکراعه می برآرد ورتیج. زینتی ( از لغت نامه اسدی ) . گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم همچو ورتیج که در چنگل باز است اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کربال سره آن کربار است مانند رودبار و دریابار و باریاب و فاراب - بزمینی که کنار رود است و آب بر آن سار شود رودبار گویند و چون کربال کنار رود کر است آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در این سرود چمانه دوم جانور ( جمنده - جمبنده ) باشد چه لافی که من یک چمانه بخوردم چه فضل است پس مر ترا بر چمانه. ناصرخسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای کوته استینان تا کی درازدستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارده یا کاردین گونه ای گیاه است و از ان اش درست میکنند در ایران بویژه استانهای فارس و کهکیلویه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فزون=فزا/فزود/برفزود/افزایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از تک اسپ و بانگ و نعره مرد کوه پرنوف شد هوا پرگرد. عنصری وز چکاوک نوف بینی رستخیز دشت برگیرد بدان آوای تیز رودکی قلادید در لشکر افتاده نوف از آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه واژی پارسی است در همه انرا بکار میبرند کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدگیس/صدویس/صدگیسه درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا را چگویی به دهخدا نوشته نارو از نا رو نا رو ، ناروا است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

او پس از سوی بلشویک های روسیه که خواستار گرفتن ایران بودند و پیشتر هم به ایران تاخته بودند و پس از ان هم نشان دادند که دشمن ایرانند به ایران تحمیل شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرس/غراش گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاوخیز و کمخا هر دو پارسی مخمل است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هج/هچ/هش/سخ/شخ/شق/هق افرازه و افراخت را گویند و هر اف راست را و در پارسی هخامنشی هش/ هشی گفته بچم راست و درست و از آنست چک/چاک/سز/سغ/ساغ. ساز/سزا/چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشیدن آمد گل ، اگر باده گساری ، واخور بی باده ، نفس چند شماری ، واخور دی ، اقچه نداشتی نخوردی ، شاید امروز ، که گل به دست داری ، واخور ( حمید ...