پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٤٠٦)
رستی=نعمت/خیر آزاد رسته از در و دربند حادثات رستی خوران به باغ رضا آرمیده ایم. خاقانی رستی همچنین دلیری ومحکمی وسختی نیز باشد
خرامه=خورآمه/خورآمان/هورامان بچم مغرب است خرامه فارس مغرب کرمان است
لکهن =روزه خوان اودایم پر زایر و پر مهمان ور جز این باشد حقا که کند لکهن
لکهن بچم روزه است گویی لگهن واگویه دگری از روزه است گویی روزه را روزن گویی ر/ل - و/گ - ز/ه - ه/ن گفته اند و در نامهای پارسی نامی دیده ام که گرچه چمی ...
بیرهی/ناراهی بیچارگی براه میگوید درست میگوید
آنرا اذر خرّین و آذرفرنبغ و اذرخرداد و آذر کاریان نیز گویند
برز بنواژ براز استی در پهلوی برزشن برازشن ( برز براز ) ، تبشن تابشن ( تب تاب ) ، ورشن وارشن ( گر گار ) وزشن وازشن ( وز واز ) برز براز /برزشن/برازش ...
نهاپت/نافاپد/ناواپت واژی پهلویست ناها دگر گشته ناوا ناف/ناو/نوه، ا بچم ناف نوه و نسل و ملت و مرکز است ا است و پت هم همان پت/پد/بد پهلویست که در دنبال ...
به سوتام بس کن تو از خوردنی شاهنامه
دروای همان اندروای است بچم درهوا کوس را دل نی و دردی نه ، چرا نالد زار ناله زار ز درد دل دروا شنوند. دیگر دروای نیز دربای/دربایه/دربایست است گر ...
دمستر پد Demister Pad برابر پارسش همان دم ستر پد است دم ستردن
اگرچه همگان توفیدن را به چم خروش آورده اند گمانم که توفیدن به چم انفجار باشد بنگریم مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت فرخی. روزه مغز را توفیده ...
کفتن ( کفیدن ) کافتن کوفتن کافت شکافت کفید شکفت
قصیل و خصیل هر دو لغت نادرست حصیل /حاصل هستند پارسی ان خوید/خید است
صدگیس/صدویس/صدگیسه درست است
خدا را چگویی به دهخدا نوشته نارو از نا رو نا رو ، ناروا است
او پس از سوی بلشویک های روسیه که خواستار گرفتن ایران بودند و پیشتر هم به ایران تاخته بودند و پس از ان هم نشان دادند که دشمن ایرانند به ایران تحمیل شد ...
غرس/غراش گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی
جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی
خاوخیز و کمخا هر دو پارسی مخمل است
هج/هچ/هش/سخ/شخ/شق/هق افرازه و افراخت را گویند و هر اف راست را و در پارسی هخامنشی هش/ هشی گفته بچم راست و درست و از آنست چک/چاک/سز/سغ/ساغ. ساز/سزا/چ ...
نوشیدن آمد گل ، اگر باده گساری ، واخور بی باده ، نفس چند شماری ، واخور دی ، اقچه نداشتی نخوردی ، شاید امروز ، که گل به دست داری ، واخور ( حمید ...
به گمانم باذنویگ بوده به چچم انچه در هوا مینود انچه در هوا نوان است باذ/باد=هوا
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان چو زنگیانند بر بازنیج بازی گر. بوشکور. بازنیج/بازنیچ/باذنیچ = آنچه بر باد نوان است
در پهلوی یک را یو میگفتند ده یک را ده یویه میگفتند دهیویه و بیست یویه ده یک و بیست یک است وکان باللغة الفارسیة إلی العربیة فی أیام الحجاج. والذی نق ...
غرو نی میان تهی است و غنگ چوب پر و صلب است میگوید این ناله از غرو نیست از غنگ است
بادروج نام پارسی ریحان است و انطاکی و حکیم مومن که گفته اند نبطی است نبطیان انرا از پارسی گرفتند و بادروج بچم روزبویه است شب کم بو است
دار ا بچم اداره کردن است کاوس هنگام رفتن مازندران به زال گوید سپاه و دل و گنجم افزونترست جهان زیر شمشیر تیز اندرست تو با رستم ایدر جهاندار باش ...
ایذ بچم نیز است و همچنین به عربی رفته ایضا شده هر چند که شمارک خود باز راندم ٭ مرا تو ماندی، بر تو موقوف ماندم الهی! ار شمار تو بدرد من می راست ایذ ...
بسیج=لجستیک کنون بودنی بود مندیش هیچ امید بهی دار و رامش بسیج.
دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی انوری همچنین شادخ نام کهن نیشابور است شادخ و یا شادیاخ نام شهر نیشابوراست و آن ...
نژاد را در برخی گویشها نجاد و نجار گویند و همین به عربی رفته نجاره گویش دیگری از نژاده است با این همه گمانم انچه نمونه اورده و با تازی امده تخاره با ...
در این باره بیشتر کاویدم جایگاه ان بنزدیکی همدان در دشت بهار است یک منزلی . آنجا کوشک بهرام و مادر بهرام بود و بهرام در انجا شکار میکرد و در همان ...
مرج دای/ مرگ دای/ مرغ دای/ دای مرج/دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مر ...
بنگر که این غریژن پوسیده یاقوت سرخ و عنبر سارا شد
سپه برون برد از رود ژرف بی کشتی گهر برآورد از سنگ خاره بی کهکان قطران توریزی
بفند گونه ای پارچه است روز هیجا از بر چابک سواران پروری از برای زین رخش خویش کمیخت و بفند سوزنی
چر/چیر/جار/سرو/کال آواز و نوا و سرود و اعلام و بانگ باشد و در پهلوی و پارسی دری بسیار آمده و تا کنون نیز در جای جای ایران بگونه گوناگون بکار برند چ ...
بنکرد یا بنگرد آنگونه که یاقوت حموی اورده بچم مرکز و مصدر است وقال أبو معاذ: المخلاف البنکرد، وهو أن یکون لکل قوم صدقة علی حدة، فذاک بنکرده یؤدى إل ...
فیلتر
استیم و ستیم همانstem و stain انگلیسی است ریشه ان � استا � ( ایستادن ) است چون خون ایستاده است انرا ستیم یا استیم گویند پاچه و پایه و میان ارنج و مچ ...
سرپرستی مکن سردهی تا توانی قبول که زود از تو گردند دل ها ملول نزاری
مرا مغز خر داد خشدامنم که تا همچو خر گردن آرم به زیر چو خر نرم گردن نگشتم ازان مگر همچو خر گشته ام سخت ایر خسورا خسوزادگان ورا بگادم نشد . یرم از گ ...
کبت=زنبور || گیر کردن. پیش رفتن نتوانستن : کبت ناگه بوی نیلوفر بیافت خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت تاچو شد در آب نیلوفر نهان او به زیر آب ماند از ناگها ...
کبت/گبت و باز بفرمود تا یکی جوال بزرگ از کبت سرخ پر کردند و ابروی را در آن جوال کردند تا بمرد. ( تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 6 ) . خلیة عاسلة؛ کبت پر ا ...
زفرین/ زوپرین/ بر نشوی تو به جهان برین تات همی دیو بود هم نشین نیستی آگاه تو هیچ از بهشت خور چه کنی گر نه خری راستین؟ کار ستور است خور و خفت و خیز ش ...
دشگال/دشکار به گیاهان هرز که در کشته پدید میاید میگویند برای نمونه دانه های گیاهی که در برنج به همراه برنج است دشگال/دشکار میگویند
دشبل =دش/دژ که در اغاز وازگان است و بل که دگر گشته بد به چم بند است واژه بند نخست بد بوده و در پارسی باستان بنده ، بدگ امده
جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی
پیداست که شولیدن همان شوریدن است