پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣١٩)

بازدید
٢,١٤١
تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

اگرچه همگان توفیدن را به چم خروش آورده اند گمانم که توفیدن به چم انفجار باشد بنگریم مغزمان روزه بتوفید و تبه کرد و بسوخت فرخی. روزه مغز را توفیده ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشگال/دشکار به گیاهان هرز که در کشته پدید میاید میگویند برای نمونه دانه های گیاهی که در برنج به همراه برنج است دشگال/دشکار میگویند

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشبل =دش/دژ که در اغاز وازگان است و بل که دگر گشته بد به چم بند است واژه بند نخست بد بوده و در پارسی باستان بنده ، بدگ امده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن نال نال وار نویده . عماره ( از فرهنگ اسدی ) . راه دین رو که راه دین چو روی همچو شاخ از برهنگی ننوی. سنائی. از ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رستی=نعمت/خیر آزاد رسته از در و دربند حادثات رستی خوران به باغ رضا آرمیده ایم. خاقانی رستی همچنین دلیری ومحکمی وسختی نیز باشد

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرامه=خورآمه/خورآمان/هورامان بچم مغرب است خرامه فارس مغرب کرمان است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لکهن =روزه خوان اودایم پر زایر و پر مهمان ور جز این باشد حقا که کند لکهن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لکهن بچم روزه است گویی لگهن واگویه دگری از روزه است گویی روزه را روزن گویی ر/ل - و/گ - ز/ه - ه/ن گفته اند و در نامهای پارسی نامی دیده ام که گرچه چمی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاوخیز و کمخا هر دو پارسی مخمل است

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هج/هچ/هش/سخ/شخ/شق/هق افرازه و افراخت را گویند و هر اف راست را و در پارسی هخامنشی هش/ هشی گفته بچم راست و درست و از آنست چک/چاک/سز/سغ/ساغ. ساز/سزا/چ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوشیدن آمد گل ، اگر باده گساری ، واخور بی باده ، نفس چند شماری ، واخور دی ، اقچه نداشتی نخوردی ، شاید امروز ، که گل به دست داری ، واخور ( حمید ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم باذنویگ بوده به چچم انچه در هوا مینود انچه در هوا نوان است باذ/باد=هوا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان چو زنگیانند بر بازنیج بازی گر. بوشکور. بازنیج/بازنیچ/باذنیچ = آنچه بر باد نوان است

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پهلوی یک را یو میگفتند ده یک را ده یویه میگفتند دهیویه و بیست یویه ده یک و بیست یک است وکان باللغة الفارسیة إلی العربیة فی أیام الحجاج. والذی نق ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غرو نی میان تهی است و غنگ چوب پر و صلب است میگوید این ناله از غرو نیست از غنگ است

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادروج نام پارسی ریحان است و انطاکی و حکیم مومن که گفته اند نبطی است نبطیان انرا از پارسی گرفتند و بادروج بچم روزبویه است شب کم بو است

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار ا بچم اداره کردن است کاوس هنگام رفتن مازندران به زال گوید سپاه و دل و گنجم افزونترست جهان زیر شمشیر تیز اندرست تو با رستم ایدر جهاندار باش ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایذ بچم نیز است و همچنین به عربی رفته ایضا شده هر چند که شمارک خود باز راندم ٭ مرا تو ماندی، بر تو موقوف ماندم الهی! ار شمار تو بدرد من می راست ایذ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیج=لجستیک کنون بودنی بود مندیش هیچ امید بهی دار و رامش بسیج.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی انوری همچنین شادخ نام کهن نیشابور است شادخ و یا شادیاخ نام شهر نیشابوراست و آن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نژاد را در برخی گویشها نجاد و نجار گویند و همین به عربی رفته نجاره گویش دیگری از نژاده است با این همه گمانم انچه نمونه اورده و با تازی امده تخاره با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم فندق پنجیر و ویشگون است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انرا باید بدین دوگونه نوشت که نخستین اوستایی است و دومین پارسی دری - ویسپه رتو/ویسپه رد بچم همه ردان - گشت رد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

موره همان که انرا مور نیز گویند نویه نوفه مویه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سریش همان سرشم و سرشته= خمیر است و سریش را چون سریشنی است سریش و سرشم گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام=اندام - به اندام یودن - به نظم بودن - تراز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای خداوند بکار من ازین به بنگر مر مرا مشمر ازین شاعرک لاس و دلوس ابوشکور بلخی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسرا خسروی این که به سفت و سخت و اینچیزها میگویند جیر همان جیر ( لاستیک ) است - لاستیک را زانرو جیر گویند لاستیک را جیر گویند چرا که از انگم /ژدو/زید ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هروی در ابنیه ارد که بزبان بهری خراسانیان کَوَندَه گویند - در کاشمر و سبزوار و بردسکن کوند و در نهبندان ترّک و در طبس تژگ گویند در شیراز انرا کرکو ی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در تالش یک واژه دارند که به ان وش میگویند وش دگر گشت ور و گر است میگویند اتش گر گرفت یا اتش ور کردیم وش دگر گشته ور و گر گرفتن است در پارسی ر به ش م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوپه/هوپه/هوبه/سوبه در پهلوی به چم سفت و کفت ودوش و شانه است و نام شاپور ذوالاکتاف زا هوبه سوپه /سوپه خوب میگفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترانگل - انگل تر - تر انگشت -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه هزاروش است پهلوی ان نمیدانم چیست اسیم همان سریانی عظیم است

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستایش بچم ستودگی و منقبت هم هست و تنها ستودن کسی نیست که هر شاه کو را ستایش بود همه کارش اندر فزایش بود بپرسید کس را از آموختن ستایش ندیدم و افرو ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودپسندی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودبینی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رامه رامش و کامش کامه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خر که در خرمهره و خرچنگ و خربط میاید گویی با کرا از یک ریشه اند و خر که در پس پرخاشخر و کشخر میاید دگر گشته گر است

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگر موثر کاری نگردد چنین آهن از آب تر نه آتش برو بر بود کارگر نیامد سخنها برو کارگر بفرمود تا رفت لشکر بدر که آن زهرشد بر تنش کارگر گر اندیشه ما نی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهل /پهل وازهای به چم حلال عربی است از من پهلست قاتل من -

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نز روی عزیزی است که چون مرکب شاهان رائض ننهد بر سر خرکره همی مخ اگر بر سر خرکره مخ نمینهند از گرامی بودگیش نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورد نیایش نیست ورد از و رود و ارد هست و به معنای دعایی کهه عادت شده گرفتند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاک شد فطرت ز پستی لیک مژگان برنداشت ورنه از ما تا به بام آسمان یک زینه بود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دس=ده در پارسی سمنان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مرزبان نامه امده زغن از گرسنگی زاغ زده بود نمیدانم این زاغ چیست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درونه حلاج بگمانم ترونه بوده و ترونه به چم تاراندن است چرا که پنبه را میزند و می تاراند تا تفال شود

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاره همه گونه زیور و ابزار است بیفکند یاره فروهشت موی سوی داور دادگر کرد روی. دقیقی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوک را در پاره ای جاها به چم پر و انباشته بکار میبرند میگویند یک گونی پوک زر داشت بر باد داد - زمستانی یک خیگ پوک شیره و یک خیگ پوک روغن خوردیم. .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در فارس فند هم ترفند است و هم مانند - گویند فند مار و اژدها چون مار و آزدهاست