پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣٨٦)
ارش محمدی تو برای وازه اهنگ هم نوشتی Ak یک ریشه ترکی است که یکی از معانی آن حرکت ، جنبش ، می باشد که از آن فعل akmak با معنی حرکت کردن ، جاری شدن ، س ...
من در مغولی و قزقیزی و قزاقی و ایغوری و ازبکی و تاتاری و ترکی استامبولی جستجو کردم همگی یا باشی بود یا بشلانشی و ایخیل و این دست واژه های بود و هیچ ک ...
دیوان لغات الترک یک کتاب جعلی است که تندروان پانترک زمان عثمانی ساختندش و گفتند گم بوده تازه پیدا شده - اما از انجا که ساختگی بود ان را به نام خلیفه ...
پارسی مربا انبه است و نه پرورده که گرته برداری شده از مرباست - پارسیان بنا بر انچه در صیدنه بیرونی امده میوه های هندوستانی و خراسانی را انبه می کردند ...
قشنگ از واژه خشنگ است خش با نون نسبت گاف پهلوی و شاید هم خش شنگ باشد
این ارش محمد تا کنون پنجاه تا واژه گوناگون که هیچ کدام پیوندی معنایی و واژگانی به هم نداشته اند را دیده ام که نوشته از ریشه اکماک گرفته شده مثلا اهنگ ...
دوستی که باباطاهر پهلوی زبان را ترک میکند معذورش میداریم میگوییم خوب قربانی تبلیغات پان ترکهای استامبول است گمان میکند همدانیان ترک بوده اند اما میخو ...
کتاب روحی انارجانی به زبان محلی اهل تبریز است پیدا کنید بخوانید هم چاپ شده و هم در نت مجانی هست در سایت پارسی انجمن لینکش هست ببنید ابا زبان محلی اها ...
اخر هرچیزی که قاف و غین داشت که ترکی نمیشود با کدام ریشه اخر چگونه ؟ - بنچاق گویه کوچه و بازاری بن چک و چک واژه ای پارسی است چک بنوشت یکی مأمون ر ...
بخار به پارسی چندین نام دارد - وشم - نژم - مُژ - دم این بخار است و میغ و آمیغ را هم برای ابر و هم برای مه میگویند و مه را مه ومیغ و آمیغ و دمه و دمان ...
بدرقه ویا بذرقه فارسی است و عربی نیست و عربی دانان انرا عربی نمیدانند و در عربی صرف نمی شود گردش ذال و دال نیز نشان پارسی بودن ان است این وازه شاید ک ...
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار ...
اقا دکتر فاروق سومر اگر سواد داشت می دانست که اشخاصی را که ترک اراک نام برد جریانش اینست که زمان محمود سلجوقی عده ای از ترکان که خاندان سلجوقی هم بخش ...
فرهنگ دیوان لغات الترک یک نوشته ساختگی است که در سده نوزده پان ترکها جور کردند و از انجا که زبان ترکی سده پنج را نمیدانستند ناچار انرا به زبان عربی د ...
لخت لهت لوت روت رُت لیت ریت لوچ همه پارسی است و هیچ پیوندی به ترکی ندارد آذریان گرامی هم چون زبان کهنشان پهلوی بوده بسیاری از واژگان کهن را دارند لخت ...
شمار و مار و مر پارسی رقم است - عدد پارسیش تا است - - هفت عدد = هفت تا - مردی هفت تیر داشت به هر عدد مردی بینداخت مردی هفت تیر داشت به هر تا مردی ب ...
مانا همه این معانی گفته شده میدهد اما دوستی که گفت تبریز دست نیاکان اورارتو بوده و ان دوست دیگر که گفت دست کردان بوده هردو درست گفتند نیاکان هردو در ...
ریشه این نام بی گمان پارسی است چرا که جریب و گریپ و گریوه همه بچم گردن است و گریفا و گریوا بچم گردن دراز است
بودجه در زبان فرانسوی " بودجکت بچم انبان و همیان و چنته است که در پارسی چنتگ و صندق نیز از چنتگ است هرج و درامد یک کشور که دیگر کامپیوتر و اینترنت نی ...
هر بژی = ازاده زی - ایرانی زی � پارساآزاده راد ایرانگان زی ئر بژی کرد کرمانجی کجا کو کلهران ایرجی خانه تاران کرد ترک چین و روس روسیه خانه ات ویران ...
نام پارس از استان پارس به ایران گفته نشده بلکه برعکس نام ایرانیان پارسی بود و چون ایرانیان انشان را گرفتند و شهر پارسه را در انجا ساتند نام انشان به ...
نشتیمان یا نیشتمان نه به معنی زادگاه و نه کشور است نشتیمان یعنی نشست مان نشیمن - این معنی لغوی ان است دیگر هر کس میخواهد به میل خود به ان چیزی بیفزای ...
من در شگغتم از دوستانی که میخواهند دوستان ترکی زبان را قانع کنند اخر کسی که میگوید سومری هم ترکی بوده چگونه میتوان او را به دانش خرسند کرد - باز خوبس ...
من بر این باورم که زبان پارسی دری ( زبانی که به ان سخن میگوییم ) برگرفته ای از دیگر زبانهای ایرانی است و می توان با زبانهای همخانواده اش ان را پشتیبا ...
من = اندیشه سرش سبز باد و تنش ارجمند منش برگذشته ز چرخ بلند فردوسی
نخست انکه فردوسی واژه سلیح و مزیح را هم بکار برده که ۱۰۰٪ عربی است و دیگر انکه در شاهنامه شوربختانه دستدرازی بسیار شده و بیشینه سروده هایی که در ان و ...
بیوک به فارسی یعنی عروس و در بیت مولوی معنی عروس میدهد و ریش سفید را نمیگویند دیگر آبه ناموس و عقیله و قوم و مایه نام و ننگ کنایه از قوم را گویند که ...
اما انچه خود ترک پنداران از تاریخ طبری و دیگران ترجمه و تحریف میکنند سراسر به خاطر نفهمیدنشان از عربی است از انجا که به سنت یهودی مردم دنیا را اولاد ...
دو یاد اوری دیوان لغت ترک نخستین کتاب ترکی به زبان عربی است دیده اید در جهان چنین چیزی را ؟ کسی نخستین کتابش به زبان دگری باشد ؟ دیوان لغت ترک را ...
نمی دانم چرا شرم از چشم ما رفته است چرا باید دروغ گفت ؟ رود ارس را در ترکی نیز ارس میگویند این ترکان عثمانی و این ترکی ترکیه و اذربایجانی هم انرا ارس ...
چه چرت و پرتها که گفته نشد یکی یک نگاه به نوشته های ابن سینا نینداخت رایش واژه پارسی برای دانش ریاضی است گویا از همین واژه رایش گرفته شده -
دبیره و کشه /کشک پارسی انست و دبیره نبشتن را و کشه کشیدن را ست ودوگواه راستگوی و پذیرای سخن داردیکی بیرونی خوارزمی و دگر سگالنده جنگان دلیران بلوچ ...
خالوو هالو از خال عربی است به پارسی ( با همه گونه های زبانی ایران ) ماما و کاکا است در خراسان بیشتر ماما را به برادر مادر میگفتند و کاکا را به برادر ...
دوستی که گفت ه در واژه گان عربی میاید و نشان مونث است اری و نیز در واژگان فارسی - میدانیم که زبان پارسی باستان نیز مونث و مذکر داشته و هوده و پرده و ...
واژه زمان از دمان و دم است و دم همان دم و باز دم است است این واژه بسیار کهن است و در اریایی انگلیس تایم است
پنبهَ به پارسی دری و پَختهَ به پارسی خراسانی و پنبخ به پارسی پهلوی اذری و پنبگ به پارسی پهلوی ساسانی
تا کنون بیست سی واژه گوناگون را دیده ام که هیچ یک با هم هیچ پیوندی نداشتند و همگی را این ارش محمدی به اکمک ترکی بسته - دوستان ترکان ( غز سلجوق و مغول ...
گُرم در تاریخ سیستان نیز امده چگونه عوامانه است ؟ اصیلترین واژگان پارسی را باید نزد پامیریان و پشتوها و بلوچان و کردان و لزان و دیلمیان و مردم روستاه ...
چه چرندیات نوشته اندیکی نبشته زن شستن ست چون پول شویی واندگرگفته گاسَم، زناکاری شوهر است - ، ای دریغا چراغ ایرج کور ! /چه امده بر سرتان ای دریغ. - ...
دیوان لغت ترک را پان ترکان نوشتند و چون از ترکی پیشین اگاهی نداشتند انرا با عربی نوشتند در این کتاب که تا کنون نسخه خطیش را رو نکردند از چیزهایی گفته ...
نیاز واژه ای پارسی است گویی ترکیبش ن یاز است چون نبشته و اینگونه نون خنثی بسیار پیش از واژگان پارسی میاید و
شیر آغازین را آغوز میگویند که گویه دیگری از آغاز است گردکان که به پارسی انرا گوج و گوی و غوز وآغوز و کوز و جوز و گردو گویند همه نامهای پارسی است پارس ...
کمند جنگ افزاری ساده به چم پاهنگ است ریسمانی که انرا بسیار خشک می بافند و پیوسته سواران انرا بر فتراک اسب می بستند یا در بازو ی خود می انداختند برای ...
نهال که ریشه اش از هلیدن و نهادن است همچون بستر که از گستردن است به بستر گویند تن مرده را خاک باشد نهال تو از کشتن من بدین سان منال. فردوسی. به روز ...
خشن به معنی درشت و مخالف نرم است ممکن است به ادمی تندخو نیز خشن گویند اما به معنی تندخو نیست
دوستی که گفت از اوستایی به پارسی رفته نخست انکه اوستایی خود پارسی است و دیگر انکه در عربی واژه رخنه نیامده و عربها نمی دانند چیست
بیوه مقابل دوشیزه است و گویا با بیوک به معنی عروس از یک ریشه است - و بیوه به معنی زن شوهر کرده است که سپس معنی بی شوی گرفته
این وازه در پارسی باستان یگ و یو و یی بوده و کنون نیز یگانه می گوییم
گسیل درپهلوی و همچنین پارسی دری گسید است او را بیاگاهان که آن روز سه شنبه که ترا گسیل کرد از ماه چندین شده بود قابوسنامه خواجه سالها بود تا در ...
دست کم پانزده واژه پارسی برابر تیزی و زودی و فرزی هست و ما واژه عربی سریع را به کار میبریم ننگ بر ما تیز . اشتو. گرژ. زبر. ژر. زغرد. گربز . زرنگ. چُ ...