پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,١٦٠)

بازدید
٨٢٣
تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

یابو/یاوو نزد کرمانجان اسب نر است

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

باریاب و بخس ( بش/دیم ) هر دو پارسی اند بخس بچم خیساندن است و در پهلوی بسیار امده

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

دوستان کرمانجی، زازا ، سورانی واژگانی چون کبک، کفش، گبر نزد مردم فارس و خراسان نیز مانند شما میگویند و آنرا کوک کوش گور مینویسند هشداریم اینها را دقی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در اوستا خوردن آتیتاathita و در سنسکریت اسas, آسه�śe ودر لاتین ad, ed در انگلیسی و ارمنی و هیتی و لاتین نیز خوردن از Eat امده همچنان که واژه edible ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نز روی عزیزی است که چون مرکب شاهان رائض ننهد بر سر خرکره همی مخ اگر بر سر خرکره مخ نمینهند از گرامی بودگیش نیست

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نژاد را در برخی گویشها نجاد و نجار گویند و همین به عربی رفته نجاره گویش دیگری از نژاده است با این همه گمانم انچه نمونه اورده و با تازی امده تخاره با ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

تو پیدقی و همی نهدی مخ بر کره توسن تخاره منجیک

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گشت تغییر رنگش گشت مزه اش گشت سال نگشته بر میگردم زن میگرم سی کاکام

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خلش/خلیدن عشق صورت در دل شه زادگان چون خلش می کرد مانند سنان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هرچه انرا از پنبه یا پشم یا ابریشم یا ابره یا پر اگنند غزآگند است رختخواب بالش بالین نهالی و هر رخت که در ان چیزی اکنده اند گژآگند است

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آنرا باید غژآگند/غزآگند/خزآگند بچم خزآگنده یا ابریشم اگند نوشت

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی انوری همچنین شادخ نام کهن نیشابور است شادخ و یا شادیاخ نام شهر نیشابوراست و آن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تاخته ریخته نیست تاخته، جاری است سره ریشه تازیدن /تجیدن/تاختن در پارسی اوستایی جاری و روان است در این سروده نیز تاخته به رود برمیگردد و نه به خون ه ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آرک =آوردن /آوردنی میگویند آرک میاره برک میبره

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مادن=ماندن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

استوا که میان زمین است پارسی است و با استوی عربی پیوندی ندارد و از دو ریشه جدا می ایند

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کوشن/کاشن واژ پهلوی به چم جای کاشت و مزرعه است پیداست که در زبان اذربایجانیان پر از واژگان پهلوی است شما برادری که گمان میکنی همه ترکند اگر نگاهی به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برابر گیشه در پارسی بازه و کوشک است

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خیابان بر گرفته از نام خدابان/خذابان/ خیابان هرات است و نخستین بار انجا را خیابان خواندند در تاریخ بیهقی تألیف ابو الفضل محمد بن حسین بیهقی ( 385 - 4 ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر که با تو بجنگ گشت دچار با ظفر نزد او یکیست هرب فرخی از اتفاق بد شکر خادم با غلامی چند بشغلی بمیدان سرای امارت آمد با عبد الجبار دچار شد و عبد ال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بند=پیمان/گرو/قطع/فن/فریب/رسم/گرفتار زنی بود با او به پرده درون پر از چاره و رنگ و بند و فسون. ببستند بندی به ایین خویش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسیج=لجستیک کنون بودنی بود مندیش هیچ امید بهی دار و رامش بسیج.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامهای پارسی ان فرَش مرغ/فریسا/پریسا/سیمرغ/سیرمرغ شاید تاوس هم پارسی بوده به یونانی رفته

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رامه رامش و کامش کامه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لای لاییدن لایش لایه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیابی ببینی یکی خان من روندست کام تو بر جان من

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدو گفت رستم که ای خوب چهر که مهرت مبراد از وی سپهر چرا نزد باب تو خواهشگران نینگیزی از هر سوی مهتران - بباشیم پیشش به خواهشگری بسازیم هرگونه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زره = دریا به پیش اندرون شهر هاماوران به هر کشوری در سپاهی گران رسید اگهیشان که کاووس شاه برآمد ز آب زره با سپاه هم آواز گشتند یک با دگر سپه ر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آسن/آهن در پهلوی آسن است جای افسوس و دریغ است که دهخدا از هر واژ عربی اگرچه نام یک خاربوته در دیار بنی عجل میان یمن و تهامه باشد یاد میکند و از آسن پ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوازی/یوازی بچم تنها و به تنهایی و یکباره است سره ان یوازی است یو در پهلوی یک است و زی ، سو و جا است

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هیرمان ، ویرمان نیست که دوستان یادماندنی گفتند هیرمان ایرمان است همان ایر که در ایران و آریان است مان نیز بچم میهن است

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارگر موثر کاری نگردد چنین آهن از آب تر نه آتش برو بر بود کارگر نیامد سخنها برو کارگر بفرمود تا رفت لشکر بدر که آن زهرشد بر تنش کارگر گر اندیشه ما نی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایدا بچم نیز است و ایضا عربی از ان گرفته شده هر چند که شمارک خود باز راندم ٭ مرا تو ماندی، بر تو موقوف ماندم الهی! ار شمار تو بدرد من می راست ایذ من ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایذ بچم نیز است و همچنین به عربی رفته ایضا شده هر چند که شمارک خود باز راندم ٭ مرا تو ماندی، بر تو موقوف ماندم الهی! ار شمار تو بدرد من می راست ایذ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سره ان پارسی است دهخدا هیچ زبان نمیداند ایضا برگرفته از ایذا/ایدا/ایدون پارسی است هر چند که شمارک خود باز راندم ٭ مرا تو ماندی، بر تو موقوف ماندم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هرکه جام باده ای از دست یار لر گرفت کک به تمبانش درافتاد و بناگه گُر گرفت گُر گرفتم ای خدا آتشنشانان خفته اند نیست ابری تا ببارد بر دل بارانیم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

درایش بچم تحول و ترانسفرم است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیزه بچم نیز همان نیزه بخشندهٔ دادگر کز اوی است پیدا به گیتی هنر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دار ا بچم اداره کردن است کاوس هنگام رفتن مازندران به زال گوید سپاه و دل و گنجم افزونترست جهان زیر شمشیر تیز اندرست تو با رستم ایدر جهاندار باش ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرود نظامی چنین است چو در زور پیچیدی اندام را گره برزدی گوش ضرغام را

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاوان = جرم جنایت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وزیدن پارسی حرکت است امدن واژگان عربی مایه ان شده که امروز گمان کنیم وزش تنها برای باد است همانگونه که باد پارسی هوا است باد به چم هوا و باد هردو است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

سپرهم و بادروج و نازبوی بادرنگ بویه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادروج نام پارسی ریحان است و انطاکی و حکیم مومن که گفته اند نبطی است نبطیان انرا از پارسی گرفتند و بادروج بچم روزبویه است شب کم بو است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

در شگفتم چرا دهخدا نخست و پیش از همه نخستین معنی گوهر را ننوشته گوهر/گهر در پارسی به چم عنصر است و چهار گوهران به چم عناصر اربعه است همچنین گوهر و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لکهن بچم روزه است گویی لگهن واگویه دگری از روزه است گویی روزه را روزن گویی ر/ل - و/گ - ز/ه - ه/ن گفته اند و در نامهای پارسی نامی دیده ام که گرچه چمی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پهلوی یک را یو میگفتند ده یک را ده یویه میگفتند دهیویه و بیست یویه ده یک و بیست یک است وکان باللغة الفارسیة إلی العربیة فی أیام الحجاج. والذی نق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ویر در پشتو اندوه و مویه است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

لجن/لجند در پارسی بچم اغشتن الودن است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی پهلوی د بسیار به ی/ل/ر/ذ میگردد د/ل مانند کلید/کلیل ، شغال/شغال ، دمبه/لمبه، گسید/گسیل، مدگ/ملخ/میگ و، چوید/چویل/شوید. واژه شوید و چویل هر ...