پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤٥٣)

بازدید
٤,٩٤٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمیدانم چرا دهخدا در انجا که خرمهره و خرچال اورده خربزه را نیاورده خرآس ، خرامرود، خربط، خرپشته ، خربیواز، خرتوت ، خرچال ، خرچنگ ، خرسنگ ، خرگاه ، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نهانگاه را در پارسی نهفت و نهان گویند و کمین واژ عربیست از کمن و کامن و مکنون که تا زنده ام چرمه جفت منست خم چرخ گردان نهفت منست فردوسی سپاهیان بن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگوار سیاوشی خیابانی بسیاری از کامنتهای شما بسیار خوبند . این یکی نه . سره به معنی اصل و اصیل است و ناسره یعنی نا اصل و تقلبی انچه در زمان ما رواج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وز دژم روی ابر پنداری کآسمان آسمانه ای است خدنگ. فرخی. معنی دژم در این سروده فرخی چیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو انیران است یکی انغران /انیران انگران/انغزان/انیران/انارام/انغره رئوچه که روشنایی بی کران است سفندارمذماه رفته تمام به روزی که خوانیش انیران نام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داد به چم قانون و نهادن است ز خورشید تابنده تا تیره خاک گذر نیست از داد یزدان پاک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نیزه/نیز/مکرر/ سمنرخ بدو گفت کای پارسی چو تو کشته ام نیزه در بار سی همان نیزه بخشندهٔ دادگر کز اوی است پیدا به گیتی هنر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تازیک/تاجیک/تازی بچم عرب است و پارسیان هیچگاه خود را تاجیک نخوانده اند و این ترکان بودند که گمان میکردند پارسیان عربند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

من در این بسیار اندیشیدیم هیچ کدام از اینها نیست و چیزی به نام هاز. و هازیدن نداریم این بهاز و بهز سر هم است بهز و بهاز همان. به از است که یک واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

من در این به هاز بسیار اندیشیدیم هیچ کدام از اینها نیست و چیزی به نام هازیدن نداریم در این سروده میگوید به از این کن نظر حال من و خویش بهاز بهاز پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گدی خواهش /گدایی در بدی و کدی توئی منحوس ساستاسا و ساسیا آسا. فرالاوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این بیت درست از فراولی است و ساسی به گدا و دیوانه گویند در بدی و کدی توئی منحوس ساستاسا و ساسیا آسا. فرالاوی چه خیزد ز اول ملکی که در پیش دم آخر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قلیون به اردبیز ایگو دو سمه داری گفت بی بخت و خوت که او وانیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سمَه سوراخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گیتی جهان مادی - گیتی=مادی was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd pad āzarm ud grāmīgīh wistāx ma bāš čē pad mē ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گیتی به چم مادی و مینوگ به چم معنوی است was gētīg - ārāy ma bāš, čē gētīg - ārāy mard mēnōg - wišōb bawēd بس گیتیگ آرای مباش چه گیتیگ آرای مرد مینو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارزن روم از ان رو گفتند که روم بخشی از ارزنگان را گرفته بود و به ان بخش ارزن روم و ارز روم میگفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شگفت با شکوه از یک ریشه است مانند گفتن و گوهان جای گویان نبودی جدا یک زمان از پدر پدر نیز نشگیفتی از پسر چو افراسیابش به هامون بدید شگفتید ازان کودک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پرسه: پرسه=احوال پرسی/عیادت /ختم/ پرسه /درودپرسه=احوال پرسی پرسه=گدایی پرسه=پرسش - پرسه=پرستاری/پرستار/پیشکار - پرسه/پرهه=پرهیز/نگهبانی/کشیک/ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورس /گرس/کرس به چم موی و پیچ نیز است ورس/پرچ/پرچم نیز به چم مو و کاکل نیز است و همه پارسی است این به چم پیچ است سر بتاب از حسد وگفته پر مکر و فریب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجزیه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرچه دوستمان درباره گشتن. ر/د به ل راست گفتند با اینهمه وول از ور/فر/قر/قل/پر/گر امده و د و ت در گشت/ورت/غلت افزوده مصدری است. و ریشه انها نیز گر/قل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کرس موی و پیچ است چو سروی بدی بر سرش گردماه بران ماه کرسی ز مشک سیاه کنون چنبری گشت بالای سرو تن پیل وارت به کردار غرو بیگمان در سروده ناصرخسرو نیز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یاره همه گونه زیور و ابزار است بیفکند یاره فروهشت موی سوی داور دادگر کرد روی. دقیقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نبودی جدا یک زمان از پدر پدر نیز نشگیفتی از پسر چو افراسیابش به هامون بدید شگفتید ازان کودک نارسید نبودی جدا یک زمان از پدر پدر نیز نشگیفتی از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اور/هاور/خاور=غرب/غروب اوار/اواره=غریب ایوار=مغرب/غروب خاور بچم غرب است و هیچ پیوندی با واژه خور ندارد . آور را هاور / خاور نیز میگفتند ( در ارمنی ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گارمو/ گرمو/خرمو/خرم/وُرْم/خرو/خُرگ/خرنگ بچم اخگر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گله اسپ را بپارسی فسیله و زرنگ خوانند و اسپ سرگله را نهاز خوانند و اسپ را نوند و باره و بارگی و تکاور و یکران نیز گویند. و اسب را و هر ستور که برد، ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گله اسب را به پارسی فسیله و زرنگ گویند در قرقیزی به ان жылқы جیلخی/ ایلخی میگویند

پیشنهاد
٠

گله اسب را به پارسی فسیله و زرنگ گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیرون را در پهلوی uz میگفتند همین به ترکی هم رفته و یازیه شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جریان اب سوی رود با کاروانی گشن زهابی بدوی اندرون سهمگن. ابوشکور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پرهیب و داهول - این ایرزاد چه اندازه چرت مینویسد نمیداند ریشه ملخ، میگ، میگو هرسه مدگ است به ملخ میگ و به میگو نیز ملخ دریایی گویند - شبح دگر گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این همان واژه یونانی νόμος, n�mos, ناموس است که در انگلیسی به گونه نومیا می اید nomos، nomoi، یا قانون Nomos، از یونانی باستان: νόμος، رومی شده: n ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خر که در خرمهره و خرچنگ و خربط میاید گویی با کرا از یک ریشه اند و خر که در پس پرخاشخر و کشخر میاید دگر گشته گر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ex / �xo / uz / us برابر همند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلام فراتر از نیزه است بسیاری اهرم را �دی - لُم� گویند که همان دلام است اهرم/ پشنگ/ بارخیز/دیلم/دلام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا هرچه چرت و یاوه پیدا کرده در نوشته اش گرد اورده و انرا به خورد مردم داده . دو سده پیش یکی از دیلمان نبیگی نوشته که درباره زبان خودشان نوشته و ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت چو آمدش هنگام بگشاد شست بر گور نر تا سرونش بخشت هم انگاه گور اندر آمد به سر برفتند گردان زرین کمر - در پارسی بیشینه انچه هن و ان در اغاز دار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مان بن ماندن و گشته ماد است ( ن ماند سپس افزوده شده مانند ستاد و افشاد فرساد که ستاند و افشاند و فرستاند شده ) و ماد و مان جای مادن/ ماندن است و آنچه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی قاره/غاره/گاره/گاله/کاله/چره/چیره//چیر/جیغ/غره/غرش به چم غرش ، غرنگ، غرّ ، غو پارسی است سرزمین پارسی قاره عربی است سرزمین، زمینیست سر خود، چون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرزمین برابر پارسی قاره است. قاره سر زمینیست، سرزمین زمینیست سرخود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوم =سلطح بر= بلندی - برز بوم و بر = پستی و بلندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بومهن و بومهین نیز امده بومهن میتواند از. بوم مهن/مثن=لرزه و یا بوم هن/هین =لرزه/حمله/سیل/هجوم باشد hēnīh یعنی �دشمنی، هجوم، حمله�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوابیدن=خوابانیدن بر ایشان یکی بانگ برزد به خشم بتابید روی و بخوابید چشم از این جادوئیها بخوابید چشم بجنگ اندر آئید یکسر بخشم. هر آن کس که او از گن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوراق نا درست است اوگار درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پین/بند هردو از یک ریشه و بنواژ آن پد/بد/پت است دیده اید برخی جای چیدن چیندن میگویند ریشه چیدن چد و ریشه زدن نیز زد/جت است چد، جت، وید، افشادن، مادن، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که میگویند فلات پارسی است و عربها هضبه میگویند برادر من فلات از بیخ پارسی نیست یک واژه عربی است به معنی بیابان و مترجمین انرا به جای پلاتو نه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریده برنده رسیده رسنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دوزنده را در پارسی درزی بنامند. ابزار درزی چیست؟ درز ن=درزن نامابزار هرچیز را در پارسی با ریشه ن یا ریشه نه میسازند مانند پوش، پوشن. روز، روزن/ ...