پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤٤٠)

بازدید
٤,٧٩٦
تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

بتا بیگمان از بهل تا نیست چرا که هیج نشان زبانشناسی از هل در ان نیست گمانم از تاییدن به چم رد شدن و گذاشتن باشد که ان هم از تاب است

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی پهلوی ( هر زبان ایرانی در هر زمان گاهی بجز پارسی دری ) جان و زیستن را به چند گویش می گفتند نام نخستین مردم را بنا بر داستان ایرانیان گیومرث ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نخجیر/نخچیر دقیقا به معنی وحش ( هرچیز غیر اهلی ) است مانند اهو شیر یا گیاهانی که کاشت نشده اند . این واژه از دو بخش است نخ=نخست چیر/چهر=ذات= نخست ذات ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کُر کُر لر لر لر بختیاری ماچش کنی وایه دلت درآری

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وایه=خایه خدو و وایه و . یر چو سنگ و جامه خواب شداست ساخته باقی بر او چه پیوندم سوزنی سمرقندی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وایه = حسرت کُر کُر لر لر لر بختیاری ماچش کنی وایه دلت درآری اینکه دهخدا گفته از بایا است به گمانم نادرست است وایه از دو چیز تواند بود: ۱ - یکی بوی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نخ ( نخست ) با واژگان نو و نزد و نزدیک و next همریشه است نخاع را نیز از ان گرفته اند

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نخجیر/ نخچیر به معنی وحش ( انچه اهلی نیست ) است چون شیر اهو گوزن گرگ پلنگ هرچه که اهلی نیست نخچیر است و ان واژه از نخ ( نخست ) و چهر است

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شگفت که دهخدا یادی از نخ = نخست نکرده است نخ به چم اول است در واژگانی چون مهست و نخست ست افزوده است و نخ و مه بن وازه است نخین و مهین و نخوار . بن نخ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوست گرامی آسیا به معنی محور است و با واژه axis زرمنی باستان به همین معنی همریشه است آسیاب نیز بر خلاف پندار پیوندی با اب ندارد آسیاب گشته آسیاگ است ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چو روشن گشت شه را چشم امید ز پستا زی خراسان برد خورشید ویس و رامین

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دگْر زیو= دیر زی

پیشنهاد
٠

این نام را در شیراز شویجون میگویند مردم استان فارس ا را و میگردانند ا/و ، گ/ج. شویجون/شایجان /شایگان . شویجون=شویگون=شایگان/شایان چنارشویجون= چنارش ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شیوا/شئوا/ شئواگ /چیوا/ چئواگ/شوا به معنی رسا است آرش کمانگیر را آرش شیواتیر میخواندند شیوا از شیو / چو /شو به معنی رفتن است

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تیب تاب است همانگونه که اشوب را اشیب نیز خوانند تاب را تیب نیز گویند

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واسرنگ / واسرند آنگه در پارسی پایان گ/ج/ق/غ دارند آنرا میتوان برداشت و آنرا شناخت یا انکه جایش د یا ن نهاد تا بتوان شناختش وارون ان نیز درست است مانن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کروز همان گروژ / کروژ/ وروج ( وروجک ) است گروژ/ گروج به معنی نشاط و نیز به معنی فعال است الا تا کند کامرانی گروژی الا تا دهد مستمندی نوانی بد اندیش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرین جان با انکه نکته های ارزشمندی در باره واژگان ایرانی گفتید اما در پیشنهادها پیروز نبودید ایا نمی دانید رواز / رواج / رواگ ، یکی است و ریشه آن � ر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شوربختانه دهخدا زبانشناس نبوده و بسیار هم به عربی پیچیده. نه دهخدا و نه سازمان وازه نامه دهخدا که پس از او به پارلمان واذار شد و برای ان بودجه بسیار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

براه در پهلوی روشن و درخشان و پیداست این همان وازه است انچه گفته اند نیکو است از ب و راه است و این براه یک واژ است توده. براه ورژن دیگر براز از برا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر خواره چون ز دایه بسکِلد لوت خواره شد مر او را می هلد گویی سکلیدن با شکریدن همریشه است

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز در بازی گشته گاز و گازی است باز گشته باد /باذ به معنی پرنده است و باز شهباز نیز از انست در پهلوی بای/واد/باد به معنی هوا ، باد/ پرنده است واژگان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

باز دگر گشته گاژ به معنی عکس و فرق پس است بازآمدن=برگشتن بازشناختن= چیزی از چیزی دگر باز شناختن. سپید از سیه باز داند مگر در واژگانی چون پژواگ پژ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پِست هر مغز بوداده که انرا کوفته باشند پیشتر که جابجایی سخت بود و با چارپایان این سو و انسو میشدند و زمان پخت و پز اندک بود جو و گندم و نخود و بادام ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صهر به معنی ریخته گری و ذوب فلزات واژی ایرانی هست ریشه پروتو - هندو - أوروپی بمعنی "حرارة، اتش". با این وازگان همخانواده است: کربن؛ carboniferous; ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کردگار در پهلوی قادر / مستعد است و کردگاریه قدرت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنتت ریشه ریشه تن /تند کشیدن کستردن رشتن بافتن میاید این واژه در سنسکریت و انگلیسی نیز هستند مانند اکستند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ونگ= تهی فقیر رقیق هدر ناقص عاطل باطل نادان ریشه ان در پارسی از بنواژ vi اوستایی است این فعل بدین گونه صرف میشود ون ونت وند ( تهی /فقیر/ رقیق/ هدر/ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در شیراز و استان فارس هم دوراغ به دوغ پخته آب نرفته میگویند و اگر در کیسه ریختند و چکید چکلوک میگویند چکلوک هم اب چکیده هست چکیدک چکیلک چکیلوک چکیدوک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دولاغ جوراب است به پارسی لاغ لیگ لنگ لنگ است لنگه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورد = ور د= گشت. بنواژ گشتن � ور � یا � گر � است و نه گرد . در واژه گشت نیز �ش� گشته � ر � است . ور/وره /ورت/ورته/وران/ورتن/ورشن/ورشْت= ( گردشت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشتگ = جنین . جنین را به پارسی دشتگ گویند pas az *tarrīh gumēzagīh, šuhr [ud] xōn homānāg; pas az gumēzagīh āwurdagīh būd, daštag - ē homānāg; pas ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشتگ=جنین دشتان= محیض pas az *tarrīh gumēzagīh, šuhr [ud] xōn homānāg; pas az gumēzagīh āwurdagīh būd, daštag - ē homānāg; pas az āwurdagīh wiškīda ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مینو ، مینوگ مانوگ بچم باقی است دانشمندان ایرانی مینوگ خرد را به عربی الحکمةالخالده ( خرد جاودان ) ترجمه کرده اند مینوگ اخو و گیتیگ اخو = وجود می ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکو در پارسی اوستایی به چم پنهان و پنهان کردن است همچنین به معنی رفتن نیز هست

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرویش همان فرموش ( فراموش ) است فراموش را در پارسی کهن فرموش و فرویش میگفتند در پارسی و/م به هم میگردد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجه بپارسی تگه یا همان تگ و تاز و جوانه زدن را گویند جوانه را تجه گویند چرا که تاخته است و با�jet� ونیز �تگ/تکاور، تگه/تگل ( گشن ) ، تجن/دجله، یوز، چ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک در پارسی ود/خوی است ( خوی هم گشته ود است خ به و افزوده شده و د به ی گشته ) نمک همان واژه نم است از انجا که پیشتر نمک را از کنار دریاچه ها میگرفتن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک را در پارسی باستان سول و سورت و نیز ود/خود/خوی ( =چیزی که در اب حل میشود و گند کش ) میگفتند هنوز نیز در بسیاری از جاهای ایران انرا خوی مینامند ما ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیده روشنایی است دوستی که فرمودند باید شیدِ نوشته نخست انکه ه - ـه تای تانیث عربی نیست و هـ نیز نیست و کسره هم نیست این که پایان پروانه و پرده و شیده ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشک. = زاغی/ کشکرک/swift flying پرنده ای سیاه که عکه گویند و به عربی عقعق نامند اوستایی ان karshi_ptan پهلوی ان karshift است. : هرگز نبود شکر به شوری ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که گفتند خی به معنی با است این واژه همان واژه خود است در استان فارس انرا خود میگویند تو خود من بیا=تو با من بیا در کابل هم انرا قد و کد میگو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

pas gizistag frāsiyāg ī tūr har ēk nišēmag ī dēwān [ud] uzdēstzār [ud] *bašn pad - iš kard. سپس افراسیاب گجستۀ تور ( = تورانی ) در هر یک [از آنها] ن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زفرین/ زوپرین/ بر نشوی تو به جهان برین تات همی دیو بود هم نشین نیستی آگاه تو هیچ از بهشت خور چه کنی گر نه خری راستین؟ کار ستور است خور و خفت و خیز ش ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دوستی که میگوید کرته پیراهن نیست و بند داشته و گواه می اورد که سخنوری گفته کرته بگشا و بند کرته بگشا دوست گرامی نمیدانم در نگاه شما �بند� چیست م ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمیدانم دهخدا چگونه بند را ریسمان دانسته بند از بستن میاید و به معنی بست و سد و قفل قید و عهد است و ریسمان نیست به ویژه در این بیتها که دهخدا به معنی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جَند شهری انسوی فرا رودان ز ری تا دهستان و خوارزم و جند نوندی نبینی بجز لورکند. نظامی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایکار =وکیل /زیردست/ پیشکار من این تخت را پایکار ویم همان از پدر یادگار ویم. فردوسی دگر نیک تر دوستداران او کدیور مهین پایکاران او. اسدی. بد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنجد گرگان. سیلانه. شیلانه. چیلان. چیلانه دار . چیلانگ/. ارج. درخت شیلان. درخت شیلانک. تبرخون. سنجد جیلان. سنجد گیلان سنجد جیلان. : سنجد چیلان به د ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبت/کفت به معنی افتادن و افکندن به پارسی نیز است و ریشه اریه دارد