پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣٧٨)
نریمان ببد شاد و گفتا ممول همه کارهای دگر بربشول. اسدی
شوربختانه دهخدا بسیاری چیزهارا نادرست گفته دارنده در پارسی اداره کننده است و داشتن اداره کردن است همچنین دارنده بچم بازدارنده نیز است مالک و صاحب ...
سَتیگ/استیگ/استیغ/استیخ/استیز/استیه ستیغد/ستیخد/ستیزد/ستیهد ستیر=انگیختن استر/سترون/ستاغ=ایستاگ از زایش استیم/استین=ساق و ساعد
آسیا بچم محور است در یونانی نیز انرا axis گویند Axial compressor=آسیال کمپرسور axis=محور/آسیا
مگر موی خرد تنها بر پلک است که انرا مویزه بنامند؟ مژه مویچه نیست مژه از موز بچم پوشش است ( موزه پایپوش نیز از همین ریشه است در پهلوی پوشیدن را موخت ...
ز رستم سخن چند خواهی شنود گمانی که چون او به مردی نبود اگر رزم گرشاسب یاد آوری همه رزم رستم به باد آوری همان بود رستم که دیو نژند ببردش به ابر و ...
درست/درود ( درود ) /درُس/دره/ترو بنواژش ترو بچم حقیقت و راستی است در انگلیسی نیزtrue/trust خوانند در این سرود فردوسی نیز بهمین چم امده ترا دین ...
زه =تناسل زه/جیگ=وتر/رشته
زهار تناسل
نادانانی که میگویند زهار بالای زهار است نخست بدین بنگرند خواست که وی را بزند خویشتن را از زین برداشت میان زره پیش زهارش پیدا شد بیهقی اگر زهار بال ...
دم بچم زمان است و سردم یعنی دوره / عصر مانند سردم صفویه سردم ساسانیان
خیم/ سیم نیز مینامند دو جوی روان در دهانش ز خلم دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم. شهید زمین است آماجگاه زمان نشانه تن ما و چرخش کمان ز زخمش همه خستگا ...
استیم و ستیم همانstem و stain انگلیسی است ریشه ان � استا � ( ایستادن ) است چون خون ایستاده است انرا ستیم یا استیم گویند پاچه و پایه و میان ارنج و مچ ...
نمیدانم دهخدا چگونه دم سپیده دمان را به چم نفش گرفته؟ دم بچم زمان است براستی همان واژه زمان راست و درستش دم است و این دم هیچ پیوندی با دمیدن و دمشت ...
مزه maza/maze بی هیچ تشدیدی است و در پهلوی مچک بوده و در پارسی دری انرا به � مزیدن� صرف کنند
مهست/مهشت با مجستی/مجسطی یونانی و مستر/مستری انگلیسی همریشه است در پارسی ریشه ان مه/مس است
بدره در این سرود فردوسی پیدا نیست چیست کجا آن همه رسم و سوگند ما همان بدره و پند و پیوند ما
سوا از سو ( =روشنی ) بچم فردا پارسی است
سبا/سوا از سو ( =روشنی ) به چم فردا پارسی است
پادتن برای انتیبودی بسیار نادرست است انتی = ان یت/ید =نیستی =نابودگر است و بودی هم تن است ( بودی در انگلیسی به چم تن مردم نیست هر بودی است و در اینج ...
لیز = آرامش/امنیت/خانه و هر ارامش و امنیتی ، در ژرمنی"Lager" ( =بستر/لیزگاه ) انگلیسی "lair, "to lie down, lay. " ( =لیزگاه، درازکشیدن ارامش ) در ...
نوند=از نوید = نوید برابر خبر و آگاهی و شناخت است و نوند آگاهی اورنده و تیز هوش است نوند=تیزرو نوند=نالان / غریو / نوان نوند=اسپند
کوست/خوست/وست/گوشه= سوی، شاید برگرفته از ور باشد ر به ش گشته و سپس ش س شده به و، خ ویا گ افزوده شده و سپس این دو به ک گشته اند خرااسان کوست و خاوران ...
روس لوس و روسپی و روسیه ( سیاه روی ) است روسان بزرگترین دشمن ایرانیان هستند
رژه/رسه/رشه/رجه/رشن=نظم، ترتیب، قانون
شیب بچم زیر برابر پیشنود انگلیسیsup است همچنین شیب/شیو/شِو بچم محری اب و سرازیری نیز است
دهخدا گفته �|| گمان میکنم یکی از معانی این کلمه حرکت و جنبش بوده در مقابل سایه که معنی آرام داشته است. شتاب ( مقابل سایه ، آرام ) � شیب بچم اضطراب ...
پارسی ان سختیان است و نام یکی از بزرگان ایران در سده یکم هجری سختیانی بود چون پدرش پوست فروش بود در افغانستان نیز سختیان میگویند من نمیدانم که گفته ت ...
ونند در پیکر اسمانی کرکس نشسته است که به پارسی کشف ( سنگپشت ) و دیگپایه و سه پایه میگویند پنجمین ستارهٔ درخشان آسمان شب است و ۲۶ سال نوری از ما دور ...
همچنین یکی از یشتهای اوستا بنام ونند یشت است گوید: ونند، ستاره مزدا آفریده اَشَوَن، رَد اشونی را می ستاییم. وَنند ِدرمان بخش و سزاوار بلندآوازگی ...
آنرا به پارسی ونند گویند ونند بچم پیروز است وانشن/ وناگ/ونند
فیلتر
همشیره همداد و همزاد است هرکه به کودکی زمان شیرخوارگیشان بیکدم بوده بدو گفت بهرام کای شیرمرد چنین یاد بهرام با تو که کرد چنین داد پاسخ مر او را فر ...
همشیره به چم همداد است کسانی که شیرخوارگیشان بیکدم بوده
براستی فرهنگ دهخدا پرغلطترین و پر اشتباه ترین کتاب جهان است بنگرید واژه خران را چگونه ذیل خزان اورده ناصر خسرو میگوید هرچند جو بسوی خران به ز گندم ا ...
در استان فارس ( فارس بزرگ که از رامهرمز تا کرمان و از دریا تا بختیاری و اصفهان است تنگیدن یعنی جهیدن با پوی پتی تِنگیدی رو کُمُم کمم پُکُندی حالو ک ...
خسیل گشته خسید به چم تر است به گندم و جوی و هر کشت دیگر گفته میشود که دانه کشت انرا پر میریزند تا انرا سبز بچرانند این واژه در ریشه به چم تر و خیس اس ...
دیوان لغات ترک به زبان عربی در سده بیستم با عربی سده بیستم نوشته شده هرچند نویسنده کوشیده انرا با عربی کهن تر بنویسد اما نتوانسته و کاملا پیداست که ن ...
مله هیچ پیوندی با ملح=نمک ندارد بنواژ مله � وده/ Wade� است در پارسی پهلوی م/و بهم میگردد و د نیز به ل میگردد مانند دمبه لمبه شغاد/شغال کلید/ کلیل ...
برز درستش بَرز است و بُٰرز هم میتوان گفت گرز هم پیشتر اینگونه بوده بدینها بنگریم بالای برز / برزبالا اینها را باید بَرز گفت همچنین که بَرزین و اتشک ...
دیدار را دیار نیز گویند سپیدی سینه دلبر دیاره در پارسی گاهی د پس از واکه ی میشود و چون در دیدار د دومین ی شود دو ی کنار هم بوده دیار شده
بنکرد یا بنگرد آنگونه که یاقوت حموی اورده بچم مرکز و مصدر است وقال أبو معاذ: المخلاف البنکرد، وهو أن یکون لکل قوم صدقة علی حدة، فذاک بنکرده یؤدى إل ...
دهخدا از این زمان چیزی نگغته در سروده خسرو خراسان کشان دامن اندر ده و کوی و برزن زنان دستها بر سرود و زمانه ناصرخسرو این زمانه چیز دگری است من مید ...
زمان دگر گشته دمان است و دم بچم زمان و گاه است همان که در انگلیسی تایم میگویند بهتر است که بجای زمان دمان و دم بگوییم
کسانی که میگویند ساق پا پارسی است در پارسی انرا پاچه و زنگ و ستیم گویند ساق عربی از ساق سوق سایق است که به چم پیش راندن است همانگونه که نام ران در پا ...
چر در پارسی از بسی بنواژها می اید ۱ - چر/چش/کش/چژ/چاشت/اچار بچم تغذیه و لذت و نوشیدن ( چون باده کشی ) /مزه است ۲ - چر/جار/سرو/کل/چیر/غر ( غرش ) بچم ...
گویا خمودن با خموج/خموش از یک ریشه باشد
انجیدن/انجتن/ جت/ زت/ جد/زد/کات ( کات انگلیسی ) بچم کات کردن است برخی نیز جای انجیدن انجنیدن گویند چون بریز و بریزان
۱ - مل/ور/گر ( دن ) /جر/کش/کول=گردن /شانه/آسیا ۲ - مود/مید/موی/مو/می/مل/پت/پل=موی ۳ - مد/میذ/مل/می/مو/میمیز/مویز = انگبین/انگور، می/مویز ۴ - ...
خواستن =خواندن