پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٤٤٠)
بتا بیگمان از بهل تا نیست چرا که هیج نشان زبانشناسی از هل در ان نیست گمانم از تاییدن به چم رد شدن و گذاشتن باشد که ان هم از تاب است
در پارسی پهلوی ( هر زبان ایرانی در هر زمان گاهی بجز پارسی دری ) جان و زیستن را به چند گویش می گفتند نام نخستین مردم را بنا بر داستان ایرانیان گیومرث ...
نخجیر/نخچیر دقیقا به معنی وحش ( هرچیز غیر اهلی ) است مانند اهو شیر یا گیاهانی که کاشت نشده اند . این واژه از دو بخش است نخ=نخست چیر/چهر=ذات= نخست ذات ...
کُر کُر لر لر لر بختیاری ماچش کنی وایه دلت درآری
وایه=خایه خدو و وایه و . یر چو سنگ و جامه خواب شداست ساخته باقی بر او چه پیوندم سوزنی سمرقندی
وایه = حسرت کُر کُر لر لر لر بختیاری ماچش کنی وایه دلت درآری اینکه دهخدا گفته از بایا است به گمانم نادرست است وایه از دو چیز تواند بود: ۱ - یکی بوی ...
نخ ( نخست ) با واژگان نو و نزد و نزدیک و next همریشه است نخاع را نیز از ان گرفته اند
نخجیر/ نخچیر به معنی وحش ( انچه اهلی نیست ) است چون شیر اهو گوزن گرگ پلنگ هرچه که اهلی نیست نخچیر است و ان واژه از نخ ( نخست ) و چهر است
شگفت که دهخدا یادی از نخ = نخست نکرده است نخ به چم اول است در واژگانی چون مهست و نخست ست افزوده است و نخ و مه بن وازه است نخین و مهین و نخوار . بن نخ ...
دوست گرامی آسیا به معنی محور است و با واژه axis زرمنی باستان به همین معنی همریشه است آسیاب نیز بر خلاف پندار پیوندی با اب ندارد آسیاب گشته آسیاگ است ...
چو روشن گشت شه را چشم امید ز پستا زی خراسان برد خورشید ویس و رامین
دگْر زیو= دیر زی
این نام را در شیراز شویجون میگویند مردم استان فارس ا را و میگردانند ا/و ، گ/ج. شویجون/شایجان /شایگان . شویجون=شویگون=شایگان/شایان چنارشویجون= چنارش ...
شیوا/شئوا/ شئواگ /چیوا/ چئواگ/شوا به معنی رسا است آرش کمانگیر را آرش شیواتیر میخواندند شیوا از شیو / چو /شو به معنی رفتن است
تیب تاب است همانگونه که اشوب را اشیب نیز خوانند تاب را تیب نیز گویند
واسرنگ / واسرند آنگه در پارسی پایان گ/ج/ق/غ دارند آنرا میتوان برداشت و آنرا شناخت یا انکه جایش د یا ن نهاد تا بتوان شناختش وارون ان نیز درست است مانن ...
کروز همان گروژ / کروژ/ وروج ( وروجک ) است گروژ/ گروج به معنی نشاط و نیز به معنی فعال است الا تا کند کامرانی گروژی الا تا دهد مستمندی نوانی بد اندیش ...
آرین جان با انکه نکته های ارزشمندی در باره واژگان ایرانی گفتید اما در پیشنهادها پیروز نبودید ایا نمی دانید رواز / رواج / رواگ ، یکی است و ریشه آن � ر ...
شوربختانه دهخدا زبانشناس نبوده و بسیار هم به عربی پیچیده. نه دهخدا و نه سازمان وازه نامه دهخدا که پس از او به پارلمان واذار شد و برای ان بودجه بسیار ...
براه در پهلوی روشن و درخشان و پیداست این همان وازه است انچه گفته اند نیکو است از ب و راه است و این براه یک واژ است توده. براه ورژن دیگر براز از برا ...
شیر خواره چون ز دایه بسکِلد لوت خواره شد مر او را می هلد گویی سکلیدن با شکریدن همریشه است
باز در بازی گشته گاز و گازی است باز گشته باد /باذ به معنی پرنده است و باز شهباز نیز از انست در پهلوی بای/واد/باد به معنی هوا ، باد/ پرنده است واژگان ...
باز دگر گشته گاژ به معنی عکس و فرق پس است بازآمدن=برگشتن بازشناختن= چیزی از چیزی دگر باز شناختن. سپید از سیه باز داند مگر در واژگانی چون پژواگ پژ ...
پِست هر مغز بوداده که انرا کوفته باشند پیشتر که جابجایی سخت بود و با چارپایان این سو و انسو میشدند و زمان پخت و پز اندک بود جو و گندم و نخود و بادام ...
صهر به معنی ریخته گری و ذوب فلزات واژی ایرانی هست ریشه پروتو - هندو - أوروپی بمعنی "حرارة، اتش". با این وازگان همخانواده است: کربن؛ carboniferous; ...
کردگار در پهلوی قادر / مستعد است و کردگاریه قدرت
دنتت ریشه ریشه تن /تند کشیدن کستردن رشتن بافتن میاید این واژه در سنسکریت و انگلیسی نیز هستند مانند اکستند
ونگ= تهی فقیر رقیق هدر ناقص عاطل باطل نادان ریشه ان در پارسی از بنواژ vi اوستایی است این فعل بدین گونه صرف میشود ون ونت وند ( تهی /فقیر/ رقیق/ هدر/ ...
در شیراز و استان فارس هم دوراغ به دوغ پخته آب نرفته میگویند و اگر در کیسه ریختند و چکید چکلوک میگویند چکلوک هم اب چکیده هست چکیدک چکیلک چکیلوک چکیدوک
دولاغ جوراب است به پارسی لاغ لیگ لنگ لنگ است لنگه
ورد = ور د= گشت. بنواژ گشتن � ور � یا � گر � است و نه گرد . در واژه گشت نیز �ش� گشته � ر � است . ور/وره /ورت/ورته/وران/ورتن/ورشن/ورشْت= ( گردشت ...
دشتگ = جنین . جنین را به پارسی دشتگ گویند pas az *tarrīh gumēzagīh, šuhr [ud] xōn homānāg; pas az gumēzagīh āwurdagīh būd, daštag - ē homānāg; pas ...
دشتگ=جنین دشتان= محیض pas az *tarrīh gumēzagīh, šuhr [ud] xōn homānāg; pas az gumēzagīh āwurdagīh būd, daštag - ē homānāg; pas az āwurdagīh wiškīda ...
مینو ، مینوگ مانوگ بچم باقی است دانشمندان ایرانی مینوگ خرد را به عربی الحکمةالخالده ( خرد جاودان ) ترجمه کرده اند مینوگ اخو و گیتیگ اخو = وجود می ...
سکو در پارسی اوستایی به چم پنهان و پنهان کردن است همچنین به معنی رفتن نیز هست
فرویش همان فرموش ( فراموش ) است فراموش را در پارسی کهن فرموش و فرویش میگفتند در پارسی و/م به هم میگردد
تجه بپارسی تگه یا همان تگ و تاز و جوانه زدن را گویند جوانه را تجه گویند چرا که تاخته است و با�jet� ونیز �تگ/تکاور، تگه/تگل ( گشن ) ، تجن/دجله، یوز، چ ...
نمک در پارسی ود/خوی است ( خوی هم گشته ود است خ به و افزوده شده و د به ی گشته ) نمک همان واژه نم است از انجا که پیشتر نمک را از کنار دریاچه ها میگرفتن ...
نمک را در پارسی باستان سول و سورت و نیز ود/خود/خوی ( =چیزی که در اب حل میشود و گند کش ) میگفتند هنوز نیز در بسیاری از جاهای ایران انرا خوی مینامند ما ...
شیده روشنایی است دوستی که فرمودند باید شیدِ نوشته نخست انکه ه - ـه تای تانیث عربی نیست و هـ نیز نیست و کسره هم نیست این که پایان پروانه و پرده و شیده ...
کشک. = زاغی/ کشکرک/swift flying پرنده ای سیاه که عکه گویند و به عربی عقعق نامند اوستایی ان karshi_ptan پهلوی ان karshift است. : هرگز نبود شکر به شوری ...
دوستانی که گفتند خی به معنی با است این واژه همان واژه خود است در استان فارس انرا خود میگویند تو خود من بیا=تو با من بیا در کابل هم انرا قد و کد میگو ...
pas gizistag frāsiyāg ī tūr har ēk nišēmag ī dēwān [ud] uzdēstzār [ud] *bašn pad - iš kard. سپس افراسیاب گجستۀ تور ( = تورانی ) در هر یک [از آنها] ن ...
زفرین/ زوپرین/ بر نشوی تو به جهان برین تات همی دیو بود هم نشین نیستی آگاه تو هیچ از بهشت خور چه کنی گر نه خری راستین؟ کار ستور است خور و خفت و خیز ش ...
به دوستی که میگوید کرته پیراهن نیست و بند داشته و گواه می اورد که سخنوری گفته کرته بگشا و بند کرته بگشا دوست گرامی نمیدانم در نگاه شما �بند� چیست م ...
نمیدانم دهخدا چگونه بند را ریسمان دانسته بند از بستن میاید و به معنی بست و سد و قفل قید و عهد است و ریسمان نیست به ویژه در این بیتها که دهخدا به معنی ...
جَند شهری انسوی فرا رودان ز ری تا دهستان و خوارزم و جند نوندی نبینی بجز لورکند. نظامی
پایکار =وکیل /زیردست/ پیشکار من این تخت را پایکار ویم همان از پدر یادگار ویم. فردوسی دگر نیک تر دوستداران او کدیور مهین پایکاران او. اسدی. بد ...
سنجد گرگان. سیلانه. شیلانه. چیلان. چیلانه دار . چیلانگ/. ارج. درخت شیلان. درخت شیلانک. تبرخون. سنجد جیلان. سنجد گیلان سنجد جیلان. : سنجد چیلان به د ...
کبت/کفت به معنی افتادن و افکندن به پارسی نیز است و ریشه اریه دارد