پست

/past/

مترادف پست: برید، پیک، چاپار، قراول، کشیک، خدمت، شغل، مقام، جایگاه، منزل، موضع، پاسگاه | بی سروپا، پست فطرت، دون همت، رذل، ناکس، بخیل، کنس، لئیم، لچر، قصیر، کم ارتفاع، کوتاه، بی قدر، بی مقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل، نازل، جلب، رذیل، محقر، پایین، کوچک، مبتذل، وضیع

متضاد پست: شریف

برابر پارسی: پیک، نامه رسانی، پاسگاه

معنی انگلیسی:
wretch, abject, bastard, base, cheap-jack, coarse, common, crummy, dirty, effete, gross, post, ignoble, inferior, insignificant, shabby, low, low-grade, mail, mangy, matter, menial, mingy, miserable, pelting, raffish, scapegrace, schlocky, scrubby, second-class, second-rate, servile, shitty, shoddy, small, small-minded, sordid, sorry, station, villainous, wastrel, worm, wormy, wretched, bugger, low-lying, chintzy, lowdown, lowlife, ropy, jerky, schlock

لغت نامه دهخدا

پست. [ پ َ ] ( ص ) مقابل بالا. پائین. تحت. سفل. زیر. مقابل بالا و روی. مقابل علو و فوق :
بیامد چو گودرز را دید، دست
بکش کرد وسر پیش بنهاد پست.
فردوسی.
بکش کرده دست و سرافکنده پست
همی رفت تا جایگاه نشست.
فردوسی.
پراندیشه بنشست بر سان مست
بکش کرده دست و سرافکنده پست.
فردوسی.
کسی کو جوان بود تاجی بدست
بر قیصر آمد سرافکنده پست.
فردوسی.
بکش کرده دست و سرافکنده پست
بر تخت شاهی بزانو نشست.
فردوسی.
توانا خداوند بر هر چه هست
خداوند بالا و دارای پست.
فردوسی.
گرفته سپر پیش و ژوبین بدست
ببالا نهاده سر از جای پست.
فردوسی.
برآوردش از جای و بنهاد پست
سوی خنجر آورد چون باد دست.
فردوسی.
همه دستهاشان فرومانده پست
در زور یزدان بریشان ببست.
فردوسی.
برستم درآویخت چون پیل مست
برآوردش از جای و بنهاد پست.
فردوسی.
فرویاختی سوی خورشید، پست
سر خویش ، چون مردم خورپرست.
اسدی ( گرشاسب نامه نسخه خطی مؤلف ص 117 ).
تو بودی به پیشم سرافکنده پست
چنان چون منم پیش تو بسته دست.
اسدی ( ایضاًص 81 ).
ز کشته چنان گشت بالا و پست
که هامون ز مرکز فروتر نشست.
اسدی ( ایضاً ص 222 ).
فراوان کس از پیل افتاد پست
بسی کس نگون ماند بی پا و دست.
اسدی ( ایضاً ص 183 ).
سپر نیمی و سرش با کتف و دست
بزخمی بیفکند هر چار پست.
اسدی ( ایضاً ص 77 ).
ز شبدیز چون شب بیفتاد پست
برون شدش چوگان سیمین ز دست
بزد روز بر چرمه تیزپوی
بمیدان پیروزه زرینه گوی...
اسدی ( ایضاً ص 75 ).
امیر اگره چیپال از سر گنبد
فرودوید و به پست آمداز بلند حصار.
مسعودسعد.
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست.
مولوی.
بعزت هر آنکس فروتر نشست
بخواری نیفتد ز بالا به پست.
سعدی.
اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام
چرا به بالا تازی ز پست چون ارواح.
؟
|| ( اِ ) پستی. فرود :
چون آب ز بالا بگراید سوی پستی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- اداره ای که نامه ها و امانات را از جایی بجایی می برد و می رساند چاپارخانه . ۲- شخصی که نامه ها و امانات را می رساند چاپار خانه . ۲- شخصی که نامه ها و امانات را می رساند چاپار چیز . پیک برید . ۳- منازلی در راه شهرها که در آن مرکوب برای حمل مسافر و بارنگاه دارند . ۴- محل خدمت ماموران انتظامی پاسگاه ۶- شغل مقام : پست حساسی دارد . یا پست امدادی . پاسگاهی که برای کمک در مواقع ضروری ساخته شود: پست امدادی شیر و خورشید . یا پست امدادی آموزشگاهها . شفاخانه یا پست ژاندارم . پاسگاه ژاندارم .
پائین تحت

فرهنگ معین

(پُ ) (اِ. ) مخفف پوست ، جلد.
( ~. ) [ فر. ] (اِ. ) ۱ - کار رساندن نامه ها و بسته ها از جایی به جای دیگر. ۲ - سازمانی که عهده دار این کار است . ۳ - محل خدمت . ۴ - شغل و مقام اداری . ۵ - وظیفة معین هر بازیکن در بازی های گروهی ، نقش (فره ). ،~ الکترونیک ایمیل . ، ~ اکسپرس نوعی خدمات
(پَ ) (ص . ) ۱ - پایین ، نشیب . ۲ - کوتاه ، کم ارتفاع . ۳ - فرومایه ، بی سر و پا. ۴ - خراب ، بد. ۵ - نابود، معدوم . ۶ - ذلیل ، زبون . ۷ - دون ، خوار. ۸ - تنگ چشم ، اندک بین . ۹ - ناگوار، تلخ . ۱٠ - هراسان ، مشوش . ۱۱ - بیزار، نفور. ۱۲ - سست ، ضعیف .
(پِ یاپَ ) (اِ. ) ۱ - هر نوع آرد. ۲ - آرد بریان شدة گندم یا جو. ۳ - سپوس ، پوست گندم یا جو.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ بلند] کوتاه.
۲. [مقابلِ بالا] پایین.
۳. نشیب.
۴. خوار، زبون، فرومایه.
۵. بخیل، خسیس.
* پست شدن: (مصدر لازم )
۱. خواروذلیل شدن.
۲. [قدیمی] با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن.
* پست شمردن: (مصدر متعدی ) خواروذلیل پنداشتن، حقیر دانستن.
* پست کردن: (مصدر متعدی )
۱. پایین آوردن، فرود آوردن.
۲. پایمال کردن.
۳. خوار کردن، زبون کردن.
* پست گشتن: (مصدر لازم ) = * پست شدن
۱. آرد.
۲. آرد بوداده، آرد گندم یا جو یا نخود بریان کرده: منم روی از جهان در گوشه کرده / کفی پست جوین ره توشه کرده (نظامی۲: ۱۰۷ ).
۳. پوست گندم و جو، سبوس، سپوسه.
۱. سازمان دولتی که نامه ها و کالاهای مردم را از نقطه ای به نقطۀ دیگر می رساند.
۲. [مجاز] پستچی: پست آمد.
۳. مقام، منصب.
۴. نگهبانی.
۵. نگهبان.
۶. محلی که یک نگهبان باید از آن نگهبانی کند.
۷. جایی که نگهبان در آن استقرار یافته است.

گویش مازنی

/pest/ آرد بریان شده

واژه نامه بختیاریکا

( پِست ) ( ن ) ؛ مخلوطی از خاک قند و آردگندم برشته ( یا آرد کنار ) ؛ پودر شده هر چیز؛ نماد ریزی و پودری
گَرگیچال

دانشنامه عمومی

پُست روشی برای فرستادن نامه و مرسولات پُستی مانند بسته و پاکتهای بزرگ است. معمولاً فرسته ها و مدارک در پاکتی قرار می گیرند و تمبر بر آن چسبانده می شود که نشان دهنده پرداخت دستمزد اداره پست است. پست ۳ گونه مختلف دارد:پست دریایی، پست هوایی و پست زمینی.
ایرانیان با پایه گذاری چاپارخانه ها در دوران هخامنشی اولین سیستم پستی قابل اعتنا در جهان را ایجاد کردند. هرودت در این زمینه می نویسد: «گفته می شود به تعداد روزهایی که کل سفر به طول می انجامد، اسبان و مردانی در طول مسیر ایستاده اند، هر اسب و مردی مسیری یک روزه را می پیماید و هیچ چیز ایشان را باز نمی دارد، نه برف، نه باران، نه گرما و نه تاریکی تا مأموریت خویش را با تمام سرعت انجام دهند». [ ۱]
ابتدا پیادگان و سپس سواران، وظیفهٔ انتقال را به عهده داشتند. پیوسته در ایستگاه ها اسب های تازه نفس نگاهداری می شدند. بگونه ای که چاپار می توانست بسرعت براه خویش ادامه دهد. [ ۲] این اصل کلی پست تا اختراع راه آهن باقی بود. راه ها به وسیلهٔ سنگ های مخصوصی جزء بندی شده بودند که به پارسی فرسنگ نامیده می شدند. [ ۳] ایده کلی استفاده از پست به شیوه امروزی از نوآوری های هخامنشیان است. [ ۴]
در یونان بواسطه دولت شهرها پست وجود نداشت. در مصر بطالمه شیوه پست ایرانی را بکار می بردند که از گاه آگوستوس مورد تقلید رومیان نیز قرار گرفت. [ ۳]
واژه پست تا به امروز در تمامی زبان های اروپائی و برخی دیگر زبان ها خود را حفظ نموده است.
پست دولتی روم نامه ها را توسط مأمورینی که از این طریق منبع درآمدی دولتی نداشتند و خود دولت هم از این بابت درآمدی نداشت، پخش می گردید. مخارج تعمیر جاده ها، ساختمان ها و ایستگاه های پست و اصطبلهای و حقوق مأمورین را می بایستی که اهالی شهرهایی که مأمورین پست از آن ها عبور می کردند، فراهم می کردند بدون اینکه بعضاً از آن مورد استفاده ای داشته باشند و این امر موجبات نارضایتی عمومی را فراهم کرده بود.
واژه پست از واژه قرون وسطی poste گرفته شده که آن نیز از اسم مفعول فعل ponere لاتین ( "وضع یا محل" ) نشات می گیرد. [ ۵]
عکس پست

پست (پروتکل انتقال ابرمتن). در رایانه، پست POST یک از چندین شیوهٔ روش های درخواست است که توسط پروتکل انتقال ابر متن بر روی شبکه جهانی وب پشتیبانی می شود. متد درخواست پست برای درخواستی طراحی شده است که وب سرور داده را به صورت بسته در بدنهٔ پیغام درخواستی، برای ذخیره سازی دریافت نماید. این نوع اکثراً برای آپلود کردن یک فایل یا به ثبت رساندن فرمی که تکمیل شده است، استفاده می شود.
عکس پست (پروتکل انتقال ابرمتن)

پست (وبسایت). پست ( انگلیسی: Poast ) یک وبسایت و برنامه موبایل شبکه اجتماعی توزیع شده آمریکایی است، پست هک کردن اطلاعات کاربران را ممنوع کرده است.
عکس پست (وبسایت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

زبون, خوار

مترادف ها

post (اسم)
پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن

mail (اسم)
پست، جوشن، زره، چاپار

miscreant (اسم)
پست، خبیی، خونی، بدعت گذار، خدا نشناس

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

subservient (صفت)
پست، تابع، سودمند، مادون، چاپلوس، متملق

base-born (صفت)
فرومایه، پست، حرامزاده، بدگهر

brutish (صفت)
پست، درشت، حیوانی، خشن، بی شعور، ددمنش

lousy (صفت)
پست، کثیف، اکبیر، چرکین، شپشو

currish (صفت)
پست، ستیزه جو، غرغر کننده

sordid (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، کثیف، هرزه، شلخته، چرک، دون

dishonorable (صفت)
پست، بیابرو، از روی بی شرمی، نا شایسته

runty (صفت)
پست، کوتوله، کوچک، ناچیز، حقیر

servile (صفت)
پست، چاپلوس، دون، شایسته نوکران

footy (صفت)
پست، پایی، پادار، دارای پا

wretched (صفت)
خوار، پست، بی چاره، بد بخت، رنجور، ضعیف الحال، رنجه، تاسف اور

poky (صفت)
پست، کهنه، گرفته، دلگیر

hokey-pokey (صفت)
پست

lowborn (صفت)
پست، بد گوهر، بد اصل

ungenerous (صفت)
خسیس، پست، لئیم، بی گذشت، بی سخاوت

lowbred (صفت)
پست، بی تربیت

low-level (صفت)
پست

shabby (صفت)
پست، دون، ژنده، نخ نما

picayune (صفت)
پست، بی ارزش، جزئی، ناچیز

pint-size (صفت)
پست، کوچک، خرد، ناچیز، باندازه سر سنجاق

pint-sized (صفت)
پست، کوچک، خرد، ناچیز، باندازه سر سنجاق

scurvy (صفت)
پست، منفور، پوشیده از شوره

snippy (صفت)
پست، تند، تیز، مغرور

third-rate (صفت)
پست، درجه سوم

infamous (صفت)
پست، رسوا، ننگین، رسوایی اور، بد نام، مفتضح، نفرت انگیز شنیع

villainous (صفت)
پست، فاسد، شریر، نالایق، بدذات، خیلی بد

vulgar (صفت)
پست، مبتذل، عوامانه، عامیانه، رکیک

caddish (صفت)
پست، بی تربیت، خشن، اوباش صفت

shoddy (صفت)
پست، جازده، جنس بنجل، بدساخت، کالای تقلبی

bathetic (صفت)
پست، اعماقی

pimping (صفت)
پست، علیل، خرد

low (صفت)
پست، فروتن، پایین، محقر، اندک، افتاده، کم، اهسته، پست ومبتذل

brummagem (صفت)
پست، بی ارزش، کم ارزش، ارزان

cheap (صفت)
پست، کم ارزش، ارزان

menial (صفت)
پست

humble (صفت)
پست، فروتن، خاضع، محقر، زبون، خاکی، خاشع، بدون ارتفاع

abject (صفت)
سرافکنده، فرومایه، خسیس، خوار، پست، خفیف

base (صفت)
فرومایه، خسیس، پست

ignoble (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، ناکس، بد گوهر، نا اصل

vile (صفت)
فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینت

poor (صفت)
ناسازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال

mean (صفت)
خسیس، پست، بد، متوسط، میانی، وسطی، بدجنس، پست فطرت، واقع در وسط، اب زیر کاه

contemptible (صفت)
خوار، پست، محقر، قابل تحقیر

despicable (صفت)
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر

inferior (صفت)
پست، فرعی، درجه دوم، نا مرغوب، پایین رتبه

lowly (صفت)
پست، بی ادب، عاری از خیال، افتاده، صغیر، دون

slight (صفت)
پست، خفیف، لاغر، کودن، ناچیز شماری، اندک، کم، جزئی، نحیف، صیقلی، قلیل، حقیر، باریک اندام

small (صفت)
پست، خفیف، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

infra- (پیشوند)
پست، زیر، پایین

فارسی به عربی

ارض مشاعة , اهانة , برید , تابع , تعش , حقیر , خادم , دنیی , رخیص , ردیء , سیی السمعة , شرس , صغیر , فاجر , فظ , فقیر , قلیلا , متواضع , مستوی واطی , مشاکس , منحط , نذل

پیشنهاد کاربران

برای پست در شبکه های اجتماعی واژه ی �فربرگ� را پیشنهاد می کنم.
پست :فرسته
abject
lowly
abased
low grade
سقط همت
( صفت ) ۱ - پست دون دون همت . ۲ - آن کس که قوتهای باطن وی مرده بود و خود خبر ندارد و از فعلهای قوتهای باطن چنانکه ایشان را هنوز قوتهای باطنی به فعل تمام نیامده باشد .
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد :
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی.
حافظ.
خوار و خفیف . [ خوا / خا رُ خ َ ] ( ترکیب عطفی ، ص مرکب ) پست . ناچیز. سبک . بی اعتبار. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
در اینستاگرام: فرسته
پُست از واژه پوست پارسی گرفته شده چرا که در ایران باستان نامه را روی پوست مینوشتند.
فِرِست
از فرستادن میاد
خیلی معنی میده مثلا پُست اینستا یا مثلاً پَست میشه خود خواه عوضی پُستِ هافبک دفاعی حمله تو فوتبال
بی بُته
لهجه و گویش تهرانی
بی عُرضه، بی اصل
پِست با تلفظ pest
در گویش بختیاری پِست به معنای بسیار خرد شده یا بسیار ریز شده است . و مصدر آن پِستِن است .
گنه کار
پُست : واژه ی پست همان طومار و نامه ی پیچیده شده است . که از زبان فارسی به شکل پیچتا ( پیچیده شده ) وارد زبان روسی شد . حتی امروزه روس ها به پست Почта ( Pochta ) می گویند . در زبان لاتین میل Mail به معنی املا شده و نوشته شده معنی می دهد . به نظر می رسد که در زبان هندی املا به mel تبدیل شده و سپس وارد زبان لاتین شده است . فرانسوی ها به پست poster می گویند که واژه ی پوستر از آن گرفته شده است . لهستانی ها با اندکی تغییر همانند روس ها به پست Poczta می گویند.
...
[مشاهده متن کامل]


بی همه چی/چیز ( فرومایه ) ( گویش تهرانی )
به پِست و شِکَر بیامیخت: پِست، آردی که گندم و جو و نخود آن را بریان کرده باشند. [برهان قاطع] واژه ئی که به وفور در متون کهن به کار رفته. در لهجه ی طبری به آن پِهِه گویند[واژه نامه ی طبری، ص ٨٧] ترکیب و طرز ساختن آن را مادربزرگ ها به یاد دارند: گندم، جو و ذرّت را از هر کدام به مقدار مساوی با مقدار برنج و با مقدار مساوی تخم هندوانه و خربزه و گاورس با مقداری داردانه ( که در کوه ها می چینند، به قصد معطر کردن ) پس از تمیز کردن پاک می شویند، خشک می کنند، تَفت می دهند و سپس آسیا می کنند و پس از الک کردن نرمه ی آردی از آن باقی می ماند که همان پِست است، غالباً با شکر یا خاکه قند می آمیزند.
...
[مشاهده متن کامل]

کتاب اردشیر بابکان، قاسم هاشمی نژاد، ص ٧٩

پِست:
به پِست و شِکَر بیامیخت: پِست، آردی که گندم و جو و نخود آن را بریان کرده باشند. [برهان قاطع] واژه ئی که به وفور در متون کهن به کار رفته. در لهجه ی طبری به آن پِهِه گویند[واژه نامه ی طبری، ص ٨٧] ترکیب و طرز ساختن آن را مادربزرگ ها به یاد دارند: گندم، جو و ذرّت را از هر کدام به مقدار مساوی با مقدار برنج و با مقدار مساوی تخم هندوانه و خربزه و گاورس با مقداری داردانه ( که در کوه ها می چینند، به قصد معطر کردن ) پس از تمیز کردن پاک می شویند، خشک می کنند، تَفت می دهند و سپس آسیا می کنند و پس از الک کردن نرمه ی آردی از آن باقی می ماند که همان پِست است، غالباً با شکر یا خاکه قند می آمیزند.
...
[مشاهده متن کامل]

کتاب کارنامه ی اردشیر بابکان، قاسم هاشمی نژاد، ص ٧٩

پست =اموزش
پِست:آرد ، گرد چیزی
( ( پست شکر گشت غبار درت
پسته و عناب شده شکرت ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 216 . )

پست GIS ( کمپکت فشرده ) : [اصطلاح شرکت برق ] به پستی گفته می شود که عایق استفاده شده در آن گاز SF۶ است. یعنی تمام اجزای پست ( بریکر - باس‎بار - سکسیونر و … ) با فضای آزاد ارتباطی ندارد Gas Isolated Substation و به همین دلیل فضای کمی را اشغال می نماید و سرپوشیده است ( indoor )
پست ( post ) : [ اصطلاح اینستا گرام ] هر عکس یا ویدیوی جدیدی که شما در اینستاگرام آپلود کنید، یک پست اینستاگرام محسوب می شود. تمام پست های شما در صفحۀ پروفایل اینستاگرامتان نمایش داده می شود و تمام پست های جدیدی که فالوورهایتان به نمایش می گذارند، در فید شما قابل مشاهده است.
ناکس
ارسال کردن، فرستادن،
ناچیز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس