پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,١١٥)

بازدید
٣٠٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آرمان /اَرمان/اروان /آرمه/اروا /ارمانج/ارمانگ=آرزو - هدف - امید - حسرت - ویار در پارسی میگویند اروا بابات/بوات - این همان اروا/ ارمان است و پیوندی با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

لخت لهت لوت روت رُت لیت ریت لوچ همه پارسی است و هیچ پیوندی به ترکی ندارد آذریان گرامی هم چون زبان کهنشان پهلوی بوده بسیاری از واژگان کهن را دارند لخت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گوسان/گوهان/گویان خنیاگر خواننده است گشتن س/ه/ی در پارسی رواج داشته مانند خوراسان/خوراهان/خورایان زبان پهلوی هر کاو شناسد خواسان آن بود کز وی خور آس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

قُل/ال در ترکی دست میشود و بند نیز چون دست است در ترکی ق جای ا را میگیرد مانند قورخان اورخان و قلدر یعنی قلدار دست دار - قول /غول/غیل /گود/کول بچم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاه غزنین چو نزد او بگذشت چون دویژه بگردش اندر گشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

استخوان همان استوان است استه خرمای سوخته و به سرکه آغشته اکتحال کنند. ( نزهة القلوب ) . || استخوان آدمی و جانوران دیگر. ( برهان ) . استو. و در دو کل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تنوری که در آن کماج و نان سنگک پزند و به عربی فُرن گویند. ( از برهان ) ( آنندراج ) . و رجوع به برزن و بریزن شود. || تابه ای که از گل سازند و بر زبر آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

داشتم در میانه حکم سرخ روی و سپیج گردن خویش سوزنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نهنبن نهان بان بچم غطاء است چه سر دیگ باشد چه جمجمه سر چه هر کوفت دیگر چرا دهخدا این همه بیراه میرود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُهر بچم محکم و استوار - این میخ که بدیوار کوفتی مهر نیست نمیشه چیزی به ان اویخت - از این قرص و مهر تر ؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ویر در زبان پشه ای به چم تن است ویر در پارسی به چم هوش یاد حواس - خاطر است - ویر وَندِن vir vanden = مراقبت کردن ، نگهداری کردن ، دقت کردن ، توجه داد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ای کاش سروران و استادان ما اندکی دانش پارسی دانی داشتند و مردم ما در دبستان و دبیرستان می اموختند که در پارسی غ و خ باشد که جای هم نشینند و ز - ژ یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هر بژی = ازاده زی - ایرانی زی � پارساآزاده راد ایرانگان زی ئر بژی کرد کرمانجی کجا کو کلهران ایرجی خانه تاران کرد ترک چین و روس روسیه خانه ات ویران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنده ای که به بی ریشان یا پسران بزرگتر میگفتند همه با زبر کاف است و پسران را ساده و کنده میگفتند اگر پسر بی ریش و تازه و خرد بود او را ساده میگفتند ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژه عربی است پارسی ان چندین واژه است اژکهن - راک - توور - ویم - گر - پرت - بی گمان بسیاری واژگان دگر نیز است که یاد ندارم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نمیدانم این دهخدا نوشته یا کس دیگر - نوشته اژگهن بچم تنپل نیست - اری بچم تنپل است در مزدیسنا دیو اشگهانی /اشگهانیه دیو تنپلی است - اژکهن سنگ بزرگ نیز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آماس آماه پندام پندیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش ملکی قالی بشاگرد و برخی گویشهای لارستانی نیز پندام میگویند - چندی پیش رخم پندام در کرده بود یکی از افغانستانی ها به من گفت اوی بچه چه پندیده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نام سوزن بیاید یاد از سوزنی سمرقندی نشود شگفت است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

و اگر تب نباشد آشامه ای از کشک بریان کرده سازند یا از پست جو. ( ذخیره خوارزمشاهی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گاه گاه اید صدای خنده اش شیخ پیدا هست اهل بخیه ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غنده را غندل نیز گویند که به عربی رتیل است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پر سیاوشان درویش و ضعیف شاخ بادام کرده است کنار پر شیانی ناصر خسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انداختن بسیار معانی دیگر دارد ش. ربختانه دهخدا نیاورده - نیانداخته کار و جامه مبر ز هر گونه گفتیم و انداختیم سر انجام یکسر برین ساختیم اندازه گیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در روستاهای شیراز یعنی گود و ژرف - یکی به دوستش گفت فردا بیکارم گوده ات اماده ان بیام سیت درخت بشونم گفت برو گوده بوات بشون که غیلن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیش در سروده رودکی دیش انچه نوشته شده نیستد بخوانیم سروده رودکی را کاروان شهید رفت از پیش وآن ما رفته گیر و می اندیش از شمار دو چشم یک تن کم وز شم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاک شد فطرت ز پستی لیک مژگان برنداشت ورنه از ما تا به بام آسمان یک زینه بود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهل /پهل وازهای به چم حلال عربی است از من پهلست قاتل من -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محمد عباسلو نام روستای شما در اصل پهل ( پهل پهله پهلو ) نام بسیاری جاها در ایران زمین است و معنی مرکز پارسیان و پهلویان و شهر پارسیان دارد انرا پرهه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوستی که گفت بجای اما عربی ولی را بکار برید دوست گرامی ولی ولیکن نیز عربی است . گفتار پارسی نیازی به اما و ولیک نداشته بجای من به خانه دوستم رفتم ام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درقه پارسی است .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فتیل فتیله پارسی از پلیته و پتیله است . پتیله کردن و پلیل کردن گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میخ=سکه /مسکوک درم را یکی میخ نو ساختیم سوی شادی و فرخی تاختیم. درم را همی میخ سازید نیز سبک داشتن بیشتر زین چه چیز. از آن پس دگر کرد میخ درم همان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوک را در پاره ای جاها به چم پر و انباشته بکار میبرند میگویند یک گونی پوک زر داشت بر باد داد - زمستانی یک خیگ پوک شیره و یک خیگ پوک روغن خوردیم. .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شرزه پارسی است و در عربی شرزه را از شیرازه گرفته اند و انچه از شرز در عربی امده همه پس از اسلام است - شرزه - شزر باید از شگر باشد درنده باشد -

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این انین است و نه ایین || نهره ای بود که بدان ماست و دوغ از یکدیگر جدا کنند. دوغم اکنون که در آنین تو شد بزنم تا بکشم روغن از او. دوغم ای دوست در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهش= افرینش - مانند نبیگ بندهش = بن افرینش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آنرا زاغذ نیز گویند گاو لاغز به زاغذ اندر کرد توده زر به کاغز اندر کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خداوند ما باد پیروزگر سر و کار او با پرندین بری منوچهری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهی که پای بسته نگردی به دام دل با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی شاخی که سر به خانهٔ همسایه می برد تلخی برآورد گرش بیخ برکنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

استه استخوان و استه ( هسته ) است - استوان و استوار از انست " اَست" ( به اوستایی و پهلوی 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) استخوان و /استه/استه/استوان - استوانه و استو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دَنگ =صدا - تقلید - ادا دنگ /تنگ دنگ =مرکز - نقطه پرکار - تویی مانند دنگ و من چو پرگار به گردت بی سر و بی پای گردم. ملقابادی دنگ/دند=دیوانه و بی چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستی که فرمودند دهخدا در واژگان پارسی ناتوان است درست فرمودند گرچه اینجا اَستوه خود بچم ناستیه /ناستیز است ستوه /استوه/استه /خسته/خستوه یکیست است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چه ژاژها - دوستی که میگوید چون گسیل پارسی است پس سیل پارسی است توشه ات را از کجا میگیری برادر ؟ میدانید پیشوند چیست؟ خوبست که خود میگویی جدایی ناپذیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در نبیگ پهلوی �خسرو قبادان و ریدک� نام ون ( نوعی چنگ که با چوب درخت زبان گنجشک ساخته می شده است ) کنار چنگ، بربط تمبور که همگی از سازهای پر رواج بوده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمیدانم چرا دهخدا نتوانسته این را بخواند استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مهرب رنگ رخ من چو غمروات شداز غم موی سر من سپید گشت چو م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مل به هرگونه که بخوانیش گردن است پاره ای انرا با زیر و پاره ای با زبر و پاره ای با پیش میگویند یزد و شیراز و لر و کرد همگی گردن را مل میگویند مل بچم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فشار در این سروده ها ( اگرچه عربها ان را فُشار گویند ) فَشار= پشار =پراکنده است انرا بچم دشنام گرفته اند این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار پنبه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چون نهاد ان پهند را نیکو بند شد در پهند او اهو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام=اندام - به اندام یودن - به نظم بودن - تراز