پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤١٦)

بازدید
٤,٠١٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سپرهم و بادروج و نازبوی بادرنگ بویه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادروج نام پارسی ریحان است و انطاکی و حکیم مومن که گفته اند نبطی است نبطیان انرا از پارسی گرفتند و بادروج بچم روزبویه است شب کم بو است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در شگفتم چرا دهخدا نخست و پیش از همه نخستین معنی گوهر را ننوشته گوهر/گهر در پارسی به چم عنصر است و چهار گوهران به چم عناصر اربعه است همچنین گوهر و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لکهن بچم روزه است گویی لگهن واگویه دگری از روزه است گویی روزه را روزن گویی ر/ل - و/گ - ز/ه - ه/ن گفته اند و در نامهای پارسی نامی دیده ام که گرچه چمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پهلوی یک را یو میگفتند ده یک را ده یویه میگفتند دهیویه و بیست یویه ده یک و بیست یک است وکان باللغة الفارسیة إلی العربیة فی أیام الحجاج. والذی نق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ویر در پشتو اندوه و مویه است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لجن/لجند در پارسی بچم اغشتن الودن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی پهلوی د بسیار به ی/ل/ر/ذ میگردد د/ل مانند کلید/کلیل ، شغال/شغال ، دمبه/لمبه، گسید/گسیل، مدگ/ملخ/میگ و، چوید/چویل/شوید. واژه شوید و چویل هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشوند آ در پارسی پهلوی برای چند چیز آید یکی برابر نا است مانند آنیک=ناخوب/بدی. آکار=ناکاری. دگر پیشوند آ که کار پسوند آ و پیشوند ب کند مانند اکار =ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

و قرآن را په پارسی نبی گویند بلعمی به سخن مانَدشعر شعرا رودکی را سخنی تلو نبی است. شهید بلخی. ز تو چو یاد کنم وز ملوک یاد کنم چنان بود که کنم یاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرگار بچم مدار است گار گاشتن=گردیدن است و پرگار/برگار مدار است دگر پرگار تاج است که انرا پرگر نیز گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ژاله ی دیگر بگمانم هم بچم حباب و هم بچم کلکی است که با مشک سازند و از اب بگذرند و زنده یاد دهخدا درین باره بیراه رفته چرا که اگر بگفته برهان بنگریم م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سره آن رچاچ است و ارزیز نیز ارچیچ ارچاچ است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان چو زنگیانند بر بازنیج بازی گر. بوشکور. بازنیج/بازنیچ/باذنیچ = آنچه بر باد نوان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم باذنویگ بوده به چچم انچه در هوا مینود انچه در هوا نوان است باذ/باد=هوا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در استان فارس توره =شغال/روباه تور=توسن /سرکش/جانور وحشی ضد اهلی تور بیابان /تور دشتی یار توره تور دشتی تی بد شد از ما گشتی یارا چه خواهیمان کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی ان دربند و بندر است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیگمان دست کم در پارسی امروز باید وازه �کین� و �کینه� را از هم جدا کنیم کینه دشمنی پنهان ( چه بسا بی هیچ برخود و ریشه ) همانست که در عربی آنرا حقد گو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

براستی اگر پیشینیان به پارسی پرداخته بودند کمتر زبانی مانند آن این همه واژه داشت بنگریم برای شبنم چند واژه دارد دست کم پنج واژه تنها برای شبنم دارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهر ساربان در خراسان بسی خسرو نامور پیش از او شدستند زی بندر و ساربان دیباجی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گمانم این واژه چون واژ قناد پارسی است و سره ان نتاف است پنبع را نتافته میکند هرچه را رشتیم بازش پنبه کرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موی یال ( گردن ) را فژ/بش گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهشن/جهش اقبال /بخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی است آری = سهل انگاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میز/میَزد/بچم نذری /مهمانی است همچنین مهمان و ابزار مهمانی دادن را نیز میز گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهیجد / بهیجاد - بئیجد/بئیجاد/بیجاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زوش هم تندی است و هم عشق و این ب دگر گشته جوش است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

داج دیج دیجور بی گمان پارسی است چه برای شب چه خاک و دیج/داج و دیج و دیزه تیره است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دیجور بی گمان پارسی است چه برای شب چه خاک و دیج/داج و دیج و دیزه تیره است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به خداوندی خدا هم دهخدا هم موسسه دهخدا بی همه چیزند آیا نباید معنی کرای پارسی را بنویسد؟ کرا سود و ارزش است کرا نمی کند ایام پنج روزه عمر : چنان بد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در پارسی وید/وین ( =بین از دیدن ) مانند چید/چین است سره دیدن ویدن است و ویدیده بچم دیده شده است از آنجا که در پارسی - وی - یک پسوند بسیار پرکار برد ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فسون. [ ف ُ ] ( اِ ) افسون و آن کلماتی باشد که فسونگران و عزائم خوانان و ساحران بجهت مقاصد خوانند و نویسند. ( برهان ) . ورد. سحر : هجران یار بر جگرت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برای موی سر موی لب = سیبیل/بروت موی چانه و گونه = ریش موی پلک = مژه/پرژنگ/مرزنگ موی فراز چشم = ابرو/برو موی شرمگاه= رم نرم موی تن=پرز موی سر=پت/پل م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویار در پشتو بچم غرور است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چَهره=چرخه چهره ریسی=چرخه ریسی/نخ رشتن با دوک یا چرخ نخ ریسی - چهره= چرخ \ریسندگی سره چرخ، چهر است مانند سرخ سهر چرخ ، چهر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آنچه عروس است بیوگ/بوگ است بوک انبار و ابگیر است وگمانم بوکان هم برای همین نام آن را بوکان نهاده اند غله کردی به زیر بوک نهان چون نرانند بوک بر سر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوشیدن آمد گل ، اگر باده گساری ، واخور بی باده ، نفس چند شماری ، واخور دی ، اقچه نداشتی نخوردی ، شاید امروز ، که گل به دست داری ، واخور ( حمید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در طبس نیز دهنه کاریز را فرَونگ گویند وهنگ نیز دهنه کاریز است به پارسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اگر صد دشنام به دهخدا دهیم کم است مشی عربی را نوشته اما مشی و مشیانه پارسی را ننوشته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دسته و پهنه مانند دسته بیل و پهنه بیل . دسته کلنگ و پهنه کلنک دسته تبر و پهنه تبر. پهنه در اینان دسته چوبی و پهنه آهنی است. دسته گرز و پهنه گرز - د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هج/هچ/هش/سخ/شخ/شق/هق افرازه و افراخت را گویند و هر اف راست را و در پارسی هخامنشی هش/ هشی گفته بچم راست و درست و از آنست چک/چاک/سز/سغ/ساغ. ساز/سزا/چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یاز و باز دو واژ جداگانه اند و هر دو یکای سنجشند یاز ، ارش است از سر انگشت تا آرنگ . و باز یک بازه است از سر انگشت میانی راست تا سر انگشت میانی دست چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گفته سه تن که یاز را ترکی نوشته اند بهار و تابستان و پاییز هر سه نزد ترکان یاز است اینجور که پیداست ترکان در سیبری بودند و سال نزد انها دو فصل بود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیخستن=فشردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پزشک/بیشَ زد/ بیشزگ=بیشه زدا بیش/بیشه =اندوه/رنج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خاوخیز و کمخا هر دو پارسی مخمل است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زراد چون کم آب نامی پارسی است به چم سلاح - زراد/زراه/زره چون سپاد/سپاه/سپه است گمانم زلاه/سلاه گویه دیگر ان بوده و به عربی سلاح شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مهست نام پسر است و مهستی نام دختر مهست یعنی نخستین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عرض= جهشن عرض=گزرش/وجار/گزارش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

انچه ابواسحاق صابی درباره عرب بودن دیلمان گفته چرت است دیلمان نیز مانند دگر ایرانیان خود را پارسی میدانستند همچنان که دیلمان نیز از کردان پارسی بشمار ...