پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣١٠)

بازدید
٢,٠٣٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خان /کان/خانی/خین= چشمه و کان پارسی خان = کاروان سرا هتل منزل در راه و ازق این رو هفت خان رستم را باید خان نوشت و نه خوان خان/خاقان/خان خان همانگون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرویزن را اردغیز/اردگیز نیز گویند غربال/غربیل نیز گویند گویا امیختن ویختن امودن امیتن یکی بوده و گل ویتن/غر وید/غربیل/غرویز شده گل ولای را نیز غلیز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترخون پارسی است و ان تلخونی بوده از تلخی اندک ان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آنچه زیر زانو تا پاچه است به پارسی پهلوی زنگ گویند انچه ساغ/ساق گویند و ترکان به کار ببرند از پارسی گرفته اند و ساز و ساغ چون فروز و فروغ است این وا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنگ به پارسی و پهلوی ساق پا باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرو ( سروچمن ) در سومری و ایلامی شرمن/سرون در پارسی سرو/سلو/سلب/سرب/سلبک/سولک/سلوک و در اروپایی ( سبر/ کپر/سپر یس ) در انگلیسی cypress در فرانسه ، cy ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرو اروپایی و میل عربی است میل یعنی کج شدن بفرمایید خوراک کج کنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روش/روژ/روج/روز/روخش گویه های پارسی پهلوی این واژه اند بچم روشنایی و فروغ و روز و آفتاب و خوشید بفر مردم ایرج نژادان جهان روشا کند خور بامدادان روشا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه واژی پارسی است در همه انرا بکار میبرند کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این واژه مغولی است چنانکه واژه نوکر در پارسی برابر اینها دها واژه زیباست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیان را باید با زبر گفت امدن عربی از انجا که در عربی نمونه این واژگان را با زیر میگویند همه چیز را به هم زده کیان/کدان /کدا/کیا بچم بزرگ سرور است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از تک اسپ و بانگ و نعره مرد کوه پرنوف شد هوا پرگرد. عنصری وز چکاوک نوف بینی رستخیز دشت برگیرد بدان آوای تیز رودکی قلادید در لشکر افتاده نوف از آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپه نوزادی و کودکی است و بزرگی و رسیدگی را کلر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کرو /غرو ( و را میتوان هر گونه خواندش هم بر سنگ سرو هم هم بر سنگ سبو ) چیز میان تهی را گویند چون نی چون دندان کرو چون کشتی و هر کشتی را می توان گ گفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کندن= حرکت در کارنامک ارتشیر بابکان میخوانیم ardaxšīr ka - š pad ān ēwēnag dīd spāh az ānōh kand beraft. اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگشته/انبشته در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستی که درباره گویش سنخواستی گفت ( نام زبانتان را باید پهلوی گفت و نه تاتی - نام تاتی را ترکان مغول به غیر مغولان میگفتند - این زبان را در نوشته های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در استان فارس میگویند شاندن را شوندن میگویند شوندمش سر جاش بشین بشون درخت شوندن - در استان فارس پیش از نوروز برای کاشت درخت انگور که به ان رز شوندن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاندن دراین سرود ویس و رامین افشاندن نیست گردو بر گنبد نشاندن است تو گفتی گوز بر گنبد همی شاند و یا در بادیه کشتی همی راند - در بختیاری هم شند در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از نمونه ها ریک کوتاهه اریک / اریغ است اگر شاخ برخیزد از بیخ نیک تو با شاخ تندی میاغاز و ریک ( اریغ ) فردوسی ریگ/ریک/ریو/ریچ همان ارث و غنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریگ/ریک/ همان ارث و غنی /ثروت/نعمت است انرا در مرده ریگ میبینیم اینکه گفته اند ریگ/ریک خوشبخت است از این میاید و نه ویک عربی که در انگلیسی نیز ریچ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فزون=فزا/فزود/برفزود/افزایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی کاستی در این بیت ستم است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرای از سروا به چم سرویدن درجایی بسر بردن است هنرمند بزرگ ایران حسن زیرک بزرگ میخواند جیم نیه تی بسروم خاکم بسر بیلانه خوم مستحق تیر و طعنه ی اشنا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرات را در پارسی پالات و ارنگ میگفتند was tāzēnd ō ēn ērān dehān ī man ohrmazd dād tā arang bār, hād būd kē frāt rōd guft; tā ō gawrān ī asūrestān m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوژنیدن هم اکنون نیز بکار میرود انرا اوشنیدن گویند چویل کِر کمر باد اوژنیدش دل کر کاردین تر غم انجنیدش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارده یا کاردین گونه ای گیاه است و از ان اش درست میکنند در ایران بویژه استانهای فارس و کهکیلویه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جان سپوز حیات بخش نیست سپوز یعنی دفع درنگ هل دادن و خورش جان سپوز به چم بخور و نمیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دهخدا عربی پرست واژه رایش پارسی رای رایش که نام دانش ریاضی است را نیاورده و رایش عربی که در پارسی هیچ کاربری ندارد اورده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شوره و شورش = انقلاب آشوب = اغتشاش بر ستمکاران بشورید و بر اندازیدشان شوره مردان کو و کو شوره زنان روزگار ـ هنگام شور دیگر است ای دوست برخیز گیتی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاگ/تاک/تک چهارطاق چهار گوهر را گویند گوهر پارسی عنصر است با اینهمه طاق را میتوان بر عنصر یا اتم نیز گفت طاق و جفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصیل و خصیل هر دو لغت نادرست حصیل /حاصل هستند پارسی ان خوید/خید است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فنر را به ترکی یای میگویند دهخدا از بیخ دیوانه هست هرچیزی را که در نوشته های کهن ندیده گمان کرده ترکی ست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفتن ( کفیدن ) کافتن کوفتن کافت شکافت کفید شکفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوپه/هوپه/هوبه/سوبه در پهلوی به چم سفت و کفت ودوش و شانه است و نام شاپور ذوالاکتاف زا هوبه سوپه /سوپه خوب میگفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موی گردن اسب و شیر نر را فش گویند و یال گردن است پشوتن همی رفت پیش سپاه بریده فش و یال اسب سیاه. گرفتش فش و یال اسب سیاه ز خون لعل شد خاک آوردگاه. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پوشن واژه ای کهن است و مادربزرگهای ما انرا بکار میبردند پوشن به معنی پوشیدنی و گستردنی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عالی قاپو یا در همایون در یا در والا باب عالی به دربار عثمانی و صفوی میگفتند و قاپ واژی یونانی است بچم دروازه و در و فیثاغورس برگردان باب الشمس را در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قاب واژی یونانی است بچم دروازه و در و فیثاغورس برگردان باب الشمس را در گفتار حنون کارتاژی به Cap Soleis برگردانده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا از انجمن آرا و فرهنگ رشیدی و انندراج گوید بمعنی دندانه کلید به نون و زای فارسی است. ( فرهنگ رشیدی ) . دانه کلید که در برهان آورده غلط است به نو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منم گفت بستور پور زریر پذیره نیامد مرا نره شیر دقیقی بستور است و نه نستور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گامیش همان گاومیش است همه جا ان را گامیش میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاران پراکنده انتشار منتشر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پی=پا بیابان چو دریای خون شد درست تو گفتی که روی زمین لاله رست پی ژنده پیلان بخون اندرون چنان چون ز بیجاده باشد ستون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهروی سرگشته ای آواره ای بینوائی بیدلی بیواره ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه ترکی نیست پارسی هندی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شتل که در کردی گویند عربی است شتل مشتل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گویی رسد همان از رسد و بررسد خودمان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مر تنها پش از را و مفعول نمیاید به گردون گردان رسد نام تو که آمد مر این کار با نام تو بگریند مر دوده و میهنم که بی سر ببینند خسته تنم فردوسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر بشمری نیست انداز و مر همی از تبیره شود گوش کر. بشمری و نه بشمردی