پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٩٦)

بازدید
١,٩٥٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کندن= حرکت در کارنامک ارتشیر بابکان میخوانیم ardaxšīr ka - š pad ān ēwēnag dīd spāh az ānōh kand beraft. اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگشته/انبشته در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستی که درباره گویش سنخواستی گفت ( نام زبانتان را باید پهلوی گفت و نه تاتی - نام تاتی را ترکان مغول به غیر مغولان میگفتند - این زبان را در نوشته های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در استان فارس میگویند شاندن را شوندن میگویند شوندمش سر جاش بشین بشون درخت شوندن - در استان فارس پیش از نوروز برای کاشت درخت انگور که به ان رز شوندن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاندن دراین سرود ویس و رامین افشاندن نیست گردو بر گنبد نشاندن است تو گفتی گوز بر گنبد همی شاند و یا در بادیه کشتی همی راند - در بختیاری هم شند در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از نمونه ها ریک کوتاهه اریک / اریغ است اگر شاخ برخیزد از بیخ نیک تو با شاخ تندی میاغاز و ریک ( اریغ ) فردوسی ریگ/ریک/ریو/ریچ همان ارث و غنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریگ/ریک/ همان ارث و غنی /ثروت/نعمت است انرا در مرده ریگ میبینیم اینکه گفته اند ریگ/ریک خوشبخت است از این میاید و نه ویک عربی که در انگلیسی نیز ریچ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فزون=فزا/فزود/برفزود/افزایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی کاستی در این بیت ستم است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرای از سروا به چم سرویدن درجایی بسر بردن است هنرمند بزرگ ایران حسن زیرک بزرگ میخواند جیم نیه تی بسروم خاکم بسر بیلانه خوم مستحق تیر و طعنه ی اشنا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرات را در پارسی پالات و ارنگ میگفتند was tāzēnd ō ēn ērān dehān ī man ohrmazd dād tā arang bār, hād būd kē frāt rōd guft; tā ō gawrān ī asūrestān m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوژنیدن هم اکنون نیز بکار میرود انرا اوشنیدن گویند چویل کِر کمر باد اوژنیدش دل کر کاردین تر غم انجنیدش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کارده یا کاردین گونه ای گیاه است و از ان اش درست میکنند در ایران بویژه استانهای فارس و کهکیلویه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جان سپوز حیات بخش نیست سپوز یعنی دفع درنگ هل دادن و خورش جان سپوز به چم بخور و نمیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهخدا عربی پرست واژه رایش پارسی رای رایش که نام دانش ریاضی است را نیاورده و رایش عربی که در پارسی هیچ کاربری ندارد اورده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شوره و شورش = انقلاب آشوب = اغتشاش بر ستمکاران بشورید و بر اندازیدشان شوره مردان کو و کو شوره زنان روزگار ـ هنگام شور دیگر است ای دوست برخیز گیتی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاگ/تاک/تک چهارطاق چهار گوهر را گویند گوهر پارسی عنصر است با اینهمه طاق را میتوان بر عنصر یا اتم نیز گفت طاق و جفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصیل و خصیل هر دو لغت نادرست حصیل /حاصل هستند پارسی ان خوید/خید است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فنر را به ترکی یای میگویند دهخدا از بیخ دیوانه هست هرچیزی را که در نوشته های کهن ندیده گمان کرده ترکی ست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کفتن ( کفیدن ) کافتن کوفتن کافت شکافت کفید شکفت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوپه/هوپه/هوبه/سوبه در پهلوی به چم سفت و کفت ودوش و شانه است و نام شاپور ذوالاکتاف زا هوبه سوپه /سوپه خوب میگفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موی گردن اسب و شیر نر را فش گویند و یال گردن است پشوتن همی رفت پیش سپاه بریده فش و یال اسب سیاه. گرفتش فش و یال اسب سیاه ز خون لعل شد خاک آوردگاه. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پوشن واژه ای کهن است و مادربزرگهای ما انرا بکار میبردند پوشن به معنی پوشیدنی و گستردنی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عالی قاپو یا در همایون در یا در والا باب عالی به دربار عثمانی و صفوی میگفتند و قاپ واژی یونانی است بچم دروازه و در و فیثاغورس برگردان باب الشمس را در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قاب واژی یونانی است بچم دروازه و در و فیثاغورس برگردان باب الشمس را در گفتار حنون کارتاژی به Cap Soleis برگردانده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا از انجمن آرا و فرهنگ رشیدی و انندراج گوید بمعنی دندانه کلید به نون و زای فارسی است. ( فرهنگ رشیدی ) . دانه کلید که در برهان آورده غلط است به نو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منم گفت بستور پور زریر پذیره نیامد مرا نره شیر دقیقی بستور است و نه نستور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گامیش همان گاومیش است همه جا ان را گامیش میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاران پراکنده انتشار منتشر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پی=پا بیابان چو دریای خون شد درست تو گفتی که روی زمین لاله رست پی ژنده پیلان بخون اندرون چنان چون ز بیجاده باشد ستون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهروی سرگشته ای آواره ای بینوائی بیدلی بیواره ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه ترکی نیست پارسی هندی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شتل که در کردی گویند عربی است شتل مشتل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گویی رسد همان از رسد و بررسد خودمان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مر تنها پش از را و مفعول نمیاید به گردون گردان رسد نام تو که آمد مر این کار با نام تو بگریند مر دوده و میهنم که بی سر ببینند خسته تنم فردوسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر بشمری نیست انداز و مر همی از تبیره شود گوش کر. بشمری و نه بشمردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیداست که شولیدن همان شوریدن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خستوه ستوه نسوه ستیه ستیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجای آنکه تو کردی برایشان در کتر شاها حدیث رستم دستان یکی بود از هزار افسان آنکه اسدی گفته کنر است که در افغانستان است کنون کتر دشت کتر نزدیک بلخ است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو بازارگان را درم سخته شد فرستاده از کار پردخته شد. فردوسی. کسی کش نیاز است آید بگنج ستاند ز گنجی درم سخته پنج. فردوسی. همه راه خاقان بپردخته بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناره= اناره - ناره گپان اناره کپان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هرنگ آنگونه که در لکی هست در استان فارس هم هست گویی معنی تکیه گاه میداده و آرنج / آرنگ را برای تکه گاه بودنش ارنج گفته اند و هرنگ را باید با ارنگ یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میله میل - میله چاهها که از هَرَنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده شود. سوراخ قنات. سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فیر اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشد زبهر خر نمی گردد به نیسان دشت چون بستان. ناصرخسرو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشتر در شیرازی هم جیم شدن را کالیدن میگفتند یهودیان شیراز هنوز میگویند یک شعر یهودی شیراز هست میگوید ما میکالوم ا بیتن شما بین امکو مین جیم میشم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آبادیس گرامی سایت شما با راه کامنت گذاری مایه ان شد که انبوهی از دانسته که دهخدا و دانشگاه هم از ان مانده بود از سوی گویندگان سراسر ایران گرد اید این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در پارسی همه واژگانی که میان واژشان ب/ف بی نوا است مانند ابر کفش کبک گبر انرا به دوگونه میگویند مانند ابر/ اور کفش/ کوش کبک/ کوک گبر /گور حتی واژگان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رکاب را اسپره و سپر و اسپار و سپار و پایه هم گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژ را برای رکاب گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اننچه را امروز بیم میگوییم در پهلوی بَه هیم / بخیم / پخیم /و خیم میگقتند گمانم در عربی وخیم به خیم را از پارسی گرفته انرا به وخم و وخامه گردانده