پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٢,٩٧٦
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حجم را به پارسی اند چند و جرم را به پارسی توده گویند و جسم را تن و هرچه جسم داشته باشد انرا تنومند گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در خونساری و کردی و فارسی دیس/دوس بچم چسب است دوسانیدن یعنی چسباندن به ارزیز بندند و دوسانند آن ارزیز را کفشیر گویند. ( از لغت فرس اسدی ) به همانج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

در پارسی انرا توده مینامند جرم=توده/گرسته حجم=چند/اند جسم=تن/تنه وزن=سنگ/سنجه/کشه مقیاس/قیاس=سنجش/سنجه عمق=ژرفا ارتفاع=بلندا طول=درازا عرض=پهنا ضخامت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انرا باید بدین دوگونه نوشت که نخستین اوستایی است و دومین پارسی دری - ویسپه رتو/ویسپه رد بچم همه ردان - گشت رد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عذرا که میگوید هر واژه ای که ال داشته باشه ترکی است بفرمایند اینها هم ترکی اند قال مقال الاتصال الافتعال الاعمال الفعال الانتقال الاقبال الاشعال الا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

و مثال داد تا اشتران و اسبان رمک را نزدیک تر گرگان آرند، تاریخ بیهقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هی میخوام پاسخ پان مغولان ندهم نمیشه بابا نادان دش/دژ با دس/دیس انگلیسی یکی است و این نشان از کهنی این پسوند در زبان اریان میدهند کانکت دسکانکت دش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پروز در عربی به ان حاشیه میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گناس=گناه جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در سروده مولوی پرده ای نیست برده ای است سنایی غزنوی از روستایی به نام ابرده یا برده بوده ابرده روستایی از غزنه بود برمدار از مقام مستی پی سر همانجا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرس/غراش گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غراش=غرس هیچ میانه ای با خراش ندارد گر نه بدبختمی مرا که فگند با یکی چاف چاف زود غرس رودکی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

او پس از سوی بلشویک های روسیه که خواستار گرفتن ایران بودند و پیشتر هم به ایران تاخته بودند و پس از ان هم نشان دادند که دشمن ایرانند به ایران تحمیل شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به سجاد برادر ترجمه و تردد پارسی نیست و در انها تر پیشوند نیست ریشه تردد رد است دگر انکه ترا را ر زمان ما از ترانس گرفتند و انرا به فارسی اوردند و گم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

، در سرود رودکی ( د. ۳۲۹ق ) �لک وپک�، �شکست مکست� و �شیب و تیب� به کار رفته است. فردوسی ( د. ۳۹۷ق ) ، �تال و مال�، �تار و تور�، �تک و پوی��جست و جوی� ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انرا اکنون اشرمه گویند اخوند بی تنگ و نوار و افسار هیچ بی اشرمه نمی کند کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

که بدوسد ز زهر طعم شکر نکند میل بی هنر به هنر . عنصری. چه آن کز وی بدوسد مهربانی چه آن کز کور جوید دیدبانی. چو تو مهر برادر را ندانی من از تو چو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بدوسیدن اصل انست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر پیچش زلف تست شب را غیرت بر تابش روی تست مه را پژهان بهرامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خدا را چگویی به دهخدا نوشته نارو از نا رو نا رو ، ناروا است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدگیس/صدویس/صدگیسه درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گمانم صدگیس است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این نام یونانی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهل/پهل در پارسی برابر حلال است و این وازه پارسی است از هلیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

|| فروگذاشتن. ( برهان ) گفت� شاهدی برای این معنی نیست� هست چو گرگ ستمگر بدامت فتد هلیدن نباشد ز رای و خرد لبیبی بهل کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که درباره ابر گفتند نزد همه ایرانیان وازگانی که میانشان ب و ف هست بویژه سه حرفی در زبان همه ایرانیان به او میگردد مانند کفش کوش کبک کوک ابر ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه اور سومری به چم شهر است و نه پارسی و نه کردی است کلدانیان سامی هستند اخر کردان مگر سامی زبانند؟ اما ترک زبانان آذربایجان و یونان ایرانی و یونانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الکنداکِر را اقرب الموارد از محیط المحیط بستانی از فریتغ گرفته و گویا ان فریتغ کنت عکا /کنت اکر را که کنداکر نوشته اند دیده بوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرسه به هر زیارت و عیادت و پرسه رفتگان و مردگان گفته میشود همچنین پرسه نگهبانی و کشیک وپرهه داری است واژه پارسا و پارسی نیز از ان گرفته شده - همچنین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قیاس عربی و میانه پارسی انست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

خان /کان/خانی/خین= چشمه و کان پارسی خان = کاروان سرا هتل منزل در راه و ازق این رو هفت خان رستم را باید خان نوشت و نه خوان خان/خاقان/خان خان همانگون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرویزن را اردغیز/اردگیز نیز گویند غربال/غربیل نیز گویند گویا امیختن ویختن امودن امیتن یکی بوده و گل ویتن/غر وید/غربیل/غرویز شده گل ولای را نیز غلیز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ترخون پارسی است و ان تلخونی بوده از تلخی اندک ان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آنچه زیر زانو تا پاچه است به پارسی پهلوی زنگ گویند انچه ساغ/ساق گویند و ترکان به کار ببرند از پارسی گرفته اند و ساز و ساغ چون فروز و فروغ است این وا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زنگ به پارسی و پهلوی ساق پا باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرو ( سروچمن ) در سومری و ایلامی شرمن/سرون در پارسی سرو/سلو/سلب/سرب/سلبک/سولک/سلوک و در اروپایی ( سبر/ کپر/سپر یس ) در انگلیسی cypress در فرانسه ، cy ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرو اروپایی و میل عربی است میل یعنی کج شدن بفرمایید خوراک کج کنید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روش/روژ/روج/روز/روخش گویه های پارسی پهلوی این واژه اند بچم روشنایی و فروغ و روز و آفتاب و خوشید بفر مردم ایرج نژادان جهان روشا کند خور بامدادان روشا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه واژی پارسی است در همه انرا بکار میبرند کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژه مغولی است چنانکه واژه نوکر در پارسی برابر اینها دها واژه زیباست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیان را باید با زبر گفت امدن عربی از انجا که در عربی نمونه این واژگان را با زیر میگویند همه چیز را به هم زده کیان/کدان /کدا/کیا بچم بزرگ سرور است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از تک اسپ و بانگ و نعره مرد کوه پرنوف شد هوا پرگرد. عنصری وز چکاوک نوف بینی رستخیز دشت برگیرد بدان آوای تیز رودکی قلادید در لشکر افتاده نوف از آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کرپه نورس نونهال نوزاد نوجوان است اینکه دیر زا و دیر کشت گمان کرده اید همان کوچکتری بوده و نه نارسی - کرپه نوزادی و کودکی است و بزرگی و رسیدگی را کلر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کرو /غرو ( و را میتوان هر گونه خواندش هم بر سنگ سرو هم هم بر سنگ سبو ) چیز میان تهی را گویند چون نی چون دندان کرو چون کشتی و هر کشتی را می توان گ گفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

کندن= حرکت در کارنامک ارتشیر بابکان میخوانیم ardaxšīr ka - š pad ān ēwēnag dīd spāh az ānōh kand beraft. اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انگشته/انبشته در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشته او را نه عدد بود و نه مره. رودکی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستی که درباره گویش سنخواستی گفت ( نام زبانتان را باید پهلوی گفت و نه تاتی - نام تاتی را ترکان مغول به غیر مغولان میگفتند - این زبان را در نوشته های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در استان فارس میگویند شاندن را شوندن میگویند شوندمش سر جاش بشین بشون درخت شوندن - در استان فارس پیش از نوروز برای کاشت درخت انگور که به ان رز شوندن ...