پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٢٠)

بازدید
٢,١٥٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منم گفت بستور پور زریر پذیره نیامد مرا نره شیر دقیقی بستور است و نه نستور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گامیش همان گاومیش است همه جا ان را گامیش میگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاران پراکنده انتشار منتشر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پی=پا بیابان چو دریای خون شد درست تو گفتی که روی زمین لاله رست پی ژنده پیلان بخون اندرون چنان چون ز بیجاده باشد ستون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهروی سرگشته ای آواره ای بینوائی بیدلی بیواره ای

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه ترکی نیست پارسی هندی است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شتل که در کردی گویند عربی است شتل مشتل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گویی رسد همان از رسد و بررسد خودمان است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مر تنها پش از را و مفعول نمیاید به گردون گردان رسد نام تو که آمد مر این کار با نام تو بگریند مر دوده و میهنم که بی سر ببینند خسته تنم فردوسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر بشمری نیست انداز و مر همی از تبیره شود گوش کر. بشمری و نه بشمردی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیداست که شولیدن همان شوریدن است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خستوه ستوه نسوه ستیه ستیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بجای آنکه تو کردی برایشان در کتر شاها حدیث رستم دستان یکی بود از هزار افسان آنکه اسدی گفته کنر است که در افغانستان است کنون کتر دشت کتر نزدیک بلخ است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو بازارگان را درم سخته شد فرستاده از کار پردخته شد. فردوسی. کسی کش نیاز است آید بگنج ستاند ز گنجی درم سخته پنج. فردوسی. همه راه خاقان بپردخته بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناره= اناره - ناره گپان اناره کپان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هرنگ آنگونه که در لکی هست در استان فارس هم هست گویی معنی تکیه گاه میداده و آرنج / آرنگ را برای تکه گاه بودنش ارنج گفته اند و هرنگ را باید با ارنگ یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میله میل - میله چاهها که از هَرَنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده شود. سوراخ قنات. سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فیر اگرچه خر به نیسان شاد و فیران و دنان باشد زبهر خر نمی گردد به نیسان دشت چون بستان. ناصرخسرو.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشتر در شیرازی هم جیم شدن را کالیدن میگفتند یهودیان شیراز هنوز میگویند یک شعر یهودی شیراز هست میگوید ما میکالوم ا بیتن شما بین امکو مین جیم میشم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آبادیس گرامی سایت شما با راه کامنت گذاری مایه ان شد که انبوهی از دانسته که دهخدا و دانشگاه هم از ان مانده بود از سوی گویندگان سراسر ایران گرد اید این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در پارسی همه واژگانی که میان واژشان ب/ف بی نوا است مانند ابر کفش کبک گبر انرا به دوگونه میگویند مانند ابر/ اور کفش/ کوش کبک/ کوک گبر /گور حتی واژگان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رکاب را اسپره و سپر و اسپار و سپار و پایه هم گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژ را برای رکاب گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اننچه را امروز بیم میگوییم در پهلوی بَه هیم / بخیم / پخیم /و خیم میگقتند گمانم در عربی وخیم به خیم را از پارسی گرفته انرا به وخم و وخامه گردانده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اصل ان پرمیخ است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماه را در ماه و مانگ و ماس و ماخ و مج گویند و ماه دو هفته را خار گوید به پارسی و ماه کاسته را ماه نوگویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرخه را در بسی جا چَهره گویند چهره ریسی و این درست است انرا در سنسکریت چکره /چاکرا گویند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نردشیر پارسی است در پهلوی هم نرد را نردشیر گفت اند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالشت. [ ل ِ ] ( اِ ) نوعی پول در تداول مردم چین. اسکناس. پول چاو. ابن بطوطه گوید: خرید و فروش مردم چین نه بدینار و نه درهم است بلکه آنان بقطعاتی از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اینکه دیسه ای به مانند چلیپای ترسایی از روزگار باستان میان اریان بوده سخنی است درست مگر انکه ایرانیان انرا چلیپا نمی نامیدند چلیپا/چلیبا/صلیبا/کلیبا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوستی که گفت کردی است - برادر همه ایرانیان را تا صد و اندی سال پیش پارسی می نامیدند و این پیوندی با یونانی یا عربی نداشت خود ایرانیان نیز خودد را پار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای کوته استینان تا کی درازدستی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ما در خزانه گوهرهای ناسفته است دست پرماس هیچ جوهری نگشته و در پس تتق غیب ابکار نهفته است دست هیچ داماد به دامان عصمت ایشان نرسیده مرصاد العباد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قارون نکرد شادی چندان بنعمتش کز بهر کیر خواجه کنی تو همی کروژ. منجیک بوزنه جست و گریز اندرزمی بانگ بربرد از کروژ و خرمی با کروژ و خرمی آهو به دشت م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورد نیایش نیست ورد از و رود و ارد هست و به معنای دعایی کهه عادت شده گرفتند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در این سرود چمانه دوم جانور ( جمنده - جمبنده ) باشد چه لافی که من یک چمانه بخوردم چه فضل است پس مر ترا بر چمانه. ناصرخسرو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تجن روان روودی که از رود بزرگ جا کنند - تاریخ سیستان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لاک=لاس ای کمال النسب از بهر خداوند مگوی کان ندیمان گزیده ز کجا کردی روی هریکی همچو سگ لاک دوان از پس بوی ضرر نقل و هلاک قدح و مرگ سبوی سوزنی سمرقندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در اینجا بوته بچم آماج است بر آن تیر کز شستش آمد به در سوی بوته شد راست مانند زر. سلمان ساوجی بوته بر عارض آن نگار نهاد دل ما را به عشق خار نهاد. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کربال سره آن کربار است مانند رودبار و دریابار و باریاب و فاراب - بزمینی که کنار رود است و آب بر آن سار شود رودبار گویند و چون کربال کنار رود کر است آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر نام کردی آهوون است بچم دایره و شکفت و کانال و تونل است اگر اهوَن است این بر وزن افعل بچم خوارتر - زبونتر - اسانتر است و این عربی است دوستان ایران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه توان کرد؟ بودنی می باشد تاریخ بیهقی بودنی وبود بچم قضا و قدر است و معنی فلسفی دارد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کَرَک ولج/ولچ. بدیده/بدبده/بودنه/ورتیج/وردیج/ورتج/ورتاج/ورده/وشم . کرک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده ، در پارسی دری کهن وَرْتِج/وَرْتیج/وَر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آید از باغ بی سرود و بازیج دستک بکراعه می برآرد ورتیج. زینتی ( از لغت نامه اسدی ) . گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم همچو ورتیج که در چنگل باز است اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دروشت و بیز درفش باشد بیز است و نه تیر ای مسلمانان زنهار ز کافر بچگان که به دروشت بتان چگلی کشت دلم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بیز بچم دروشت و درفش پارسی است و انرا اسدی طوسی در لغت فرس اورده شگفت است دهخدا بسیار بی سواد است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه پاژ است و نه تاژ آن را درست نخوانده انند پاژ و پاژه خیمه است خسرو غازی آهنگ بخارا دارد زده از غزنین تا جیحون پاژ و خرگاه. بهرامی