پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٣٩٢)

بازدید
٢,٩٧٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

فتراک واژی پارسی است از پت/پد راک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چه اندازه چرت گفته میشود - اینکه به کی میگویند که معنی نمیشود - غربت و غربتی یعنی چه؟ غریب - انکه بوده با غریبشمار مردم مختلط چون پدر را نام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواهش میکنم کامنت فرستاده شده پیشین را پاک کنید من درست ننوشتم بی مست خرسند و خشنود است کامنت پیشین را نادرست نوشتم مکنزی بی مست را خرسند گفته ای کا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُست هم گله مند و شکوه مند و ناخرسند است و هم خرسند و خشنود مکنزی در فرهنگ پهلوی خرسند و خشنودگفته به مستی رسید این از ان ان از این چنان تنگ شد بر د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مردم استان فارس باصریها شهرهای و روستاهای شرق شیراز و استان فارس نیز به دیوانه لیوه میگویند شاید عاشق هم باشد - دارم به این می اندیشم که چه اندازه بر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

وشان بچم رقصان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در گوشه منتهی الارب زیر تهییج نوشته برانگیتن - برالیز - آلوز - در رساله روحی انارجانی که به لهجه تبریز در سده یازده هجریست الوز والوز امده و پژوهن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ویلان را ولو و پَرَه نیز گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خور گرفت و مه گرفت - خورگیران و مه گیران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تو خفته ای ای پسر و چرخ روز و شب همواره می کنند ببالینت پنگره - واژه های جندره و پاتره نیز هست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پژار ازرده و فگار و نژند و پژمان است و پژاره اندوه و افسردگی و دلتنگی است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آزرده - زار - رنجور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اندوه - افسردگی - دلتنگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

عیاران گروهی از جوانمردان بودند که از زورمندان میگرفتند و به تهی دستان میبخشیدند و دزد نیستنند. این واژه در پارسی ایار بوده ( چون انار ) بچم یاری و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

نخست انکه فردوسی واژه سلیح و مزیح را هم بکار برده که ۱۰۰٪ عربی است و دیگر انکه در شاهنامه شوربختانه دستدرازی بسیار شده و بیشینه سروده هایی که در ان و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

انکه بشیرازی است خزوک است و نه خروک - به ان خزوگ گه ترون گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کمین بچم نهانگاه عربیست از کمن و در این سروده فردوسی از کم است بر ان نامور تیر باران گرفت کمانش کمین سواران گرفت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیرگی - فرادستی - زبردستی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بابا آشنا کوتاه شده آشناه است آشناه / آشناس =شناس بودن =شناخت است ناس کردن کسی =شناختن - ش از ان سو به پیش امده مانند مارش =شمار - تاب= تند تابش=شتاب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

برفت از شهر گرگان یکسواره بزیرش تیزرو اسبی تخاره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در عربی چنین واژه ای نیست و نقاش را رسام گویند . نقش از واژه نگار فارسی گرفته شده چون دار و داشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آید درست است اید در اید چون درامد این پارسی است و در عربی چنین چیزی نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

این واژه آیدی پارسی است از در اید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کالون= غلاف نیام شمشیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارون /هارون عبری با ارون پارسی هیچ پیوندی ندارد ارون پارسی به چم شوق وآوران است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ازحد سند تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسی ، فرس جمع فارس و معنی فرس پارسایانست و بتازی چنین نویسند و پارسی را فارسی نویسند - فارسنامه ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خواجه ی چین که نافه بار کند مشک را ز انگُژَد شمار کند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

انگژه/انگژد/انگدان/انغزه یکیست و ژد صمغ است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در دست نوشتهای کهن و نوشته های تاریخی انرا شیدان نوشته اند ( مانند چیدان و شیران ) برای نمونه در پارس نامه این بلخی و پارس را چندین مَرغ است مرغ شیدا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مسعودی گوید رود امویه را نیز رود کالف می نامیدند وعند الفرس على ما فی کتاب السکیکین أن کیخسرو کان قبله على الملک جده لأبیه، وهوکیکاووس ولم یعلم ممن ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

خدایا یک عقلی بده به برادران ما که همه چیز را به ترکی میبندند نام قندس و قندز چه پیوندی با توز و نمک دارد؟ یا از نشستن پرندگان ؟ مگر پرنده هست؟ نام ق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام زنبور پارسی نیست این نام در زبان سومری به نام پرنده بوده و سپس به زبان سامی رفته . در پارسی به زنبور مُج / مُنج/ونج/گًنج گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

زرگُنج به چم حلبه است و زرگنج چینی به حلبه چینی گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندی بچم حالا هست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خام لوک بار خر است شتر اگر بمیرد خام لوک بار خر است = بزرگ مرده اش به ناکسان می ارزد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستی که گمان میکند چون هزینه برابر خرج است پس هزاندن بیرون کردن است باید بداند که هزینه خرج نیست و ریشه ان هم - از - است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پلخمون باید گویه دگری از فلاخن/ فلاخون / پلاخوون /پلخمون باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

و اگر دم زدن دشوار بوذ و با غناسیدن چنانک کس به خواب اندر بغناسد بدان که علت صعب است و اگر دم زدن اسان بود و بی غناسیدن بدان که علت سلیم است و و روی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فرهنگ دیوان لغات الترک یک نوشته ساختگی است که در سده نوزده پان ترکها جور کردند و از انجا که زبان ترکی سده پنج را نمیدانستند ناچار انرا به زبان عربی د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

جهانگیری این بیت سیدعزالدین را شاهد آورده : گر برِ تهمتن هشی به مصاف ار برِ کرگدن کشی به سلاح. هشی از هشیدن واشیدن و اچیدن است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

این واژه هیچ پیوندی با خوب وبد امدن ندارد چندش/چندگ به چم حرکت و جنبش است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

راس الغول و حامل راس الغول دو اصطلاح هستند که از پارسی سر دیو و برنده سردیو گرفته شده و این نامهای پهلوی و سغدی و خوارزمی انست و برنده به پارسی گرا ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مرهم دارویی است که بر رخم و بر تن مالند مالهم ملهم در زبانهای هندی نیز مالا و ملهم است که پیداست از مالیدن و مشتن امده و همچنین واژه پماد که فرانسوی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نیلوفر واٰژه ای پارسی است و سره ان نیلوفل/نیلوول است نیل برابر ابی است و فل/ول گل است و هم اکنون در استان فارس نیز گفته میشود میدانیم که گل در پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

انچه را امروز زبانهای ایرانی میگویند در گذشته نام زبانهای پارسی داشت و ابن مقفع میگوید زبانهای پارسی گوناگونند پهلوی پارسی خوزی دری سورانی پهلوی زبان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مچیدن میدن و مکیدن است این چرتها چیست که نوشته شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خلوت فراغت بال

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گاهشمار ساعت است به کردی انرا کاتشمیر کاتزمیر گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چه زمان - کی =gava در کردی کرمانجی وقت= گاس/گاه / کات در کاتشمیر - گاهشمار فصل گار یار جار بار زمان/دمان - دم وقت سردم گویا از سال نیست از سر دم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعنی ندانسته اند که این همان عنقا است اعز من بیض الانوق اعز من بیض العنقا